eitaa logo
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
855 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
635 ویدیو
581 فایل
خوشامدید ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ ╭━⊰⊱━╮╭━⊰⊱━━╮ من ثروتمندم💰💰💰 @charkhfalak110💰💰 ╰━⊰⊱━╯╰━━⊰⊱━╯ اینجا میلیونر شوید🖕 ❣ با مدیریت #ذکراباد @e_trust_Be_win ایدی مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
#بی_پر_پروانه_شو #قسمت150 براش خوشحال بودم ... اونقدری که شاید یه روزی میتونستم برای برادرم خوشحال
سامان لم دادم رو مبل و برای آخرین بار به صورتش نگاه کردم .... دلیلشو نمیفهمیدم ... دلیل این همه اصرارو با وجود دیدن این همه انکار ... نمیخواستم برای رسیدن به خوشبختی پشت پا بزنم به همه داشته ها و نداشته هام ... با اون لهجه غلیظ انگلیسیش که حسابی رو مخم بود کمی خم شد به جلو -ببین سامی این یه شانس فوق العادس ... تو میتونی با استفاده از این شانسی که بهت میدن همه پتانسیلتو همه اون چیزای که توی اون ذهنته نگام خیره به دستاش بود که با هیجان موقع صحبت تکون میداد ... -همه اون ایده ها رو از یه ایده تبدیل کنی به طرح ... شانس تو برای اینکه توی ایران پیشرفت کنی صفر نباشه نزدیک به صفر هست ... نفس عمیقی کشیدم و پا روی پا انداختم -مزخرف نگو پانی دستاشو کلاف برد لای موهای مسی رنگش .. -وای سامان تو یه ابلهی ... چرا نمیخوای واقع بینانه نگاه کنی ... آینده ماله توئه میفهمی ... ماله تویی که اگه یه ایده بزرگ تو سرتم باشه و حالا از سر بخت و اقبال قبول کنن به یه طرح تبدیلش کنن با موفقیت تو چی نصیبت میشه هان؟ جز یه میتینگ برای تجلیل ازت و چندتا تقدیر نامه اگه ولخرجی کردن دو سه تا سکه هم بهت میدن ... اینجا همه چی در اختیارته ... اونقدر تامین میشی که نه تنها تو بلکه همه وارثانتم تا آخر عمرشون میتونن تو رفاه کامل زندگی کنن ... موزمو برداشتم و یه گاز زدمش ... -هی دختر منو وارد بازی های سیاسیتون نکنید ... من فقط و فقط اومدم که درس بخونم ... -که چی بشه ... این همه درس بخونی و آخرش برگردی جایی که حتی قدر یک هزارم از ا یده های توی سرتو نمیدونن .... -مهم نیست برام ... -واو .... تو یه ابله به تمام معنایی سامی ... یه ابله ... پسر چرا نمیخوای برای یک بارم که شده عاقل باشی ... اینبار از کوره در رفتم ... موزو پرت کردم روی میزو خودمو کشیدم سمتش ... با جدیت زل زدم تو صورت بورو کک و مکیش ... -تو ابلهی که اومدی منو با این وعده وعیدا وسوسه کنی ... اگه اومدم کانادا علتش این بود که میخواستم تو آرامش درس بخونم نه اینکه پناهنده بشم و قید همه چیمو بزنم.... من نه اونقدری شیفته وطن پرستیم که سنگ ایرانیارو به سینه بزنم نه اونقدر احمقم که خودمو وارد سیاست کنم و برای خودم چاه بکنم -سامی سیاست چیه تو فقط میخوای پیشرفت کنی ... -پیشرفت و همه جای دنیا میشه کرد ...ایران نشد یه جای دیگه ... حتی شده همین آمری کا ولی اینو بدون من پناهندگی هیچ کشوری رو نمیگیرم ... عصبی تر از همیشه نگام کرد ... بیخیال به چشماش که داشت آتیش ازش میبارید بلند شدم ورفتم سمت آشپز خونه... -کی میخوای بری ؟! لیوان آب یخو یه نفس سر کشیدم ... -برای پس فردا بیلیط دارم .. کی بر میگردی ؟ چشم چرخوندم سمت دختر مو بور با چشمایی سبز تیره ای که هیچ جذابیتی توش نبود ... یه جوری سبزی چشماش بی روح بود ... تکیه زده بود به اپن ... -نمیدونم ... هنوز برای بلیط برگشت تصمیمی نگرفتم ... لب و لوچش آویزون شدو با صدایی پر غیض گفت -نگو که میخوای همه تعطیلات و توی اون خراب شده بگذرونی ... از لحن توهینیش اخمام و کشیدم توهم و برای لجشم که شده گفتم -اتفاقا دارم بهش فکر میکنم ... گفتم و از کنارش رد شدم عصبی غرید -سامــی بی حوصله ولی با جدیت گفتم -بهتره دیگه بری پانی دیر وقته ... -داری از خونت بیرونم میکنی ؟! نگاهش کردم -من همچین حرفی زدم ؟ -حرفت معنی دیگه ای نمیداد شونه ای بالا انداختم و با بی خیالی گفتم میتونی هر جوری که دوست داری فکر کنی ... گفتم و بی توجه به صدای جیغش و مشتایی که به در قفل شده اتاقم میزد تیشرت آستین کوتاهمو از تن کندم و پرتش کردم روی کاناپه راحتی کنار دستم .... صدابسته شدن در تو خونه پیچید و من بیخیال از کنار در فاصله گرفتم و خودمو پرت کردم روی تخت.... دستامو گذاشتم زیر سرمو خیره شدم به تصویر خندون دونفری که شاید خنده هاشون تلخ ترین خنده ای باشه که به عمرم دیده بودم ... عکسی که کیفیت نداشت ولی یه عالم خاطره پشتش داشت همه چی خوبه ... همه چی رو به راهه ... همه چی هست ... حتی خودش .... اگه خودشم نیست عکسش هست ، مسیرسبز راه پولدار شدن 🌲 @Be_win مسیرسبز ☞☜ ایــتا 🌲 @Be_win_3 مسیرسبز ☞☜ تلگرام اینجا زندگیتو متحول کن 👆 نگی نکفتی