📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
📚 رمان شماره هفتم 💖 📌 بنام 📝 یک فنجان چای با خدا 🌸 نویسنده: زهرا اسعدبلنددوست
ا🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
ا🌺🍃🌺
ا🍃🌺
ا🌺
☕️ #یک_فنجان_چـــــای_با_خدا☕️
قسمت #هفتاد_و_ششم
مدتی از هم صحبتی مان میگذشت
و جز چشمان غم زده ی دانیال، زبانش به رویم نمیآورد سرِ بی مو وصورتِ اسکلتی ام را و چقدر خود خوری میکرد این برادرِ از سفر رسیده.
از جایش بلند شد
_یه قهوه ی خوشمزه واسه داداشِ گلت درست میکنی؟؟ یا فقط بلدی با حسرت به این کوه خوش تیپی و عضله زل بزنی؟؟😄😉
از جایم بلند شدم و به سمت آشپزخانه رفتم
_نداریم.. چایی میارم..😊
چشمانش درشت شد 😳از فرط تعجب _چایی؟؟ تا جاییکه یادمه وقتی بابا چایی درست میکرد از خوونه میزدی بیرون که بوش به دماغت نخوره.. حالا میخوای چایی بریزی؟؟
و او نمیدانستم چـــ☕️ـــای نوستالژیِ روزهایِ پر حسامم بود..
چای شیرین شده با دستانِ آن مبارزه محجوب که طعم خدا میداد..
و این روزها عطرش مستم میکرد..
بی تفاوت چای ریختم. در همان استکانهایِ کمر باریکِ قدیمی که جهاز مادر محسوب میشد
_اما حالا همه چیز برعکس شده..عاشق عطر چای هستم و متنفر از بویِ قهوه..
و من چقدر ساده نفرت در دلم میکاشتم.
متجعب دلیلش را پرسید و من سر بسته پاسخ دادم
_از چای متنفر بودم چون انگار هر چی مسلمون تو دنیا بود این نوشیدنی رو دوست داشتم.. و اون وقتها هر چیزی که اسم اسلام رو تو ذهنم زنده میکردم، تهوع آور بود..
ابرو بالا داد😟
_و الان چطور؟؟
نفسی عمیق کشید و سینی چای را درمقابلش رویِ میز گذاشتم
_اما اشتباه بود.. اسلام خلاصه میشه تو 🌹علی.. و علی حل میشه تو خدا..
خب من هم اون وقتها نمیدیدم.. دچار #نوعی_کوری فکری بودم.. اما حالا نه..
چای رو دوست دارم.. عطرش آرومم میکنه.. چون..
چه باید میگفتم؟؟ اینکه چون حسام را در ذهنم مرور میکند؟؟ زیر لب زمزمه کرد
_علی.. اسمی که لرز به بدن بابا مینداخت..
نگاهم کرد
_این یعنی اینکه مثله یه شیعه علی رو دوست داری؟؟😟
شانه ایی بالا انداختم
_شیعه و سنی شو نمیدونم..اما علی رو به سبک خودم دوست دارم..😉
سری تکان داد،
اگر پدر بود حکمی جز اعلام برایم صادر نمیکرد. و دانیال فقط نگاهِ پر محبتش را به سمتم هل داد.. بدون هیچ اعتراضی..
انگار او هم مثل مادر حب امیر شیعیان را در دل داشت.
از چای نوشید و لبخند زد
_آفرین.. کدبانو شدیااا.. عجب چایی دم کردی..😉 خب نظرت در مورد قهوه چیه؟؟ یعنی دیگه نمیخوریش؟؟😟
استکان را زیر بینی ام گرفتم..
چطور این معجون مسلمان پسند را هیچ وقت دوست نداشتم؟؟
_اولا که کار من نیست و پروین دم کرده😉 دوما از حالا دیگه قهوه متنفرم، چون عطرش تمام بدبختیامو جلو چشمام ردیف میکنه و میرقصونه..سوما نوچ.. خیلی وقته دیگه نمیخورم..😇
خندید
_دیوونه ایی به خداا.. خلاص..😄✋
ناگهان صدای در بلند شد.
به سمت پنجره رفتم. پروین بود و مادری که زیر بغلش را گرفته بود و با خود به سمت خانه میآورد.
نگران به دانیال نگاه کردم. یعنی از شرایط مادر چیزی میدانست؟؟
در کلنجار بودم تا چطور آگاهش کنم که با دو به طرف حیاط رفت..
از پشت پنجره ی باران خورده به تماشا نشستم. هنوز هم لوس و مامانی بود.
بدون لحظه ایی درنگ از گردن مادر آویزان شد و غرق بوسه اش کرد. 😘پروین با تعجب سر جایش خشک شده بود و جُم نمیخورد.
و اما مادر..
مکث کرد.. مکثش در آغوش دانیال کمی طولانی شد. انتظارِعکس العملی از این زنِ اعتصاب کرده نداشتم. اما نگرانِ برادر بودم که حال مادرِ دردانه اش، دیوانه اش کند..
ولی ورق برگشت.. مادر دستانش به دورِ دانیال زنجیر شد.. بلند گریست و بوسه بارانش کرد😫😭😘😘
ادامه دارد ...
#نویسنده_زهرا_اسعد_بلند_دوست
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج
🔰 #کاملترین_دعا 🔰
📚 این کانال به دنبال طلایی کردن زندگی شما براساس قرآن و عترت، می باشد
@zekrabab125 داستان و رمان،
@charkhfalak500 قرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
@zekrabab نهجالبلاغه روان)صلواتی)
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
📚 رمان شماره هفتم 💖 📌 بنام 📝 یک فنجان چای با خدا 🌸 نویسنده: زهرا اسعدبلنددوست
ا🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
ا🌺🍃🌺
ا🍃🌺
ا🌺
☕️ #یک_فنجان_چـــــای_با_خدا☕️
قسمت #هفتاد_و_هفتم
هم خوشحال بودم، هم ناراحت.. خوشحال از زبانِ باز شده اش..
ناراحت از زبان بسته بودنش در تمامِ مدتی که به وجودش احتیاج داشتم.
شاید هم دندانِ طمع از دخترانه هایم کنده بود.
چند ساعتی از ملاقات مادر و پسر میگذشت..
و جز تکرار گه گاهِ اسم دانیال و بوسیدنش تغییری در این زنِ افسرده رخ نداد.. باز هم خیره میشد و حرف نمیزد.. زبان میبست و روزه ی سکوت میگرفت..
اما وقتی خیالم راحت شد
که دانیال برایم توضیح داد از همه چیز به واسطه ی حسام باخبر بوده.
مدتی از آن روز میگذشت و دانیال مردانه هایش را خرج خانه میکرد .
صبح به محل کار نظامی اش میرفت، و نخبه گی اش در کامپیوتر را صرفِ حفظ خاکِ مملکتش میکرد.
و عصرها در خانه با شیطنتها و شوخی هایش علاوه بر من و پروین، حتی مادر را هم به وجد میآورد.
با همان جوکهای بی مزه و آوازخواندنهایِ گوش خراشش..
حالا در کنار من، پروینی مهربان و بامزه قرار داشت
که دانیال حتی یک ثانیه از سر به سر گذاشتنش غافل نمیشد.چه کسی میگوید نظامی گری، یعنی خشونتِ رضا خانی..؟؟
حسام همیشه میخندید..و دانیال خوش خنده تر از سابق شده بود ..
اما هنوز هم چیزی از نگرانی ام برایِ حسامِ امیر مهدی نام کم نمیشد. و به لطف تماسهایِ دانیال علاه بر خبرهایِ فاطمه خانم از پسرش، بیشتر از حالِ حسام مطلع میشدم.😊🙈
زمان میدووید و من هر لحظه ترسم بیشتر میشد از جا ماندن در دیدار دوباره ی تنها ناجیِ زندگیم. سرطان چیز کمی نبود که دل خوش به نفس کشیدن باشم.
آن روز بر عکس همیشه دانیال کلافه و عصبی بود. دلیلش را نمیدانستم اما از پرسیدنش هم باک داشتم.
پشتِ پنجره ایستاده بودم و قدم زدنهایِ پریشانش در باغ و مکالمه ی پر اضطرابش با گوشی را تماشا میکردم.
کنجکاوی امانم را بریده بود.
به سراغش رفتم و دلیل خواستم و او سکوت کردم.دوباره پرسیدم و او از مشکل کاریش گفت. اما امکان نداشت، چشمهایِ برادر رسم دروغگویی به جا نمیآورد.باز کنکاش کردم و او با نفسی عمیق و پر آشوب جواب داد
_حسام گم شده..😥
نفسم یخ زد. و او ادامه داد
_دو روز هیچ خبری ازش نیست.. دارم دیوونه میشم سارا..
یعنی فاطمه خانم میدانست؟
_یعنی چی که گم شد؟؟ معنیش چیه ؟
دستی به صورتش کشید
_یعنی یا شهید شده.. یا گیر اون حرومزاده هایِ داعشی افتاده..😥
و من با چشمانی شیشه شده در اشک، از ته دل برایِ شهادتش دعا کردم..😢🙏
کاش شهید شده باشد..
ادامه دارد ....
#نویسنده_زهرا_اسعد_بلند_دوست
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج
🔰 #کاملترین_دعا 🔰
📚 این کانال به دنبال طلایی کردن زندگی شما براساس قرآن و عترت، می باشد
@zekrabab125 داستان و رمان،
@charkhfalak500 قرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
@zekrabab نهجالبلاغه روان)صلواتی)
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🐰 #آخ_جون 🐱
🐠 #کارتون 🐘
🐔 #شعر 🐝
🐷 #قصه 🐼
🐠 #نقاشی 🐎
🌺آوردم براتون👇
11.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کارتون موش و گربه
🐬🐠 @charkhfalak500
🐭🐹🐰 @charkhfalak110
🐞🐌🐛🐝 @zekrabab125
🐔🐣🐜🐍 @zekrabab
🐓🐧🐤🐔🐣🐥🐉🐕🐩🐈🐇🐿
24 اشعار کودکانه_040116040746.pdf
182.9K
کتاب #pdf
✅اشعار کودکانه
🌺ادببات شعر
🐬🐠 @charkhfalak500
🐭🐹🐰 @charkhfalak110
🐞🐌🐛🐝 @zekrabab125
🐔🐣🐜🐍 @zekrabab
🐓🐧🐤🐔🐣🐥🐉🐕🐩🐈🐇🐿
7.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قصه_صوتی تکلیف مدرسه
🐬🐠 @charkhfalak500
🐭🐹🐰 @charkhfalak110
🐞🐌🐛🐝 @zekrabab125
🐔🐣🐜🐍 @zekrabab
🐓🐧🐤🐔🐣🐥🐉🐕🐩🐈🐇
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
🐰 #آخ_جون 🐱 🐠 #کارتون 🐘 🐔 #شعر 🐝 🐷
💚 قسمت قبلی کودکان 👆👆👆
📚📚📚
🔴🔴 6 رمان آماده که تا الانه در کانال قرار گرفته و آماده برای استفاده👇 #کلیک_کنید👇
https://eitaa.com/zekrabab125/21749
💚💚💚💚💚
📚📚📚
🔴🔴 8 رمان صوتی که تا الانه در کانال قرار گرفته و آماده برای استفاده👇 #کلیک_کنید👇
https://eitaa.com/zekrabab125/21752
💚💚💚💚💚
🔴🔴 امام خمینی رحمه الله علیه:
↙️ #نهج_البلاغه متاعی است که مشتری آن انسان ها و مغزهای نورانی است.
💟💟 نهجالبلاغه صوتی درحال پخش👇👇👇
https://eitaa.com/zekrabab125/21012
#نهمین کتاب #صوتی👆نهجالبلاغه ، خطبهها
قسمت 1 تا 5👆
https://eitaa.com/zekrabab125/21092
#نهمین کتاب #صوتی👆نهجالبلاغه ، خطبهها
قسمت 6 تا 15👆
https://eitaa.com/zekrabab125/21179
#نهمین کتاب #صوتی👆نهجالبلاغه ، خطبهها
قسمت 16 تا 25👆
https://eitaa.com/zekrabab125/21274
#نهمین کتاب #صوتی👆نهجالبلاغه ، خطبهها
قسمت 26 تا 35👆
https://eitaa.com/zekrabab125/21388
#نهمین کتاب #صوتی👆نهجالبلاغه ، خطبهها
قسمت 36 تا 45 👆
https://eitaa.com/zekrabab125/21480
#نهمین کتاب #صوتی👆نهجالبلاغه ، خطبهها
قسمت 46 تا 55 👆
https://eitaa.com/zekrabab125/21594
#نهمین کتاب #صوتی👆نهجالبلاغه ، خطبهها
قسمت 56 تا 65 👆
https://eitaa.com/zekrabab125/21694
#نهمین کتاب #صوتی👆نهجالبلاغه ، خطبهها
قسمت 66 تا 75 👆
https://eitaa.com/zekrabab125/21796
#نهمین کتاب #صوتی👆نهجالبلاغه ، خطبهها
قسمت 76 تا 85 👆
https://eitaa.com/zekrabab125/21903
#نهمین کتاب #صوتی👆نهجالبلاغه ، خطبهها
قسمت 86 تا 95 👆
https://eitaa.com/zekrabab125/22001
#نهمین کتاب #صوتی👆نهجالبلاغه ، خطبهها
قسمت 96 تا 105 👆
https://eitaa.com/zekrabab125/22081
#نهمین کتاب #صوتی👆نهجالبلاغه ، خطبهها
قسمت 106 تا 115 👆
https://eitaa.com/zekrabab125/22167
#نهمین کتاب #صوتی👆نهجالبلاغه ، خطبهها
قسمت 116 تا 125 👆
https://eitaa.com/zekrabab125/22239
#نهمین کتاب #صوتی👆نهجالبلاغه ، خطبهها
قسمت 126 تا 135 👆
https://eitaa.com/zekrabab125/22313
#نهمین کتاب #صوتی👆نهجالبلاغه ، خطبهها
قسمت 136 تا 145 👆