أم علی مادرخانه همراه دخترانش سپیده نزده بیدار میشدند زودتر ازهمه وازهمه دیرتر میخوابیدند .آرزو داشتند کربلا بروند اما خدمت به زائران را وظیفه خود میدانستندو برای زیارت اربعین به سلامی از دورکفایت میکردند .همه کارهاراخودشان انجام میدادند حتی پخت نان ! من مبهوت خستگی ناپذیریشان بودم وبرقی که درچشمانشان بود حتی اوج خستگی! اگر غافل میشدم میدیدم لباس هایم نیست انگار سبقت میگرفتند برای شستن لباسهای زوار...أم علی به نوع چیدن تشکها حساس بود میگفت زائر حسین نباید پایین پای کسی باشد همه را کنار هم پهن میکرد ...یک ضبط کوچک در آشپزخانه داشتند که از طلوع صبح مداحی روشن میکردند و اصلا انگار بدون آن نمیتوانستند کار کنند قوت میداد بهشان ...بچه هایشان بعداز ظهرا دورهم جمع میشدند وبازی میکردند یکیشان مداحی میکردو بقیه سینه و لط میزدند...
عجیب بود اصلا احساس غربت نمیکردم انگار یادمان رفته بود هرکداممان مال کجای دنیاییم ...آنجا دنیای همه حسین بود و شده بود نقطه اشتراک هزاران ملیت...
#خاطرات_اربعین
#دلتنگی