eitaa logo
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
911 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
634 ویدیو
581 فایل
خوشامدید ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ ╭━⊰⊱━╮╭━⊰⊱━━╮ من ثروتمندم💰💰💰 @charkhfalak110💰💰 ╰━⊰⊱━╯╰━━⊰⊱━╯ اینجا میلیونر شوید🖕 ❣ با مدیریت #ذکراباد @e_trust_Be_win ایدی مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📚📚 رمان شماره دهم 📌 بنام 📕 # کف خیابان " 📝نوشته حداد پورجهرمی
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺 تربیت نیرو به این گستردگی از داخل و خارج، اعم نیروی پیاده و جاسوسی و خرابکاری و آموزش سلاح و فنون رزمی و بمب های دست ساز و آتش زنه و مهارت های خیابانی و امثال اون، قطعا بوی فتنه و جنبش برای اینکه ثابت کنند تقلب شده و یا مثلا فلانی باید رییس جمهور بشه و اینا نبوده و نیست! خیلی باید کسی بی سواد باشه و از مسائل استراتژیک هیچی ندونه که نخ تسبیح اتصال علمایی از قم و تهران و نیروهای فوق الذکر را ببینه اما نفهمه که اینا بویی از فتنه نمیدن! چون وقتی میگی فتنه، ممکنه مردم خیلی جدی نگیرن و فکر کنن که حالا یه چیزی بوده و میگذره! بلکه اینا مختصات تمام عیار «کودتای مردمی» است که در ایران داره طراحی و پیگیری میشه! از نظر کارشناسان مسائل استراتژیک، کودتای مردمی اگر از یک شب بیشتر طول بکشه اما مهار نشه، به ازای سپری شدن هر روز، سه الی پنج برابر بر تعداد افراد اون کودتا افزوده خواهد شد!! نمیدونم تا اینجاش دقت کردین یا نه؟! اما این آمارهای سر انگشتی نشون میده که اگر فورا مهار نشه و بچه های امنیتی دست به کار نشن، تهران ظرف مدت 17 روز دچار بحران جدی میشه و به فرض سقوط یک یا دو صنعت دفاعی و یا سقوط سه یا چهار پادگان نظامی، به مرز «سقوط شهر» نزدیک خواهد شد!! اینو گفتم برای اونایی که ممکنه بگن اگر نیروهای امنیتی میدونستن و میدونن چه خبره، پس چرا کاری نکردن و نمیکنند؟! با توضیح خیلی ساده و گذرای بالا روشن میشه که معمول این جنبش ها در نطفه خفه میشه و شده وگرنه الان تهران و هیچ شهری از ایران به این سطح از ثبات و امنیت نمیرسید! اجازه بدید برگردیم به روال خودمون! من این تحلیل ها را هم در جلسه ارشدها و هم جلسه داخلی خودمون مطرح کردم و دیگران هم تکمیلش کردند. سه تا باغ شناسایی شد و حدودا ظرف مدت کمتر از 15 ساعت، بچه های ما با همکاری پلیس ضد شورش تونستند باغ ها را جمع کنند و افراد زیادی دستگیر و عده قابل توجهی هم متواری شدند! الحمدلله نیازی به ورود یگان ویژه نشد و بچه های خودمون دمارشون را درآوردند! پس با اقدام به موقع، تونستیم زمینه توحش یه کودتای تمام عیار را حداقل در جنبه داخلی خنثی کنیم. میگم زمینه توحش! امیدوارم منظورمو بگیرین که ینی نیروهای ایجاد رعب و خرابکاری حرفه ای! بچه های برون مرزی هم بسیار فعال بودند و داشتند دل و جیگر پرونده های اون 5000 نفر را درمیاوردند! اما متاسفانه تعداد قابل توجهی از اونا پس از ورود به ایران، قابل ردگیری ساده و آنی نبودند و زمان زیادی لازم داشت با بفهمیم کجا هستند و دارن چه غلطی میکنند؟! اما... اما اجلاس در حال برپا شدن بود! نشست مهمی که نمیشد جلوی برگزاریش را گرفت. ضمن اینکه ما بی میل هم نبودیم که بدونیم قراره کیا بیان و کیا حرف بزنن و چیا بگن؟! پس اجازه دادیم اون پنج تا اتوبوس از قم بیاد تهران... محله.... حسینیه... استقرار... پذیرایی و همایش و... ابوالفضل گفت: «حاجی خودت نمیری اونجا؟!» گفتم: «برم که چی بشه؟ الحمدلله هم تو اونجایی و هم بچه های اداره دارن پوشش میدن! این همه کار ریخته روی سرمون! ما با حمله به باغ، تونستیم تمرکزشون را از بین ببیریم اما هنوز خیلیاشون بیرون هستن و دارن ادامه میدن! مثلا «ندا» دستگیر نشده... کوروش دستگیر نشده... رامین تاجزاده خبری ازش نیست... اما... ابوالفضل حدس میزنم امروز در اجلاسیه اونا عفت نباشه! به محض اینکه متوجه عدم حضور عفت شدی بهم اطلاع بده!» ابوالفضل گفت: «چشم... راستی 233 نمیاد؟!» گفتم: «چطور مگه؟!» گفت: «چون میخوام اگر نمیاد، چند ساعت صوت و فیلم از باشگاه کوروش داریم که خودم فرصت نمیکنم آنالیزشون کنم... میخوام 233 زحمتش بکشه!» گفتم: «نه داداشم! اون درگیر یکی دیگه است! ما این همه داریم میدویم و «چک و خنثی» میکنیم اما هنوز از دو نفر هیچ اطلاعی نداریم! یکی «فائزه» است و یکی هم موجودی به نام «زهره»! عبداللهی را مامور رصد و کشف فائزه کردم... 233 هم مامور رصد زهره!» ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌴 مطالب صلواتی📚 کپی صلواتی 🌴 🙏 با انتشار مطالبِ ارزشمند ما را یاری نمایید، تا نقش بزرگی در رشد تربیتی و اخلاقی جامعه اسلامی، داشته باشیم
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
#بی_پر_پروانه_شو #قسمت75 سامان کولشو همراه نقشه ها پرت کرد رو صندلی عقب و نشست تو ماشین ... -ا
سلام جناب سروان خسته نباشین ... اخماش تو هم بود ... -ممنون ... مدارک ماشین ... گواهینامه و کارت ماشین و دادم دستش .... رو به سرباز کناریش گفت -اون اس دی سفیده رو منتقلش کنید پارکینگ ... اینو گفت و بی توجه به صحبتای پسره راه افتاد سمت ماشین ... نگاهی به پلاک ماشین کرد و نیم نگاهیم به پناهی که منتظر خیره بود به ما ... -خانوم کی باشن ؟ قیافه ای خونسرد به خودم گرفتم ... -دوستمه.... سرشو آورد بالا و یه تای ابروشو داد بالا ... -به به... سلامتی ایشالا ... لبخندی زدم .. نمیخواستم اگه باهم راه نیومد بتونه واسم دردسر درست کنه -اونوقت بادوستتون کجا بودین؟ هوا سوز سردی داشت .... نگاهی بهش کردم که دماغش از شدت سرما سرخ شده بودو م دام بالا میکشید ... دستامو فرو کردم توی جیبم -برای کاری رفته بودیم بیرون شهر -چه کاری اونوقت؟! -شخصی بود ... آها که اینطور کار شخصیتونم تو پاسگاه میفهمیم .... دست بردم سمت کیف پولم ... چهار تا تراول پنجاهی در آوردم و تو دستم مشت کردم .. . دستشو آورد جلو -بیا مداکتو بگیر برین تو ببینم... به جای گرفتن مدارک پولارو گذاشتم توی دستش که یه لحظه خشکش زد نیم نگاهی به تراولای مچاله شده تو دستش کرد و نگاهی به درو ورش ... -صندوق عقبتو بزن بالا .... پوزخندی زدم و صندوق و دادم بالا ... سرکشی الکی کردو گفت -میتونید برین ... تن صداشو کمی آورد پایین تر -خوش باشین تشکری کردم و مدارکمو ازش گرفتم .... سوار ماشین شدم -چی شد؟ شونه ای بالا انداختم -هیچی حل شد کمربندمو بستم و راه افتادم .... بخاری ماشین و تنظیم کردو چرخوند سمت خودش ... -وای چقد سرده .... گشنمم هست ... خوابمم میاد ... نگاش کردم ... -میخوای تو یکی از این رستورانا نگه دارم بریم یه چیزی بخوریم یا بریم داخل شهر ؟ لباشو جمع کرد -هیچ کدوم ... بریم میرم شرکت یه چیزی درست میکنم میخورم -منظورت اینکه میخوریم دیگه بله؟! چپ چپ نگام کرد -اه توام که همیشه خدا آویزونی بابا برو خونتون دیگه ... یه نیشگون محکم از رونش گرفتم که صدای جیغش پرده گوشم و پاره کرد ... -بیشعـــور .... اخم کردم -بی تربیت ... -دیگ به دیگ میگه روت سیاه ... دیوانه .. -دیوانه چو دیوانه بیند خوشش آید ... حرصی گفت -چقد رو داری به خدا ... -تمومم کنم از تو قرض میگیرم ... -سامان حرصم نده ... -چرا مثلا ؟!.... نکنه شیرت خشک میشه .... اینبار حمله کرد سمتم... خودمو کشیدم کنار دست بر د سمت موهام .... که با یه حرکت جفت دستاشو تو هوا گرفتم ... یه حواسم به جلو بودو یه حواسم به اون که داشت جیغ جیغ میکردو خودشو به درو دیوار میکوبید -ول کن تا تک تک گیساتو با دندون نکندم ... مسیرسبز راه پولدار شدن 🌲 @Be_win مسیرسبز ☞☜ ایــتا 🌲 @Be_win_3 مسیرسبز ☞☜ تلگرام اینجا زندگیتو متحول کن 👆 نگی نکفتی