صبح با صدای انفجار بیدارشد فوری پنجره رو باز کرد، خونه فوزیه رو زده بودن! خداروشکر دیشب خونه نبودن آخه مادرش چند وقته تو سرزمینهای اشغالی زندانیِ و فوزیه وخواهربرادراش پیش مادربزرگشون رفتن.
افتاد رو تخت و یه نفس راحت کشید...یه دفعه باصدای جیغ وداد بلند شد از پنجره نگاه کرد ،وای انگار صدایِ حلما بود!! مثل اینکه امروز نوبت اوناست که با لگدوتوهین از خونه خودشون بیرونشون کنن...
رفت توفکر : نکنه فردا نوبتِ خونه ماست؟!
این صحنه ها بیش از نیم قرنِ که هرروز داره براشون تکرار میشه!!!
جمعه، #روز_قدس قدم های من وتو سهم کوچیکی هستند برای ابراز همدردی ودفاع از حق کودکان مظلوم #فلسطین !
به امیدِ جهانی عاری از هرگونه #ظلم وجنایت وپر از #صلح و#آرامش و#عدالت
« برسر ظلم فریاد بزن !چرا که سکوت، تو را روزی قربانی اوخواهد کرد! »