eitaa logo
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
860 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
634 ویدیو
581 فایل
خوشامدید ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ ╭━⊰⊱━╮╭━⊰⊱━━╮ من ثروتمندم💰💰💰 @charkhfalak110💰💰 ╰━⊰⊱━╯╰━━⊰⊱━╯ اینجا میلیونر شوید🖕 ❣ با مدیریت #ذکراباد @e_trust_Be_win ایدی مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺 اما 233 دوباره مجبور شد جای ماشینشو عوض کنه... دوباره با هزار بدبختی رفت یه جای پارک دیگه پیدا کرد ... کسانی که اون منطقه را بلدند میدونند که به خاطر دوربین های اون کوچه ها و حجم ترافیکش، پیدا کردن جای پارک تقریبا از محالات هست! اما بالاخره یه جایی ماشینو چپوند ... چادر سیاه عربی و پوشیه هم انداخت روی صورتش... و فورا برگشت سرجاش! تا توی اون کوچه بود، رفت و آمدهای زیادی بعد از رفتن عفت به اونجا مشاهده کرده بود. حدودا بیش از 15 نفر در مدت زمان کمتر از نیم ساعت به اون دفتر مراجعه کردن و پشت سرشون هم در را بستند! نکته قابل توجه تر این بود که همه اون 15 نفر، معمم به لباس روحانیت و از سن و سال های بین 25 تا 45 سال بود! هیچکدومشون با ماشین و راننده شخصی نرفته بودند الا دو نفرشون! اون دو نفر را فورا با عکسی که 233 از هرکدومشون فرستاد، تشخیص هویت کردیم! متاسفانه هردوشون از کسانی بودند که هم صاحب کرسی تدریس بودند و هم هر دوشون عالم زاده و از فرزندان علمایی بودند که حتی معروف به اخلاق و کرسی درس اخلاق و فقه بودند! 233 تونست از سه چهار نفر دیگشون هم عکس بگیره و بفرسته! یکیشون سابقه دار بود و قبلا به خاطر تبلیغ بر علیه نظام در شبکه های معاند، به تحمل حبس و تبعید مجازات شده بود! دو نفر دیگشون از طلاب سطوح عالی و از شاگردان پر و پا قرص دو تن از مراجع بودند! در طول اون سه چهار ساعتی که 233 بنده خدا اونجا کشیک میداد، به عبداللهی گفتم ته و توه دفتر و بیت اون مرجع را درباره! البته به زعم بعضی ها مرجع! وگرنه ....... حالا بعدا خودتون خواهید فهمید! مطالب خوبی به دست آوردیم... فقط به سه موردش اشاره میکنم و رد میشم: یکی اینکه حساب های بانکی و وجوهات دفتر اون مرجع، حدودا سه چهار ماه بود که خالی شده و مردم از پرداخت وجوهات بهش خودداری میکردند! این بحران مالی، تا حدی اون مرجع را تحت فشار قرار داده بوده که حتی توان اداره دفتر و بیت و شاگرداش هم نداشته! دوم اینکه به خاطر کنتاکتی که بین اون و بعضی از علمای دیگه وجود داشته، و همچنین زاویه ای که اون مرجع با نظام پیدا کرده بوده و بارها مورد دستاویز شبکه بهایی مسلک «من و تو» و شبکه VOA قرار گرفته بوده، سبب شده که مردم ازش فاصله بگیرن. به حدی که نتونه حتی پاسخگوی نیازهای تعداد اندک مقلیدنش باشه! سوم اینکه دو سه بار دیگه هم به پلیس و دستگاه های امنیتی گزارش شده بوده که تردد مشکوک به دفتر اون بنده خدا زیاد هست و حتی در مواردی، منجر به مزاحمت برای اهالی اون منطقه شده بوده! مثلا وقتی به دیدارش میومدند، اغلب افراد جلف و مانکنی بودند و حرمت اون منطقه و شهر را نگه نمیداشتند! 👈 خب دیگه فکر نکنم نیاز به نتیجه گیری باشه! قطعا خوانندگان محترم این مستند، از هوش و درایت خوبی برخوردارند و میتونن بفهمند که: چنین مرجع «تنها» و «بی پول» و «مسئله دار» و «دفتر و مدیر دفتر پرحاشیه» و «زاویه دار با نظام»، حکم هلو بپر تو گلو داره واسه کسانی که قصد دارند پشتون به یک حکم «مثلا» شرعی گرم باش ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌴 مطالب صلواتی📚 کپی صلواتی 🌴 🙏 با انتشار مطالبِ ارزشمند ما را یاری نمایید، تا نقش بزرگی در رشد تربیتی و اخلاقی جامعه اسلامی، داشته باشیم
امیر ارسلان عصبی نگاهی به ساعت مچیم انداختم .... ساعت از شیشم گذشته بود ولی هنوز تشریف نیاورده بودن ...گوشی و برداشتم و شماره فرزام و گرفتم به سه بوق نرسیده جواب دا د -الو ... -سلام -سلام نیومدن ؟! -خیر نیومدن .. -باشه مهم نیست تا هشت اومدن من ادارم نیومدنم شب بیارش خونه -باشه -این پسره سامان .... قابل اعتده بی حوصله پرده رو کنار زدم و از پنجره بیرونو نگاه کردم -آره خیالت راحت ... -باید اونم یبار ببینمش ... -سعی میکنم ترتیبـ... با دیدن دری که باز شدوپناهی که ماشین و رو روند تو محوطه سریع گفتم -فرزام اومدن ... فعلا -باشه میبینمت ... بی توجه به میثم و دو نفری که تازه آورده بودسریع از ساختمون زدم بیرون با دیدن پناه پشت فرمون تعجب کردم .... اخم رفت تو هم ...نزدیک تر که رفتم چشمم افتاد به سامانی که رو صندلی جلو دراز کشیده بودتا نزدیکشون شدم پناه سریع پیاده شد ... با دیدن رنگ و روی پریدش چشم گرد شد یهو نگام قفل شد رو دستای خونیش .... با دهن باز خیره بودم بهش که با تته پته به سامانی که تو ماشین بود اشاره کرد -زد....زدنش ..... با چاقو .... زدنش... سریع خیز برداشتم سمت در کنار جلو ماشین و بازش کردم ... خشکم زد با دیدن سامانی که دستشو سفت داشت روی زخمش فشار میداد وخونی که از لای انگشتاش داشت میز د بیرون و بخشیشم خشک شده بود روی دستش ... -چی شده ... انگار همین جمله واسه باز شدن سد اشکای پناه کافی بود ... -داره میمیره ... سامان دستش سفت فشار داد رو زخم -شلوغش نکنید چیزی نشده ... -یعنی چی که چیزی نشده ... تا دستشو از روی زخم کشیدم داد بلندش تو گوشمون پیچید ... خون با شدت بیشتری فو اره زد بیرون ... وقت تعلل نبود ... -سریعتر سوار شو ... درو بستم و ماشین و دور زدم .....پناه بلافاصله در عقب و باز کردو سوار شد .....دنده عقب گرفتم و سریع از در زدم بیرون .... نگاهی به سامان که داشت به خودش میپیچید انداختم و با حرص گفتم -چی شده ؟.... چرا آوردیش اینجا میبردیش یه در مونگاهی چیزی ... رفتیم ..تهران ... اومدن به زور داشتن سوار...سوارم میکردن .... سامان ... با مشت کوبیدم به فرمون ...لعنتی .... گوشیمو در آوردم ... باید به فرزام میگفتم .... -الو چی شد؟! -فرزام میخواستن بدزدنش ... سامان و زدن با چاقو ...دارم میبرمش بیمارستان ... -ای لعنتی .... زخمش خیلی عمیقه ؟ گوشی به دست چرخیدم سمتشو نگاهش کردم نمیدونم ... -سریعتر منتقلش کن بیمارستان ... منم خودمو میرسونم -باشه .. . گوشی و قطع کردم و پامو بیشتر رو گاز فشار دادم .... صدای گریه پناه روی مخم بود ... دونه های عرق روی پیشونی سامان نشون میداد بد دردی داره میکشه ... بلافاصله اولین بیمارستانی که دیدم نگه داشتم .... بی معطلی رو برانکارد بردنش تو بیمارستان ... این دختر داشت سر همه رو به باد میداد ... ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانالها شوید 🔴🔴 در اینجا هم 👇 همراه با راهنمایی‌های مشاورین مجرب ، پولدار شوید👇 🌲 @Be_win مسیرسبز ☞☜ ایــتا 🌲 @Be_win_3 مسیرسبز ☞☜ تلگرام ❣ با مدیریت