📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
#بی_پر_پروانه_شو #قسمت116 دیگه عصبی شده بود اینو از دست مشت شدشو صدای بلندش میشد فهمید -پس واسه
#بی_پر_پروانه_شو
#قسمت117
برگشتم هتل .... چمدوcو گذاشته بودن تو اتاقم ... بی هیچ تعللی با همون لباسا خودمو
انداختم تو حموم ....داشتم به مرز جنون میرسیدم ... مهم نبود که سامان حالا دردمو میدونه مهم این بود که دیگه ماله من نیست ...میخواستم دروغ بشنوم ازش ... امروز رفتم
که دروغ بگه حتی اکه فقط واسه دلخوشیه منه ... میخواستم احمق فرضم کنه .... حاضر
بودم احمق ترین فرد رو زمین باشم ولی سامان ماله من باشه ... خیلی حس مزخرفیه خودت با پای خودت لگد بزنی به ماکت چوبی آرزو هات ... سامان امروز چیزی و فهمید
که نمیذاره دیگه تو خیالمم ماله من باشه ولی حداقل دلخوشیم به اینکه متنفر نباشه ازم .
.. همینکه فقط یه درصد ... فقط یه درصد از حسش بهم باقی بمونه برای من و دنیام کا فی بود ... آب گرم ریخت رو تنم ...
ریخت و همه خاطره های بدو از خاطرم شست .... شست و فراموشم شد امروز چی شد
... . شست و فراموشم شد امروز چی گفتم
شست و شست و شست و من موندم و تنهاییم و خلوتی که دیگه نمیخواستم کسی و تو ش راه بدم ....
چنگالمو توی سیب زمینی مخصوصم فرو کردم و گذاشتم توی دهنم .... چشمم به میثمی
بود که داشت با هیجان خاطره تعریف میکرد .... چشم چرخوندم سمت سامانی که روی صندلی کناریش نشسته بود ... ساکت بود .... از دیروز تا همین امروز ساکت بود ....
ارسلان رو کرد سمتش ... -سامی سس و بده به من .... چشمش خیره به پیتزای دست نخوردش بود ولی فکرش جای دیگه ... -سامان ... هوی پسر ... به خودش اومد ... گیج نگاه ش کرد ها ؟... چیزی گفتی ... ارسلان دستشو تو هوا تکون داد ... - کجایی تو ...سس و
بده
سامان بی حوصله سس دست نخورده خودشو گرفت گذاشت جلوی ارسلان ... میثم-چته
دپی؟!
پیتزایی که بر داشته بود و انداخت تو بشقابش -چیزیم نیست .... گشنه نیستم ... بی حواس دست برد سمت نو شیدنی من تا لبه لیوان به لبش نزدیک شد انگار دستاش خشک
شد .... ذهنش شروع کرد به آنالیزولیوان و آورد پایین .... فهمیدن این مسئله که چرا این
کارو کرد زیادم سخت نبود ...لبخند تلخم از زار زدنم بد تر بود .... سامانم میترسید .... میترسید که لیوان و گذاشت رو میز .... میترسید که نگاشو دزدید .... میترسید از ایدز ... از
بیمار ایدزی ... سس و خالی کردم روی سیب زمینی و پیتزام .....سرمو انداختم پایین تا
شمای بغض کردمو نبینه .... به زور اشکمو پس زدم و تند شروع کردم به خوردن ... لقمه
هامو بی وقفه میجویدم و میدادم پایین .. .
سخت بود تحملش ولی باید به جون میخریدم این سختی و جای بعضی از آدما تو قلبمو
نه نه تو زندگیمون ... زود تر از همه از سر میز بلند شدم و رفتم
زود تر از همه از سر میز بلند شدم و رفتم سمت سرویس بهداشتی ...
دستمال کاغذی بیرون کشیدم و کشیدم داخل چشمام تا خیسیشو بگیره .... بیخیال سوز
ششش شدم .... چند نفس عمیق پشت سر هم کشیدم .... چشمای معذبش که نقش می
بست تو ذهنم آزارم میداد ...
نفس به نفس خسته میشدم از نفس کشیدن ... زندگیم بند یه تار موبود و دلم بند بی بند و باریاش .... میگن یه درخت اگه شاخ و برگاش بشکننم یه درخت باقی میمونه ولی
یه آدم که دلش بشکنه هیچوقت دیگه آدم نمیشه ....
دیگه داشتم دور میشدم از آدم بودن ....
مسیرسبز راه پولدار شدن
🌲 @Be_win مسیرسبز ☞☜ ایــتا
🌲 @Be_win_3 مسیرسبز ☞☜ تلگرام
اینجا زندگیتو متحول کن 👆 نگی نکفتی
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
#بی_پر_پروانه_شو #قسمت117 برگشتم هتل .... چمدوcو گذاشته بودن تو اتاقم ... بی هیچ تعللی با همون لبا
#بی_پر_پروانه_شو
#قسمت118
سامان
صدای آزار دهنده مجری مسابقات و مدیر برگزاریش تو سرم عین صدای تبلا توی محرم
بوم بوم میکرد .... نمیدونستم اصلا این دو سه روزو چطوری گذروندم انگار معلقم بین ز مین و هوا.... آخرین تیمم سازه پرندشونو نمایش دادن .... سعی میکردم حواسمو متمرکز
کنم ولی نمی تونستم ...
-نظرت چیه؟
یوسف بود از بچهای شریف .... -در مورد چی ؟!
چپ چپ نگام کرد ... -در مورد پیشنهاد ازدواج من .... راجب مسابقه دیگه .... بیخیال شونه ای بالا انداختم .... انگار همچینم منتظر جواب من نبود .... -انتخاب بهترینشون کا ر سختیه ... میگن دارن میلی متری برسی میکنن .... امتیاز دهی خیلی سخت شده ... بی
توجه به حرفاش رفتم و روی صندلی های مرتب کنار هم چیده شده نشستم ... چشمم
به مجری بود که داشت با داورا بحث میکرد و انگار میخواستم که نتایج و اعلام کنن ...
ههمه جمعیت آزار دهنده بود .... تعداد شرکت کننده ها بیشتر از حد تصور من بود ... ا ز زرد پوست و سفید پوست بگیر تا سیاهپوستای آفریقایی بودن ...
مجری اعلام کرد تا ده دیقه دیگه نتایج روی مانیتور بزرگ سالن نمایش داده میشه ... به
ثانیه نکشید جلوی مانیتور شد صحرای محشر .... بلند شدم و منم رفتم سمتش .... ارتفاعش بالا بودو و میشد از عقبم دیدش .... تبلیغات اسپانسر و دانشگاها و سازه ها می اوم
دو میرفت .... فضا خسته کننده و استرس آور بود .... به اندازه کافی ذهنم در گیر بودو ا ین شلوغیا بیشتر آشفتم میکرد ...باور حرفاش سخت بود ولی حقیقت تو چشماش غیر قابل انگار بود ... حس میکردم این چند وقته وسط یه خوابی افتادم که از همه رویاهای
شیرینش فقط کابوساش داره نصیبم میشه نمیتونستم فراموش کنم پس باید تحمل میکردم ..نمیتونستم بیخیال شم پس باید درک میکردم ....نمی تونستم احساساتی باشم پس باید مثله همیشه منطقی باشم .... من مرد این راه نیستم ... دلشو ندارم ... دلشو ندارم ... سخت مرد باشی و اعتراف کنی ولی اعترف میکنم
بی جنم و بی وجود تر از اونیم که حالا کنارش باشم .... نمیشه و نمی تونم باشم ...
صدای هیاهوی بلند جمعیت حواسم و آورد سر جاش .... نگاهی به شرکت کننده های اخموو مغموم و میثمی که سر از پا نمیشناخت .... نگام چرخ خورد رو مانیتور
"Amir
kabir university"
ناخداگاه خنده هجوم آورد سمت لبام .... از زور هیجان دستمو گذاشتم روی دهنمو جیغمو خفه کردم .... ارسلان و میثم و بقیه بغلم میکردم و من نگام هنوز خیره بود به مانیتور ...پس بالاخره نتیجشو گرفتیم .... خواستم ارسلان و بغل بگیریم که نگام به پناهی ا فتاد که با لبخندی که به تلخی اسپرسو بود خیره شده بود به مانیتور ... گاهی به جایی میرسی که تو هیجان انگیز ترین لحظات زندگیتم بی حسی .... اون موقعس که میفهمیی حسی بد ترین حس دنیاست ....
نگامون بهم گره خورد .... اون پر از غم و من پر از حسرت ... بعضی وقتا واسه بهم رسید ن فقط علاقه مهم نیست ....
وقتی یکی تو خط فالت نباشه به آب و آتیشم بزنی خودتو مال تو نمیشه ... ماله اون نم
یشی ... سرنوشت برای ما دوتا خیلی بد نوشت .
مسیرسبز راه پولدار شدن
🌲 @Be_win مسیرسبز ☞☜ ایــتا
🌲 @Be_win_3 مسیرسبز ☞☜ تلگرام
اینجا زندگیتو متحول کن 👆 نگی نکفتی
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
#بی_پر_پروانه_شو #قسمت118 سامان صدای آزار دهنده مجری مسابقات و مدیر برگزاریش تو سرم عین صدای تبل
#بی_پر_پروانه_شو
#قسمت119
کلافه نگامو بین اونایی که کمی دور تر از پله برقی منتظر ایستاده بودن چرخوندم ...
تنها دستی که با دیدنم رو هوا چرخ خورد دست سهیل بود .... پوفی کردم ... خودمم می
دونستم به این زودیا از شر اخم و تخمای بابا و مامان خلاص نمیشم ....
دستی براش بالا بردم ... تا چمدونو کشیدم که برم سمتش حلقه خبر نگارا و اساتید و دانشجوها دورم تشکیل شد...
گردن کشیدم تا پیداش کنم ....
چشمم به پناهی افتاد که کلافه داشت به سوالای بی سرو ته یه خبر نگار جواب میداد ...
سریع نگاه ازش گرفتم و دنبال سهیلی گشتم که داشت میومد سمتم ...
خودمو ازبین خبرنگارا و اساتید بیرون کشیدم ... روبوسی و تبریکا از خود مسابقاتم برام
خسته کننده تر بود ...
ترجیح میدادم فقط برم و بخوابم همین و بس
چشممم به خانواده میثم افتاد که دورش کرده بودو مادرش داشت سر و صورتشو غرق
بوسه میکرد ....
میدونی سام تو کفم به مولا ... تویی که دم به تله نمیدادی دیدی چطو...
-من باهاش نبوم ...
صداش خفه شد ... عوضی تر از سهیل نمیشناختم ولی نمیدونم چرا سفره دلمو براش باز
کردم
-کار من نبود ... اونقدرام خر نیستم...
-پزشکی قانونی که میگه همون روز همون ساعت کارشو ساختی
کلافه دستی تو ماهام کشیدم و کمربندمو باز کردم
-کارشو ساختن من نساختم .... من به اون دختر دستم نزدم ...
-گمشو بابا ...
مشتی به داشبورد کوبیدم
-ِد نفهم میگمت من دست به اون سلیطه نزدم
اونم عصبی شده بود
-تویی که میفهمی الان میخوای چه غلطی بکنی پس ...
-چه میدونم ... لنگاش واسه یکی دیگه هوا رفته جورشو من باید بکشم ؟
-فعلا که تو تنها جورکش در دسترسی که از قضا همه مدارکم بر علیه توئه ...
عصبی موهامو چنگ زدم ...
- میگم ...
نگام خیره بود به خط بریده بریده جاده ... بازومو گرفت و تکونی داد ...
-هی میگم اگه واقعا کار تو نبوده پس این پزشکی قانونی چه زری زده .... حتی میگه
حول و هوش همون ساعتی که تو خونشون بودی دختره اپن شده ... نمیدونم . نمیدونم ...
ماشین و زد کنار
-میگم اگه به غیر تو با یکی دیگه بوده ....
نگاهش کردم دستی به موهای پر پشتش کشید
-میگم بریم یه پرسو جویی بکنیم ... شاید همسایه ای چیزی کسی و اون ورا دیده باشن
....
ناامید سری تکون دادم ... اونقد بدبختی پش سر هم ردیف شده بود برام که نمیدونستم
کی و به کدومش برسم ...
-البته میشه یه فرضیه ایم دادا ...
نگاش کردم ... دنده رو جابه جا کردو سرشو چرخوند تا از پارک خارج بشه ...
-چی؟
تک خنده ای کرد
-یهو دیدی خودش به حالت .... زد دنده دو هه یهو دیدی خودش متکی به خودش کار
خودشو ساخته ...
پس گردنی که زدم بهش صدای آخشو در آورد .... با صدای بلند زد زیر خنده ...
-والا به خدا .... نشنیدی میگن خود کرده را تدبیر نیست ...
دستمو جلوی دهنم گرفتم .... بیخود نبود برادر من بود که فک کنم بیشعوری ذاتیشم به
من رفته بود ...
-بیخی بابا .... با اینکه ازت زیاد خوشم نمیاد ولی واسه اینکه زود تر بری و شرت از سرم
واشه کمکت میکنم .... تا پای چوبه دارم بری ... ایشالا بالاشم بر ی ...
لبخند یه وری زدم و حرفی نزدم ... خودمم تازگیا خیلی دلم میخواست از شر خودم خلا ص بشم ...
چشمامو بستم و حواسم و دادم پی موسیقی بی کلامی که آرومم میکرد ...
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞
✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانالها شوید
🔴🔴 در اینجا هم 👇 همراه با راهنماییهای مشاورین مجرب ، پولدار شوید👇
🌲 @Be_win مسیرسبز ☞☜ ایــتا
🌲 @Be_win_3 مسیرسبز ☞☜ تلگرام
❣ با مدیریت #ذکراباد
هدایت شده از انگیزشی و ثروتزا 💰💸💰
❣﷽❣
✅ نکاتی درمورد قدرت تلقین
1- به واسطه افکار غالبی که اجازه میدهیم که وارد ذهنمان شود, هر یک از ما تبدیل به چیزی میشویم که الان هستیم.
2- خود تلقینی عاملی کنترلی است که از طریق آن میتوان افکار خلاقانه را به صورت اختیاری به ضمیر ناخودآگاه منتقل کرد.
3- اگر بین ضمیر خودآگاه و ضمیر ناخودآگاه, درمورد هدف یا خواستهای, هماهنگی وجود داشته باشد, منجر به تجلی خواستهها میشود.
#تلاش_کن ، #طلاش_کن
مسیرسبز راه پولدار شدن
🌲 @Be_win مسیرسبز ☞☜ ایــتا
🌲 @Be_win_3 مسیرسبز ☞☜ تلگرام
اینجا زندگیتو متحول کن 👆 نگی نکفتی
هدایت شده از انگیزشی و ثروتزا 💰💸💰
❣﷽❣
📣📣 اگه میخواهید دراین #پروژه سرمایهگذاری کنید، و 💯 % موفق بشید، با این ده نفر اصلا درباره کار و پروژه و ثبتنامت صحبت نکنید..!؟
✅ این ده نفر سَمّی هستند، باید به هر قیمتی از آنها دوری کنید.!؟
📢 آدمهای سمّی چه نشانههای دارند؟؟؟
📢 از کجا بدانید که با یک فرد سمّی معاشرت میکنید؟؟؟
📢 و اگر اینطور است، بایدها و نبایدها دراین خصوص کدامند؟؟؟
📢 سروکار داشتن با افراد سمّی اجتناب ناپذیر است.!!!
📢 آدمهای سمّی همه جا حضور دارند. آنها نه تنها #زندگیتان را نابود میکنند و جلوی #پیشرفت شما را در هر کاری، بلاخص #پروژه میگیرند، بلکه میتوانند شما را تا سطح #خودشان پایین بیاورند و شما را نیز به یک فرد سمّی تبدیل کنند، و با #خاک یکسانتان کنند، تا #بیچاره شوید...
I1️⃣ #شایعه_پردازها
💠 شایعهپردازها از بدبختی دیگران لذت میبرند. شاید در ابتدا سرک کشیدن به لغزشهای شخصی و حرفهای دیگران مایهی سرگرمی باشد، اما با گذشت زمان خستهکننده میشود و به شما احساس شرم میدهد و دیگران را نیز میرنجاند.
I2️⃣ #دمدمی_مزاجها
💠 برخی افراد هیچ کنترلی روی احساساتشان ندارند. آنها شما را به باد فحش خواهند گرفت، احساساتشان را به شما فرافکنی خواهند کرد و در تمام مدت تصور میکنند شما باعث بیقراری آنها شدهاید.
I3️⃣ #قربانیها
💠 شناسایی قربانیها دشوار است، چون شما نخست با مشکلات آنها همدردی میکنید، اما با گذشت زمان، متوجه میشوید «زمان احتیاج» آنها، همهی وقت شماست. قربانیها در عمل هرگونه مسؤلیتی را کنار میزنند و هر سرعتگیر پیش رویشان را یک کوه غیرقابل صعود جلوه میدهند.
I4️⃣ #خودبینها
💠 خودبینها با حفظ فاصلهی شدید از دیگران، شما را از پای درمیآورند. هر زمان که کاملا احساس تنهایی میکنید میتوانید حدس بزنید که دور و بر خودبینها میپلکید. داشتن رابطهی واقعی میان آنها و دیگران هیچ فایدهای ندارد. شما صرفا ابزاری هستید که به خودبینی آنها پر و بال بدهید.
I5️⃣ #حسودها
💠 برای حسودها، همیشه مرغ همسایه غاز است. حتی وقتی اتفاق خوبی برای حسودها میافتد، هیچ لذتی از آن نمیبرند. دلیلش این است که آنها بخت و اقبال خود را با بخت و اقبال تمام دنیا مقایسه میکنند. آنها به شما یاد میدهند موفقیتهای خودتان را بیاهمیت بدانید.
I6️⃣ #فریب_کارها
💠 آنها با شما مثل یک دوست رفتار میکنند. میدانند شما چه چیزهایی را دوست دارید، چه چیزهایی خوشحالتان میکند و اینکه از نظر شما چه چیزی مضحک است. فریبکارها همیشه از شما چیزی میخواهند و اگر به رابطهتان با آنها رجوع کنید، تماما از شما گرفتهاند و چیزی به شما نیفزودهاند.
I7️⃣ #دیوانه_سازها (دمنتورها)
💠 آنها همیشه نیمهی خالی لیوان را میبینند و میتوانند ترس و نگرانی را حتی به بیخطرترین موقعیتها تزریق کنند. در تحقیقی از سوی دانشگاه نوتردام مشخص شد دانشجویانی که هماتاقیهای منفینگر داشتند احتمال منفینگر شدن و حتی افسرده شدن خودشان بسیار بیشتر بود.
I8️⃣ #غیر_عادیها
💠 افراد سمّیِ خاصی هستند که نیتهای بد دارند و از درد و بدبختی دیگران لذت وافر میبرند. هدفشان در زندگی این است که یا به شما آزار برسانند، یا کاری کنند احساس بدی پیدا کنید و یا چیزی از شما بگیرند، در غیر این صورت علاقهای به شما ندارند.
I9️⃣ #عیب_جوها
💠 عیبجوها همیشه آمادهاند به شما بگویند دقیقا چه چیزی خوب و چه چیزی بد است. آنها کاری میکنند که نسبت به بهترین چیز مورد علاقهتان، بدترین احساس را پیدا کنید. عیبجوها تمایل شما به پرشور بودن و ابراز آن را خفه میکنند.
I🔟 #مغرورها
💠 مغرورها زمان شما را هدر میدهند، چون به هر کاری که شما انجام میدهید به چشم یک چالش شخصی نگاه میکنند. افراد مغرور معمولا عملکردی ضعیف دارند، بیشتر ناسازگار هستند و بیش از افراد معمولی، دشواریهای شناختی دارند....
امیدوارم موفق و پولدار باشید
#تلاش_کن ، #طلاش_کن
مسیرسبز راه پولدار شدن
🌲 @Be_win مسیرسبز ☞☜ ایــتا
🌲 @Be_win_3 مسیرسبز ☞☜ تلگرام
اینجا زندگیتو متحول کن 👆 نگی نکفتی
هدایت شده از انگیزشی و ثروتزا 💰💸💰
❣﷽❣
🙏 #بخشش
💠 دیگران را ببخشید تا آزاد باشید
💠 اجازه ندهید، گذشته، آینده تان را آلوده کند.
💠 گاهی اوقات از بین بردن افکار منفی کار سختی است.
💠 وقتی کسی در حقمان بدی کرده است، ذات انسان به این شکل است که با درد و رنج بماند، خشمگین و ناراحت باشد و کینه به دل بگیرد.
💠 با خود میگوییم، من او را هرگز نمی بخشم، لایقش نیست.
✍ شما برای آنها نمی بخشید، بلکه به خاطر خودتان می بخشید.
💠 تا زمانی که با رنج بمانید عصبانیت وخشم شما تاثیری روی آنها نداردبلکه خودتان را آلوده میکنید
💠 نبخشیدن مانند زهر است.
💠شاید نگه داشتن این حالت حس خوبی به شما بدهد اما زندگیتان را نابود میکند
💠 زمانی که آنها را میبخشید توجیه رفتار نادرست آنها نیست رنجش را کم نمیکنید بلکه میبخشید تا زهر را از بدن خود بیرون کنید
✍ باید ببخشید تا آزاد باشید..
💚 این طور نگاه نکنید که دارید به آنها لطف میکنید بلکه به خودتان لطف میکنید...
(جول اوستین)
✅ #تلاش_کن ، #طلاش_کن
مسیرسبز راه پولدار شدن
🌲 @Be_win مسیرسبز ☞☜ ایــتا
🌲 @Be_win_3 مسیرسبز ☞☜ تلگرام
اینجا زندگیتو متحول کن 👆 نگی نکفتی
بدو بدو 🏃تا مجانیه😱😱😱 بدو🏃
بعدا نگی آگهی دادن تو کانالتون گرونه 😔
http://eitaa.com/joinchat/2322923541Cac9a7df976
بدو بدو 🏃تا مجانیه😱😱😱 بدو🏃
بعدا نگی آگهی دادن تو کانالتون گرونه 😔
http://eitaa.com/joinchat/2322923541Cac9a7df976
بدو بدو 🏃تا مجانیه😱😱😱 بدو🏃
بعدا نگی آگهی دادن تو کانالتون گرونه 😔
http://eitaa.com/joinchat/2322923541Cac9a7df976
بدو بدو 🏃تا مجانیه😱😱😱 بدو🏃
بعدا نگی آگهی دادن تو کانالتون گرونه 😔
http://eitaa.com/joinchat/2322923541Cac9a7df976
بدو بدو 🏃تا مجانیه😱😱😱 بدو🏃
بعدا نگی آگهی دادن تو کانالتون گرونه 😔
http://eitaa.com/joinchat/2322923541Cac9a7df976
بدو بدو 🏃تا مجانیه😱😱😱 بدو🏃
بعدا نگی آگهی دادن تو کانالتون گرونه 😔
http://eitaa.com/joinchat/2322923541Cac9a7df976
بدو بدو 🏃تا مجانیه😱😱😱 بدو🏃
بعدا نگی آگهی دادن تو کانالتون گرونه 😔
http://eitaa.com/joinchat/2322923541Cac9a7df976
بدو بدو 🏃تا مجانیه😱😱😱 بدو🏃
بعدا نگی آگهی دادن تو کانالتون گرونه 😔
http://eitaa.com/joinchat/2322923541Cac9a7df976
بدو بدو 🏃تا مجانیه😱😱😱 بدو🏃
بعدا نگی آگهی دادن تو کانالتون گرونه 😔
http://eitaa.com/joinchat/2322923541Cac9a7df976