این روزها حالِ جهان خوب نیست ... و همه نگاه های نگران سمت آسمانِ توست ...حالمان را خوب کن🤲
یا محول الاحوال❤️
یا طبیب من لا طبیب له
#عرفه
@zendegi_rangiiii
بعضی چیزا اصلا ارزش نداره بخوای بخاطرشون ذهنتو مشغول کنی .
بی خیال😉😌
@zendegi_rangiiii
حسرت و پشیمونی از اون حسایی ان که عمیقا آدمو اذیت میکنه😞 وحتی گاهی تا آخر عمر داغش به دل میمونه ،
❌ و ممکنه مارو غرق چاه سیاه
نا امیدی کنه🕳،...
اما !راه دیگه ای هم هست✨
میشه نردبونی ازش ساخت برای رشد ، که هر پله اش تجربه ای هست هرچند تلخ اما باعث میشه دفعه بعد راه درست ترو انتخاب کنی✅ ...
شاید خدا برا همین اونایی که توبه میکنن رو خیلی دوست داره
❤️إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِين❤️
َچون اونا از گذشته شون خسته وناراحتن دلشون میخواد پاک کنن ودوباره خوش خط تر بنویسن 📝☺️
خدایا ممنون که توبه رو آفریدی❤️ و این یعنی امید🦋 هست...
@zendegi_rangiiii
راز خلقت همه پنهان شده در عین علیست
کهکشان ها نخی از وصله نعلین علیست
خدا راشکر مولایم علی( ع)شد❤️
@zendegi_rangiiii
شبِ اولِ محرم سینه زنت آرزوشه ، با دستای یه پیر غلامت پیرهن سیاه بپوشه...
سلام بر پرچم و عَلَم
سلام بر شعر محتشم
سلام بر محرم🖤
Hossein Taheri ~ Music-Fa.ComHossein Taheri - Ah Az Doori Studio (128).mp3
زمان:
حجم:
4.02M
من دلتنگم برا نیمه شبایِ دمِ ایوون...🖤
این شبها که دستان کوچک پسرم را میگیرم و باهم راهیِ روضه میشویم .یاد خاطراتم می افتم آن روزها که دخترکی کوچک بودم و به هیئت گلزار شهدا میرفتیم . خسته که میشدم سرم را رو پای مادرم میگذاشتم از سرمای هوا به گرمای چادرش پناه میبردم چشمانم را میبستم و نوای یا حسینِ مداح لالاییِ من بود آنوقت فارغ از جهان میشدم غرق درآرامش...
من از کودکی عاشقت بوده ام یاحسین❤️
جلوی آیینه خودمو میبینم خیلی تغییر کردم...جدی جدی با روضه هایِ تو خودمو پیر کردم ...باور من اینِ که همیشه تو زندگیمی ، من عوض شدم ولی تو حسینِ بچگیمی❤️
آقاجان این روزها این دلم چیزهای عجیبی میخواهد... دلم خستگی میخواهد...دلم بی خوابی میخواهد.. آقاجان من به جای خوابم حساسم اما حالا دلم خوابیدن توی موکبهای پر سروصدا بدون پتو خسته روی کوله ها میخواهد...آقاجان چای خور نیستم اما دلم چای شیرین عراقی میخواهد...دلتنگ هلابیکم زایر ها هستم ...دلم سلام میخواهد در بین الحرمین با صدایی خسته و پاهایی پر از درد و لباس هایی خاکی آنوقت که دیگر توان پاهایم درست روبروی حرمت تمام شود زانو بزنم وفقط سعی کنم از پس پرده ی اشکهایم حرم زیبایت را ببینم وتمام دلتنگی هایم را کنارت زار بزنم...
دلم تورا میخواهد حضرت عشق ❤️
چه قدر سخت است این دوری ...
به تو از دور سلام ❤️
همین ساعتها بود که در موکب بسیار شلوغی خوابیده بودم لحظه شماری میکردم ساعت ۲ نصفه شب برسد و بروم سمت حرم ❤️ چه قدر انگار راه دور بود...مسیر متنهی به حرم عوض شده بود ...دور زدیم و رفتیم و رفتیم تا رسیدیم بهترین خیابان دنیا
بین الحرمین ... بین دوراهی ماندم که اول بروم پیش سقا و رخصت زیارت برادر را بگیرم یا بالعکس...خلاصه خودم را سپردم به جمعیت چشم باز کردم در حرم حضرت ابالفضل ع بودم مجبور بودم تمام عشقم را حرفهایم را درد و دلهایم را دلتنگی هایم در سلامی کوتاه نثارشان کنم و روانه حرم ارباب شوم ...به صفی طولانی از دلدادگان آقا رسیدم میان جمعیت بودم انگار موج دریا بود که مرا هرلحظه به سمتی میبرد نفسها در سینه حبس شده بود ولحظه شماری میکردیم تا چشمانمان به ضریح شش گوشه ارباب روشن شود...جمعیت پیچید و نور چشمانم را پُرکرد بالاخره رسیدیم به کشتی نجات ،حضرت عشق قدیمی ترین رفیق، پسر حضرت زهرا س
امام حسین ع ...
خرم آن لحظه که مشتاق به یاری برسد آرزو مند نگاری به نگاری برسد
.........
حالا ساعت ده شب ۱۹ صفر من ایرانم و تو عراقی ...چه فراقی...
#اربعین