رمان جدید از امروز👇👆👇👆👇👆
✫⇠ #اینک_شوڪران
#مذهبی_ها_عاشق_ترند
🔴 رمانی که از امروز میخوام براتون بذارم #قصهای نیست که ازخاطره ها وذهن ها زودفراموش بشه 💬 مثل قصههای دیگر، قصهایست از #ایثارها در دفاع مقدس✌️️، ایثارهایی فراموش نشدنی.
📕کتاب " #اینک_شوکران"
📝نوشته مریم برادران
💢به روایت #فرشته_ملکی همسر شهید منوچهر مدق🌷 نوشته هایی است 📖
👈درباره مردانی که زخم های سالهای جنگ محملی شد برای # نماندنشان ↯↯↯↯↯
📚 #فرشته لحظه لحظهی زندگیاش را به یاد دارد. شاید این روزها فراموش کند 🗯 چند دقیقهی پیش چه میگفت و یا به کی تلفن زده ☎️ بود. ⚡️اما همه لحظاتی را که با #منوچهر گذرانده بود پیش چشم دارد و نسبت به آن احساس #غرور میکند
📚 زیاد تعجب نمیکنی که زندگیش با منوچهر💞 شروع شده و هنوز ادامه دارد، وقتی #صداقت زندگی و #پیوند روحشان را میبینی، و میبینی ک عشقـ❤️ چه قصهها که نمیافریند. فقط وقتی قصهها در #زندگی_واقعی تحقق مییابد، حقیقتشان اشکار میشود
حقیقتی #تلخ ولی دوست داشتنی❣
حتما #بخوانید
🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴
📚📚 رمان شماره نهم
📌 بنام 📕 #اینک_شوکران"
📝نوشته مریم برادران
🔮 به روایت #فرشته_ملکی
همسر شهید منوچهر مدق
☑️ تعداد صفحههات 51
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
📣 #رمان شماره #چهارده 🌷 #رمان_مفهومی_شهدایی ❤️ بنام #رمان_دختران_آفتاب 📝 نوش
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺
☀️ #دختران_آفتاب ☀️
#قسمت_سی_ویک
بالاخره تصميمش را گرفت. حرف زد:
فاطمه- حرف هايت رو زدي؟ درد دل هايت رو كردي؟ اميدوارم دلت خالي شده باشه!
سميه دوباره به سرعت سرش را بلند كرد:
- نه فاطمه! نه! من نمي خواستم فقط درد دل كنم يا عقدههاي دلم را خالي كنم. اگر چه مدتها بود به دنبال فرصتي براي اين كار بودم. ولي من ميخواستم دست كم تو بفهمي من چي ميگم! تو درك كني من چي ميخوام يا چرا ميخوام. ميخواستم تو، عاطفه يا اين مريم خانم بفهمين اين بغضي كه گلوم رو گرفته و نمي ذاره درست حرف بزنم يا نفس بكشم چيه؟! من اگر اين حرفها رو به تو نتونم بزنم، به كي بايد بگم؟!
فاطمه- من حرفهاي تو رو ميفهمم، درد و غصه ات رو هم درك ميكنم. ولي تو هم سعي كن حرف و درد و دغدغه بقيه رو بفهمي. سعي كن كمي هم به اونها حق بدي.
سمیه- يعني به اونها حق بدم كه اعتقاداتم رو زير سوال ببرن؟!
فاطمه- دوره، دوره فكر و انديشه است.
سمیه- و دوره گم شدن ايمان و اعتقاداتها لا به لاي مباحث شرك آميز و شبه پراكني ها.
فاطمه- ولي اصول دين تحقيقيه!
سمیه- من انتخابم رو كردم. ديگه احتياج به تحقيق ندارم.
فاطمه- اونها كه انتخاب نكردن چي؟
سمیه- تحقيق كنن اما شك و شبه ايجاد نكنن، اون هم در اعتقادات اصول دين.
فاطمه- مگه شك گذرگاه يقين نيست؟!
سمیه- ولي گذرگاهي كه يه طرفش رو به پرتگاهه و هيچ عقل سليمي عمداً از چنين گذرگاهي عبور نمي كنه
فاطمه نفس عميقي كشيد و رفت طرف پنجره
كسي كه با سوال به حقانيت عقيده اي برسه در ايمانش راسخ تره يا كسي كه اون رو به شكل ارثي پذيرفته؟ آيا هر كسي چنين سوالهايي داره، منظورش شبه پراكني ست؟ خود تو واقعاً از اين سوالها نداشتي؟
سمیه- چرا داشتم. ولي سعي كردم براي پيدا كردن جوابشون به اهلش و متخصصش مراجعه كنم. نه كساني كه مثل خود من غرق در شك و شبهه اند
فاطمه- و اگر چنين كسي رو گير نياوردي؟!
سمیه- اون سوال يا شك رو تو دل خودم نگه ميدارم. نه اين كه منتقلش كنم به كسان ديگه.
فاطمه- بي جواب گذاشتن اين سوالها باعث رفعشون شده يا اونها رو بيشتر كرده؟
سميه رفت عقب و تكيه داد به ديوار:
كسي كه بخواد بهانه بگيره، راهش رو پيدا ميكنه. مرتب با همه چيز و همه كس مخالفت ميكنه. براي همين هم مرتب به دنبال نظريات مخالف ميره.
فاطمه هنوز پشتش به سميه بود.
خب مگه بده دختري پر مطالعه باشه؟ مگه بده چنين دختري بخواد حرفهاي مخالفين رو ياد بگيره تا به وسيله
اونها بتونه بهتر بهونه بگيره چي؟ باز هم بد نيست؟!
فاطمه با تعجب به سمت سميه برگشت. نگاهش ديگر آرام نبود.
تو واقعاً فكر ميكني بچههاي ما چنين آدمهايي باشن؟ تو فكر ميكني هر كسي
سوالي داره قصدش شبهه پراكنيه؟!😟😠
ابروهاي فاطمه به هم نزديك شده بود و پيشاني اش را چين داده بود. نگاهش هيبت خاصي به او داده بود. شايد به همين دليل بود كه سميه ديگر بيش از اين نگاه فاطمه را طاقت نياورد. سرش را پايين انداخت؛ انگار بخواهد از چنگال نگاه فاطمه فرار كند.
ولي هيبت نگاه فاطمه هنوز هم روي سميه چمبره زده بود. سميه چاره اي نداشت. بالاخره بايد حرفي ميزد. شايد راهي باز شود.
به هر جهت، من به دلايل مختلف ترجيح ميدم با كساني همنشين باشم كه صد درصد از لحاظ اعتقادي مورد تاييد باشن.
بدتر شد. اين را از نگاه و لحن ناراحت فاطمه فهميدم.
مورد تاييد كي؟ تو؟ مگه ما كي هستيم؟ حضرت زهرا؟! فكر ميكني چون كمي رومون رو محكم تر ميگيريم يا نمازمون رو اول وقت ميخونيم يا شبهاي جمعه دعاي كميلمون ترك نمي شه، حق داريم خودمون رو بالاتر از بقيه بدونيم؟ اصلاً هم حواسمون نيست كه افتاده ايم تو دام #عجب و #غرور!
سميه سرش را بلند كرد. با تعجب و وحشت:
عجب و غرور؟!😰
فاطمه- بله! همين كه خودمون رو بالاتر از اطرافيانمون بدونيم! اين كه توجهي به نقصها و اشتباهات خودمون نداشته باشيم، اين كه هيچ توجهي به امتيازات و خوبيهاي اطرافيانمون نداشته باشيم
#ادامه_دارد
نویسندگان: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند
🌀لطفا دوستانتون رو دعوت ڪنید🌀
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞
✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید
❣ با مدیریت #ذکراباد
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 📣 #رمان شماره #چهارده 🌷 #رمان_مفهومی_شهدایی ❤️ بنام #رمان_د
.
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺
☀️ #دختران_آفتاب ☀️
#قسمت_صد_وده
فاطمه- در روايت نقل شده:
🌹حضرت علي (ع) وقتي از جنگ بر ميگشتن، ميگفتن: "يا زهرا (س) خذ سيفي و اغسلي" يا زهرا (س) شمشير مرا بگير و بشوي. آيا ايشان دوست داشتن به حضرت زهرا (س) دستور بدن، نه!👌 به عنوان دستور نميگفتن.
🌹يا آن روايتي كه ما داريم كه حضرت علي (ع) هر وقت از جامعه و كار و مسئوليتهاي اجتماعي خسته ميشدن، به منزل ميرفتن و با حضرت زهرا (س) صحبت ميكردن تا آرامش پيدا كنن. حضرت علي (ع) به منزل بر ميگشتن و در را ميزدن، وقتي حضرت زهرا (س) ميآمدن كه در رو باز كنن، حضرت علي (ع) ميگفتن"صداي پاي فاطمه (س) به من آرامش ميده"
چرا ما اين نكات رو از دينمون ياد نميگيريم؟😊
فاطمه انگار تازه به اشتياق آمده بود. نم اشكي هم در چشمانش ميدرخشيد، كمي صبر كرد و بعد در حالي كه سرش را از روي شوق و تحسين تكان ميداد، گفت:
فاطمه- به به! چه حرفي ميزدن استاد ما، چه تشبيه قشنگي ميكردن! ايشون #زن رو به #ملكه_زنبورعسل تشبيه ميكردن. ميگفتن همين طور كه كندو جاييه كه ملكه باشه، كانون خانواده هم جاييه كه در اون عواطف و احساسات وجود داشته باشه و رشد كنه و بچهها در اون كانون محبت و نوازش باشن.
دقيقا حرفشون اين بود:
👈" طبيعت مرد در يه محدوده خاصي #خام_تر_و_شكننده_تر_از_زنه و لذا مرهم زخم او فقط #نوازش_زنه. حتي نوازش مادر هم براي او نميتونه جايگزين نوازش همسر باشه.👉
يعني همسر براي او كاري رو ميكنه كه مادر براي بچه كوچك خود ميكنه. زنهاي دقيق و ظريف با اين نكته آشنا هستن. احساسات و عواطف خانوادگي #محتاج محور اصليه كه آن #خانم_خانه است و اگر او نباشد، خانواده شكل بد و نا هنجاري به خودش ميگيره. "
سميه پرسيد:
- تدبير منزل كه ميگن به عهده زن هاست يعني همين؟😍
فاطمه- بله! يعني شما به عنوان خانم و #كدبانوي منزل، محيط منزل رو به شكلي مطلوب اماده و مهيا كني. حالا اگه شوهر ميتونه براي تو كلفت استخدام كنه، تو به طور مستقيم در امور خانه دخالت نميكني، بلكه اونو #مديريت ميكني. اگر هم پولتون در چنين حدي نيست، خوب خودت بايد مستقيما محيط منزل رو براي ايجاد چنين فضاي پر مهر و دوستانه اي آماده كني. البته شوهر هم وظيفه داره كه درحد شئون خانوادگي تو، وسايل چنين محيطي رو تهيه كنه. حالا اگه تو خواستي در قبال كارهات از شوهرت #حق_الزحمه بگيري يا سرش #منت بذاري، اولين كسي هستي كه اين فضاي مودت و دوستي رو شكستي.😊
راحله با لحن غمزده اي گفت:
- پس چي به مردها اجازه ميده كه چنين برخوردهاي ستمگرانه اي با زن بكنن؟😒
فاطمه- به نظر من
⚠️در درجه اول #نااگاهي ما #زنها از #حقوقمون و
⚠️در درجه دوم هم #جهل و #غرور بعضي #مردهاست كه به اونها اجازه ميده تا با زن به شكل يه كنيز برخورد كنن.
من به شماها گفتم قوانيني وجود داره كه طبق اونها ميشه حق زن رو از مرد گرفت. اگرچه هنوز بعضي از اين قانونها مشكل دارنو بايد تكميل بشن، ولي جواب اين سوال كه چرا خيلي از زن هابراي گرفتن حقشون اقدام نميكنن، اينه كه به حقوق خودشون آگاهي ندارن. خود اونها هم به كمالات و شخصيت خودشون واقف نيستن. وگرنه اجازه نميدادن هيچ مردي چنين برخوردي با اونها بكنه.
استاد ما تاكيد ميكردن، #ظلم، فقط #كتك_زدن زن ها، نيست! بلكه #ممانعت از تحصيلات و كسب علم و معرفتو تربيت صحيح براي زن، #فرصت_ندادن به زن براي رسيدگي به امور اخلاقي، ديني و معرفتي اش، #امكان_ندادن به زن براي استفاده مستقل از مايملك خودش و ممانعت از زن براي بردن بهره عاطفي از فرزندان خودش در خانواده و يا حتي #پس_ازجدايي از همسر هم، ظلم وستم در حق زن محسوب ميشه.
سميه اين گونه نتيجه گيري كرد:
- پس به اين ترتيب ميشه گفت كه زن براي اينكه بتونه به خوبي بتونه امور منزل و شوهرش رو اداره كنه يا به تربيت صحيح بچه هاش بپردازه، #احتياج به تحصيلات و #بالابردن بينش و آگاهي داره. اما چيزي كه من سر در نميارم اينه كه چرا بعضي از ما به دانشگاه ميريم و تحصيلات عاليه ميكنيم تا حتمابريم سر كار؟! والّا درس خوندن رو بي فايده ميدونيم. يعني واقعا داشتن زندگي درست وصحيح اينقدر ارزش نداره كه ما به خاطرش به تحصيل و مطالعه بپردازيم؟!
#ادامه_دارد
نویسندگان: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند
🌀لطفا دوستانتون رو دعوت ڪنید🌀
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞
✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید
❣ با مدیریت #ذکراباد