#سیره_شهدا
🌷 توی مغازهها و کوچه و خیابان خیلی حرص میخورد. مدام به خانمها تذکر میداد که حجاب شان را درست کنند. اگر گوش نمیکردند، خودخوری میکرد. توی بستنی فروشی، مغازهدار آهنگ زن گذاشته بود. رفت گفت: یا صداش رو قطع کن یا میریم. طرف خاموش کرد...
📚 شهید مدافع حرم محسن حججی
⚘ شادی روح شهدا صلوات ⚘
@zendegi_ta_shahadat
#شهید_محمد_جعفر_نصر_اصفهانی🌷
🌱دو سه ماهی میشد که وارد #دانشکده شده بود. تعدادی از #دانشجویان را گلچین کرد. یک گروه تشکیل دادند که هدفشان، ترویج مسائل اعتقادی و اخلاقی در دانشکده بود، با شیوهی کاری متفاوت.
همهی اعضای گروه را توجیه کرد، اخلاق و رفتار پسندیده در راس کارهایشان بود.اول با دیگران طرح رفاقت و دوستی می ریختند، بعد هم آنها را دعوت به رعایت مسائل شرعی میکردند.
وضع دانشکده بهتر شد، خیلی از افراد گروه هم شهید شدند.🕊⚘️
#سیره_شهدا
#دانشجو
#امر_به_معروف
#نهی_از_منکر
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@zendegi_ta_shahadat
#سیره_شهدا
خاطره ای از #شهید_چمران از زبان همسرش
یادم میآید مادرم به سختی مریض و در بیمارستان بستری بود. به اصرار مصطفی تا آخرین روز در کنار مادرم و در بیمارستان ماندم. او هر روز برای عیادت به بیمارستان میآمد. مادرم میگفت: همسرت را به خانه ببر. ولی او قبول نمیکرد و میگفت: باید پیش شما بماند و از شما پرستاری کند. بعد از مرخص شدن مادرم از بیمارستان، وقتی مصطفی به دنبالم آمد و سوار ماشین شدم تا به خانه خودمان برویم، مصطفی دستهای مرا گرفت و بوسید و گریه کرد و گفت: از تو بسیار ممنون هستم که از مادرت مراقبت کردی. با تعجب به او گفتم: کسی که از او مراقبت کردم مادر من بود نه مادر شما... چرا تشکر میکنی؟! او در جواب گفت: این دستها که به مادر خدمت میکنند برای من مقدس است. دستی که برای مادر خیر نداشته باشد برای هیچ کس خیر ندارد و احسان به پدر و مادر دستور خداوند است.
#شهید_چمران
@zendegi_ta_shahadat
✅ #سیره_شهدا
🌹🕊 شهید مرتضی مطهری
🔹۲۶ سال با مرتضی زندگی کردم، در این مدت نیم ساعت هم بی وضو نبود و همیشه تاکید میکرد که با وضو باشید
🔹 استاد مطهری در نامه ای به فرزندش نوشت: حتیالامکان روزی یک حزب قرآن بخوان و ثوابش رو هدیه کن به روح پیامبر(ص)، چون موجب برکت عمر و موفقیت میشه...
📚 کتاب جلوه های معلمی استاد مطهری
🌿 به روایت : همسر شهید
💠__________🌷_________💠
شرط شهید شدن شهید بودن است
https://eitaa.com/joinchat/1448346089C1dcf6c3837
#سیره_شهدا
ابراهیم هر وقت اسم مادر سادات به زبان می آورد ، بلافاصله می گفت ،
سلام الله علیها.
یکبار در زورخانه مرشد بخاطر ایام فاطمیه شروع به خواندن اشعاری در مصیبت حضرت زهرا کرد.
ابراهیم همینطور که شنا میرفت با صدای بلند گریه می کرد و آنقدر گریه کرد که مرشد مجبور شد شعرش را تغییر دهد.
روزی که از بیمارستان مرخص شد ، حدود ۸ نفر از رفقایش حضور داشتند ، ابراهیم گفت ،
وسط اتاق پرده بزنید تا خانم ها نیز بتوانند بیایید می خواهم روضه حضرت زهرا بخوانم.....
راوی : حسین جهانبخش
#شهیدابراهیم_هادی
📕کتاب ابراهیم هادی ۲
💠__________🌷_________💠
شرط شهید شدن شهید بودن است
https://eitaa.com/joinchat/1448346089C1dcf6c3837