#احسن_القصص
#آخرین_عروس
#قسمت_اول
#دردعشقرادرمانینیست
_مادر! به من چند روزی فرصت بده!
_برای چه؟
_می خواهم در مورد همسر آینده ام فکر کنم و تصمیم بگیرم.
_این کار فکر کردن نمی خواهد. آخر چه کسی بهتر از پسر عمویت برای تو پیدا می شود؟
مادر نزدیک می آید و روی ملیکا را می بوسد. او آرزو دارد دختری هر چه زودتر ازدواج کند. اگر این ازدواج صورت بگیرد به زودی ملیکا، ملکه کشور روم خواهد شد.
همه دختران روم آرزو دارند که جای ملیکا باشند، اما چرا ملیکا روی خوشی به این ازدواج نشان نمی دهد؟ آیا او دلباخته مرد دیگری شده است؟آیا او عشقِ دیگری در دل دارد؟
مادر ملیکا از اتاق بیرون رفت. ملیکا از جا بر میخیزد وبه سمت پنجره می رود. هیچکس از راز دل او خبر ندارد.
درست است که او در قصر زندگی می کند اما این قصر برای او زندان است. این زندگیِ پر زرق و برق برایش هیچ جلوه ای ندارد.
همه روی زرد ملیکا را می بینند و نمی دانند در درون او شوری برپاست.
مادر ملیکا خیال می کند که او گرفتار عشق دیگری شده است. اما ملیکا گرفتار شک شده.
او از کودکی به خدا و مسیح اعتقاد داشت و به کلیسا می رفت و مانند همه مردم به سخنان کشیش های مسیحی گوش می داد.
آن روز ها چهره کشیش ها برای ملیکا چهره آسمانی بود، کشیش ها کسانی بودند که می توانستند گناهان مردم را ببخشند.
مردم برای اعتراف به نزد آنها میرفتند تا خدا گناهان آنها را ببخشد.
او بزرگ تر شد چیز هایی را دید که به دین آنها شک کرد. او می دید کشیش ها که از تر ک دنیا سخن می گویند، وقتی به این قصر می آیند چگونه برای گرفتن سکه های طلا هجوم می آوردند!
ملیکا چیز های زیادی را در این قصر دیده بود، بارها دیده بود که چگونه کشیش ها با شکم های برآمده، ظرف های طلایی غذا را پیش کشیده و مشغول خوردن می شدند!
او به دینی که اینان رهبرش بودند شک کرده بود، درست است که او دختری از خانواده قیصر روم بود اما نمی تواست ببیند که دین خدا بازیچه گروهی بشود که خود را بزرگان دین می دانند و نان حکومت روم را می خوردند!
او از این جماعت بخش می آید ولی خدا را دوست دارد و به عیسی و مریم مقدس عشق می ورزد....
10.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻کارنامه شگفتآور رئیسی در کمتر از ۱ سال! (#قسمت_اول)
🔹خطاب به تمام کسایی که میگفتن اینا همش وعده وعیده و باید دید دولت در آینده چه میکنه تا بشه حق داد و اعتماد کرد!
#منصف_باشیم
#دولت_مردم
@zekrroozane ذڪرروزانہهیچکس نگفت1.mp3
زمان:
حجم:
5.51M
📚 مجموعه صوتی 30 قسمتی "هیچکس به من نگفت...! "
📝 #قسمت_اول
🎙 به کلام : مصطفی صالحی
🎼 تنظیم: بابک رحیمی
📕 برگرفته از کتاب ((هیچکس به من نگفت)) نوشته حسن محمودی
⏰ 2:07
•┈••✾🍃🌺🍃✾••┈•
اَلٰا بِـذِڪْرِٱݪلّٰـهِ تَـطْـمَـئِـنُّ ٱلْـقُـلُـوبُ
#کانال_ذکر_روزانه
💠 https://eitaa.com/zekrrooz
#زلال_احکام
#ناخن_مصنوعی
#قسمت_اول
❓سوال❓
کاشت ناخن جایزه؟ کسی ناخن کاشت میتونه حرم بره؟🤔
🍀جواب🍀
بطور کلی:
🔸 کاشت ناخن ومژه مصنوعی در صورتی که برای زینت انجام می شود و خانم می داند که در زمان وضو و غسل امکان برطرف کردن آن را ندارد، جایز نیست.
🔹 کسی که ناخن یا مژه مصنوعی کاشته، لازم است برای وضو و غسل آن را برطرف کند هرچند هزینه داشته باشد و با توجه به امکان جدا سازی، چنانچه فرد بر ندارد و جدا نکند وضو و غسل صحیح نیست.
🔸 کسی که ناخن مصنوعی را با وجود امکان جدا سازی برندارد، وضو و غسل او باطل است و با توجه به ناقص بودن وضو و غسلش توقفش در مساجد و زیر گنبد حرم اما رضا علیه السلام جایز نیست و همچنین نماز فرد باطل و روزه های فرد دچار اشکال می شود.
همچنین خانم که با این ناخن فوت کند غسل میت او نیز دچار اشکال می شود.
🌱 نکته: نظر مراجع در روزهای آتی ارسال میشود
🍃🌻🍃🌸🍃🌻🍃
أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ
ڪـانال ذڪـر روزانہ
https://eitaa.com/zekrroozane
╰┅┅┅❀🍃🌼🍃❀┅┅┅╯
هیچکس نگفت1.mp3
زمان:
حجم:
5.11M
📚 مجموعه صوتی 30 قسمتی "هیچکس به من نگفت...! "
📝 #قسمت_اول
🎙 به کلام : مصطفی صالحی
🎼 تنظیم: بابک رحیمی
📕 برگرفته از کتاب ((هیچکس به من نگفت)) نوشته حسن محمودی
⏰ 2:07
•┈••✾🍃🌺🍃✾••┈•
اَلٰا بِـذِڪْرِٱݪلّٰـهِ تَـطْـمَـئِـنُّ ٱلْـقُـلُـوبُ
#کانال_ذکر_روزانه
💠 https://eitaa.com/zekrrooz
@zekrroozane ذڪرروزانہهیچکس نگفت1.mp3
زمان:
حجم:
5.51M
📚 مجموعه صوتی 30 قسمتی "هیچکس به من نگفت...! "
📝 #قسمت_اول
🎙 به کلام : مصطفی صالحی
🎼 تنظیم: بابک رحیمی
📕 برگرفته از کتاب ((هیچکس به من نگفت)) نوشته حسن محمودی
⏰ 2:07
•┈••✾🍃🌺🍃✾••┈•
اَلٰا بِـذِڪْرِٱݪلّٰـهِ تَـطْـمَـئِـنُّ ٱلْـقُـلُـوبُ
#کانال_ذکر_روزانه
💠 https://eitaa.com/zekrrooz
پادکست صلوات 001_mixdown.mp3
زمان:
حجم:
11.58M
📚 مجموعه چهل قسمتی جذاب: «کیمیای صلوات»👇🎧 #قسمت_اول
اندر فضائل بیانتهای ذکر شریف صلوات
🎙 تهیه و تدوین و تنظیم : مصطفی صالحی
#نشر = #صدقه_جاریه
#نذرظهور
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
┅❅⊰𑁍⊱⊰⊱⊰𑁍⊱⊰⊱⊰𑁍⊱❅┅
اَلٰا بِـذِكْـرِٱللّٰـهِ تَـطْـمَـئِـنُّ ٱلْـقُـلُـوبُ
#کانالذکرروزانه
🌐https://eitaa.com/zekrroozane
@zekrroozane ذڪرروزانہوقایع آخرالزمان1.mp3
زمان:
حجم:
48.69M
✅ وقــایــع آخــرالـزمــانــی
کامل شگفت انگیز و بی نظیر
( #قسمت_اول)
✅ درانتشاراین فایل بکوشیم
نشر به نیت یاری حضرت
🍃🌻🍃🌸🍃🌻🍃
أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ
ڪـانال ذڪـر روزانہ
https://eitaa.com/zekrroozane
╰┅┅┅❀🍃🌼🍃❀┅┅┅╯
@zekrroozane ذڪرروزانہآشتی با امام عصر01.mp3
زمان:
حجم:
10.7M
.
📚 مجموعه شنیدنی:
«آشتی با امام عصر(عجلاللهتعالیفرجهالشریف)»
👈🎧 #قسمت_اول
✍🏻برگرفته از کتابی با همین نام نوشته: دکتر علی هراتیان
🎙 به کلام و تنظیم : #مصطفی_صالحی
#نشر = #صدقه_جاریه
#نذرظهور
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
┅❅⊰𑁍⊱⊰⊱⊰𑁍⊱⊰⊱⊰𑁍⊱❅┅
اَلٰا بِـذِكْـرِٱللّٰـهِ تَـطْـمَـئِـنُّ ٱلْـقُـلُـوبُ
#کانالذکرروزانه
🌐https://eitaa.com/zekrroozane
به سوی نور01.mp3
زمان:
حجم:
12.45M
📚 مجله صوتی شنیدنی:#به_سوی_نور
👈🎧 #قسمت_اول 01
🎙 به کلام و تنظیم : #مصطفی_صالحی
#نشر = #صدقه_جاریه
#نذرظهور
#اللَّهُمَّعَجِّـلْلِوَلِيِّكَالفـَـرَجْ
🍃🌻🍃🌺🍃🌻🍃
أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ
#ڪـانال_ذڪـر_روزانہ
🌐https://eitaa.com/zekrroozane
بسم الله الرحمن الرحیم☘
به قول حاج قاسم 💔☔️.....
اگر امروز کسی را دیدید که بوی شهید از کلام او از رفتار او از اخلاق او استشمام می شود بدانید او شهید خواهد شد تمام شهدای ما این مشخصه را داشتند قبل از اینکه شهید شوند شهید بودند.
نمی تواند کسی قبل از اینکه علم بیاموزد عالم شود شرط عالم شدن علم آموزی ست
شرط شهید شدن شهید بودن است
#قسمت_اول
کودکی🫂
روز های اول پائیز 🍂 سال 1349 بود هوا کم کم خنک و دلپذیر می شد تازه از روستا ی مان به اصفهان مهاجرت کرده بودیم و من بیشتر وقت ها خودم را مشغول کارهای خانه ، بچه ها و مسجد محله بودم .
در همین حال و هوا بودم که فهمیدم باردار هستم به مسجد محل رفتم آنجا مداحی و روضه ی حضرت فاطمه(س) و شهادت حضرت محسن(س) را می خوانند همچنین برای یکی از شهدای انقلاب مراسم گرفته بودند 💔🥰
با خودم فکر کردم یعنی می شود روزی فرزندان من هم شهید شوند گفتم ما و کجا و آنها کجا در همان مسجد نیت کردم اگر فرزندم پسر شد نامش را محسن😍 بگذارم
ما با برادر های همسرم خانوادگی زندگی می کردیم وقتی پسرم در خانه به دنیا آمد برادر شوهر بزرگم گفت دوست دارم نام او را ابراهیم بگذارم او خیلی ذوق داشت حتی شناسنامه را هم او گرفت همه خانواده هم با این نام موافق بودند و من دیگر مخالفتی نداشتم نام شناسنامه ای اش ابراهیم بود ولی او را محسن صدا میزدیم
محسن پس از تولد خیلی ضعیف و لاغر بود و من نگران سلامتی فرزندم بودم
برای سلامتی اش یک گوسفند قربانی کردیم
--------------------------------------------
کم کم محسن بزرگ شد به یک سالگی رسید و شروع به راه رفتن کرد آرام آرام کنجکاوی هایش شروع شد علاقه ی زیادی داشت که هر کس هر کاری انجام میدهد او هم یاد بگیرد
وقتی نماز میخواندم میگفت: مامان چرا نماز میخوانی؟ برای منم روسری سر کن تا مثل تو باشم
در کودکی خیلی آرام مودب بود به خصوص با همسالان خودش خیلی خوب رفتار می کرد دعوا و شیطنت های کودکانه داشت ولی کسی را اذیت نمی کرد حتی اگر با کسی به خصوص پسر عموهایش دعوا میکرد کتک نمی زد حتی اهل حرف نامناسب هم نداشت
به همه ی اهل خانه کمک می کرد به خصوص به عمو ها و پسر عموها اگر کاری داشتن کمک شان می کرد هر چیزی داشت با آنها تقسیم می کرد توی کوچه اگر خانم ها خرید کرده بودند کمک میکرد و ساک شان را می آورد
یکی از بازی های مورد علاقه ی ابراهیم معلم بازی بود بچه های عموهایش را جمع می کرد و در گوشه ای می نشاند با کتاب📚 به آن ها درس می داد اگر کسی موقع بازی گوش نمی داد او را از کلاسش بیرون می کرد من می آمدم و واسطه می شدم و میگفتم مادر اینا بچه های عمویت هستند میگفت : نه درس نمی خوانند.
بیشتر وقتش را با نقاشی میگذراند با گریه از من دفتر نقاشی میخواست به یک برگه هم راضی نمی شد آخر از مغازه عمویش یک دفتر بزرگ نقاشی 🎨و قلم✏️ گرفتیم
همیشه گوشه ای می نشست و شروع به کشیدن میکرد گه گاهی برگه پاره میکرد و برای خودش مشغول بود
✍🏻ادامه دارد....
نویسنده :تمنا 💐❤️
@zekrroozane ذڪرروزانہ