eitaa logo
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
862 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
635 ویدیو
581 فایل
خوشامدید ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ ╭━⊰⊱━╮╭━⊰⊱━━╮ من ثروتمندم💰💰💰 @charkhfalak110💰💰 ╰━⊰⊱━╯╰━━⊰⊱━╯ اینجا میلیونر شوید🖕 ❣ با مدیریت #ذکراباد @e_trust_Be_win ایدی مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
#بی_پر_پروانه_شو #قسمت114 پناه نگام هر لحظه دنبالش بود ... میگفتم دیگه مهم نیست دیگه تموم شدس
زندگی من هیچوقت هیچ جای جالب و در خور توجهی نداشت ... سر تاپاش پر بود از بد بختی و بی کسی .... عین فیلمای درام ایرانی که فقط یه آدم بیکار لازم داره بشینه ببینه و زار بزنه به حال این زندگی .... هیچوقتم هیچ نقطه عطفی نداشت که پابندم کنه به این زندگی و باعث شه خوش باشم به این پناه بودنم ... نمیدونم شنیدی یا نه ... میگن اسم هر آدمی نشونه شخصیت اون آدمه .... پوزخندی زدم و ادامه دادم -ولی نمیدونم چرا اسم من هیچ سنمی با خودم نداره .... پناهیم که همیشه خدا بی پناه بودم و پناه آوردم به دیگرون .... پناه خطیب بودن هیچوقت برای خودم افتخار نبود .... پر بود از حسرت .... حسرتی که دوست داشتم پناه نباشه ولی شاد باشه ...بی دغدغه باشه .... میخواستم معمولی زندگی کنم و معمولی بمیرم ولی .. پوزخندی زدم و مصرانه نگام و دوخته بودم به راین ... -خب که چی ؟ نمیدونم چی شد ... کجا چیکار کرده بودم که مزاق خدا خوش اومده بودو تورو سر راهم قرار داد .... نمیدونم چی شد که رسیدیم بهم دیگه ... اولش فقط یه دوست بودی ولی وقتی به خودم اومدم دیدم دوستی شدی که داشتنش شده همه خوشیمو بودنش تنها دلیل واسه دلخوشیم ... شاید بخندی بهم ... شاید بگی غلطه ولی من باور دارم حسی و که تو چشمات دیده بود م ... من باور دارم حسی و که تو قلبم به وجود اومده بود... من سامان و خوب میشناسم خیلی خوب چرخیدم سمتش ..نگام و دوختم تو چشماش.... صدام پر شد از التماس ... -بگو که دروغه همه حرفاشون ... . نگام کرد ...نگاش مثله نگاه من خیره بود ولی بی احساس .... -چی میخوای بشنوی انکار کنم حقیقتی رو که وجود داره ؟! کلافه چنگ زدم به موهام -حقیقت این نیست ... تو نمی تونی به این راحتی پشت پا بزنی به من وعلاقه ای که بهم داشتی ... پوزخند غلیظی زد -هه ... مگه خود تو همین کارو نکردی .... اینبار خندید ... خندش عصبی بود .... عصبی ولی آروم -یعنی میخوای بگی من از زن جماعت کمترم ؟... وقتی تو میتونی پشت پا بزنی به منی که همه جوره پات وایستادم من چرا نتونم ؟ میخوای بگم همه دروغن و توهمات تو راست ؟ ... نه عزیزم اونیکه دروغه افکار توئه ... حقیقت رو تخت اون خونه بود .... حقیقت نورایی که دختر نیست و حالا یه زنه که اجباری و غیر اجباری اسمش باید بره تو شناسنامم .... حقیقت منیم که چهار روز تو باز داشتگاه بودم .... حقیقت منیم که هنوز تا جم میخورم جای شلاقای پشتم تیر میکشه ... حقیقت اینه ...من من تویی رو که یبار پشم زدی و دیگه باور ندارم ... چیزی که دروغه حرفای مردم نیست این اعترافات قشنگ ولی تو خالیه توئه ... خونسرد نگام کرد و تمسخر آمیز نگام کرد -میدونی پناه دست خودت نیست عقده توجه داری .... دوست داشتی من و ار سلان و بقیه بی افتیم دنبالت و موس موس کنیم تا کمبودای زندگیت جبران شه .... الانم اگه این جایی واسه همونه ... ترسیدی یه پپه ای مثله سامان بپره و مشتریات کم شن ولی از این خبرا نیست نترس .. بغض چنگ زد به گلوم ... -اشتباه میکنی .... اشتباه پشت اشتباه ... -من اشتباه میکنم یا تو -تو ...تویی که دم از علاقه میزنی و راحت قیدمو زدی حتی نپرسیدی چرا ... -ببین پناه من به یادم اجازه نمیدم حتی از کنار ذهنتم بگذره ...صحبت فراموشی نیستا .. . حرف حرف لیاقته ... -انقد بی رحم نباش ... -میدونی که نیستم .... نیستم که همه جوره کمکت کردم و پا به پات اومدم ولی ازم انتظار حماقتم نداشته باش -تو هیچی نمیدونی سامان ... -د بگو بدونم .... بگو بفهمم واسه چی رفیق غمات بودم و مزاحم خوشیات .... بگو بفهم م واسه چی من شدم اولویت آخر و ارسلان و امسالش برات شدن اولویت اول ... اولین قطره اشکم سدشو شکست و افتاد رو گونم -میدونی سامان بعضی وقتا آدما به جایی میرسن که تنهایی کلافشون میکنه .... دیونشون میکنه ولی دیگه حاضر نیستن کسی و تو خلوت خودشون راه بدن ..... ترجیح میدم تو تنهایی خودم بمونم ... بپوسم ... ولی دیگه کسی و راهش ندم تو خلوتم مسیرسبز راه پولدار شدن 🌲 @Be_win مسیرسبز ☞☜ ایــتا 🌲 @Be_win_3 مسیرسبز ☞☜ تلگرام اینجا زندگیتو متحول کن 👆 نگی نکفتی