در پیاده رو قدم میزنم...
هوای خنک پاییزی صورتم را نوازش میکند...
خیابان ها شلوغ است...
به خنده های از ته دل بچه ها نگاه میکنم.
به خانواده هایشان که با حال خوش دورهم در رستوران نشستند وشام میخورند...
به نوزادی که با آرامش بغل مادرش خوابیده...
با خودم میگویم مگر یک کودک چه چیزی از این دنیا میخواهد؟؟
ذهنم پرت میشود حوالی جایی...
نه نه...
این عادلانه نیست گوشه ای از دنیا دغدغه بچه ها این باشد که موشک بعدی خانه کدامشان را قرار است ویران کند...
عادلانه نیست محکم مادرش را بغل بگیرد از ترس نفسش در سینه حبس شود که مبادا همین حالا مادرم را از دست بدهم...
زخم و گرسنگی وتشنگی برای کودکان معصوم عادلانه نیست...
دردی عمیق در دلم نشست میکند...
حتی اگر بخواهم نمیتوانم نادیده بگیرمش...
آه طفل کوچک فلسطینی💔
أمن یجیب المضطر اذا دعاه
ویکشف السّوء🤲🥺
اللهم عجل لولیک الفرج🤲...
#طوفان_الاقصی