https://eitaa.com/zekrabab125/18764
نرمافزار👆شماره24و25👆تقویم بادصباجدید👆 و 👆تفسیرنمونه👆
#بالباقیاتالصالحات 22👇پنجشنبه👇
https://eitaa.com/charkhfalak110/22287
ختم اذکار 👆شماره 22👆👆 در👇👆
✍آرشیوقرانومفاتیحالجنان👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2579628042C1d6e2ab9ee
https://eitaa.com/charkhfalak500/2727
✍✍ 70 فایده و فضلیت در #نماز شب👆
☎️ #شماره_تلفنهای_ربالعــالمین 🕋👆
😴 #ادابواعمال_وقت_خـــواب 👆
🕋 #طریق_خواندن_نمازشب👆
🔴خداوند همیشه آیلاین هست
🅾کارهای خیرتون رو در #آیــــدی پروردگار ذخیره کنید،
ا🌺﷽🌺﷽🌺﷽🌺﷽🌺﷽
ا﷽🌺﷽🌺﷽🌺
ا🌺
📚 #سی_ویژگی_کسانیکه_کتاب_نمیخوانند :
11-مستعد پذیرش شایعات هستند؛
12-اهمیت متفاوت بودن انسانها را کشف نمی کنند؛
13-مغز، حالت سولفاته پیدا می کند؛
14-غلظت یادگیری آنها به شدت کاهش می یابد؛
15-فرصت فکر کردن در زندگی را از دست می دهند؛
قسمت سوم..
ادامه دارد...
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 💖
🔰 #کاملترین_دعا 🔰 °•.¸¸.•🌺
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab125 داستان و رمان،آموزنده
@charkhfalak500 آرشیوقرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
📘با #داستانهایکوتاه همراه ما باشبد👇👇👇
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان 351
فرمانده #شهید_باصر
💠دیروز آخر وقت یه آقایی اومد مطب که " من اون هفته اومدم عکس بگیرم،کارت کشیدم،ناموفق بود،نقد دادم،ولی از حسابم کم شده"
منشی گفته بود اوکی...یه پرینت از حساب بگیرین اگر کم شده باشه پولتون رو میدیم...عصبانی شد. اومد با من حرف بزنه...اصلا انگار متوجه نبود چی میگم...لحظه به لحظه بیشتر گر گرفت و در نهایت شروع کرد به داد و بیداد کردن...یجوری فحش میداد و بی پروا توهین میکرد که من کاملا لال شدم...داد میزد دکتر ِ دزد ..حروم خوار...
رفت سالن انتظار و پیش همه فحش هایی میداد که منشی سرش رو انداخت پایین...خلاصه افتضاح شد و خانومش دستش رو گذاشت دهنش و کشوندش از مطب بیرون...دوباره برگشت و تهدید کرد که سر کوچه وایسادم ! و...
🌀حتی یه کلمه حرف نزدم...کاملا حق با من بود و این همه بهم توهین شده بود
یجوری بهم فشار اومده بود که دستام از لرزیدن توان کلیک روی ماوس نداشتن
اشکم رو در اورد ...
یجوری از زمین و زمان کلافه بودم که میخواستم اون لحظه سوار ماشین شم و برم یه جای خلوت داد بزنم
ولی سوار تاکسی شدم که برم خونه اون طور کارها برای فیلم هاست...زندگی واقعی تر از این حرفهاست
تو مسیر منشی زنگ زد که یه نفر شماره تون رو میخواست و من ندادم .فکر کردم رفته پیش یکی از مقامات و حالا اون زنگ زده شکایت کنه تو شهرهای کوچیک ساعات اداری نداریم
💢زنگ زدم بهش...دیدم خودشه...همون کسی که نیم ساعت پیش منو شست گذاشت کنار.
بی مقدمه شروع کرد به معذرت خواهی...
گفت من اصلا یادم نیست به شما چی گفتم.جانباز اعصاب روان ام...داروهام رو نخورده بودم قاطی کردم.الان همسرم بهم میگه چیا گفتم و پشیمونم. حلالم کن...بگو الان کجایی بیام دستت رو ببوسم و...
آب بود رو اتیش.
😳تا گفت جانبار اعصاب و روانم بغض کردم و خودم خجالت کشیدم...گفتم شما احترامتون واجبه شما افتخار ما و این کشور هستین...شده دیگه...
نیم ساعت داشت معذرت میخواست
یهو وسط حرفهاش گفت من عملیات بدر اینطوری شدم...چراغی که همیشه موقع شنیدن این کلمه تو ذهنم روشن میشه،روشن شد...
"بدر" برای من کلمه خاصی محسوب میشه
♻️گفتم شما که عملیات بدر بودین باید شهید باصر رو بشناسین...آره ؟
کاش لال میشدم و نمیگفتم
زبونش بند اومد...داشتم درون ذهنش رو میدیدم که داره تابلوی مطب،اسم روی پاکت رادیوگرافی، اون شب نحس عملیات بدر و اون پاسدار با لباس های خاک گرفته ، صورت ِ خسته و چشم های با غیرت ، شهید باصر رو، به هم ربط میده و بعد از بیست ثانیه گفت : تو پسرشی ؟
زد زیر گریه...داد میزد خدا منو بکشه...خدا منو تا صبح زنده نگه نداره...ببین با کی این کار رو کردم
حالا این سری من به غلط کردن افتاده بودم...نیم ساعتِ بعد،جامون عوض شده بود و من داشتم ایشون رو آروم میکردم...گفت سربازش بودم..دوستم بود.
بالاخره آروم شد.
آخرین جمله ام این بود که " آقای رحیمی....خیلی از دوستی های عزیز و موندگار اولش با دعوا شروع میشن"
...خندید و دوست شدیم. ما جنگ زده ها آخر آخرش..بخاطر اون درد بزرگ، با هم دوستیم.
لعنت به جنگ...که هیچوقت تموم نمیشه.
روح الله باصر
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 💖
🔰 #کاملترین_دعا 🔰 °•.¸¸.•🌺
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab125 داستان و رمان،آموزنده
@charkhfalak500 آرشیوقرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان 352
حکایت شکارچی و پرنده نصیحتگو
🏹 یک شکارچی پرندهای را به دام انداخت.
🕊 پرنده گفت: ای مرد بزرگوار
تو در طول زندگی خود گوشت گاو و گوسفند بسیار خوردهای و هیچ وقت سیر نشدهای
از خوردن بدن کوچک و ریز من هم سیر نمیشوی.
اگر مرا آزاد کنی، سه پند ارزشمند به تو میدهم تا به سعادت و خوشبختی برسی.
⇦پند اول را در دستان تو میدهم.
اگر آزادم کنی،
⇦پند دوم را وقتی که روی بام خانهات بنشینم به تو میدهم.
⇦پند سوم را وقتی که بر درخت بنشینم.
مرد قبول کرد. پرنده گفت:
⬅️ پند اول اینکه:
سخن محال را از کسی باور مکن.
مرد بلافاصله او را آزاد کرد.
پرنده بر روی بام نشست و گفت:
⬅️ پند دوم اینکه:
هرگز غم گذشته را مخور
بر چیزی که از دست دادی، حسرت مخور
🕊 پرنده بر روی شاخه درخت پرید و گفت:
ای بزرگوار ! در شکم من یک مروارید گرانبها به وزن ده گرم هست. ولی متأسفانه روزی و قسمت تو و فرزندانت نبود وگرنه با آن ثروتمند و خوشبخت میشدی!
🏹 مرد شکارچی از شنیدن این سخن بسیار ناراحت شد و آه و نالههاش بلند شد.
🕊 پرنده با خنده به او گفت:
مگر تو را نصیحت نکردم که بر گذشته افسوس نخور!! یا پند مرا نفهمیدی یا کر هستی!
پند دوم این بود که سخن ناممکن را باور نکن.
ای ساده لوح! همه وزن من سه گرم بیشتر نیست، چگونه ممکن است یک مروارید ده گرمی در شکم من باشد!!!
🏹 مرد شکارچی به خودش آمد و گفت: ای پرنده دانا پندهای تو بسیار گرانبهاست، پند سوم را هم به من بگو.
🕊 پرنده گفت: آیا به آن دو پند عمل کردی که پند سوم را هم بگویم!؟
💠 پند گفتن با نادان خواب آلود مانند:
بذر پاشیدن در زمین شوره زار است...❕
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 💖
🔰 #کاملترین_دعا 🔰 °•.¸¸.•🌺
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab125 داستان و رمان،آموزنده
@charkhfalak500 آرشیوقرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی