eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
26.7هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
80 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«بادبانی» که بَرَد، «قایق من را» به بهشـت، «پرچمِ»، در تب و تاب «حَرَم ارباب» است.! صلی الله علیک یا ابا عبدالله 💞 @zendegiasheghane_ma
🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿 ای‌کاش تو بودی و دلم بود و خدا بود ای کاش دلم از همه غیراز تو جدا بود💕 تا فاصله مان کم شود و زود بیایی نذر دل من شاخه ای از باغ دعا بود 💞اللهم عجل لولیک الفرج💞 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالیُ بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان سلام صبحتون بخیر در پناه حضرت صاحب الزمان عج روزی آرام و سرشار از معنویت نثارتان.. 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مبحث استاد پیشنهاد دانلود👇👇👇👇
جلسات سرکار خانم 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 😍😜 یه مقدار که حالت شیطنت آدم پیدا می کنه مردها خیلی از این حالت خوششون می یاد 👈مثلا به صورت لی لی راه رفتن توی خونه، یا یه حالتهای خاصی که آدم توی یه مسیری هستش می پره بالا کج راه می ره این حالتها هم به خودتون انرژی می ده هم مثل اون موقع که آدم نامزد می کنه خیلی بازیگوشه و خیلی پر شر و شوره القا می کنه به مردها اون حس دوست داشتن را تقویت می کنه 👱♀ بافت مو را از هم یاد بگیرید. 🌸 ما هزار تا گلسر ممکنه ببینیم بگیم خب این به چه دردی میخوره؟ این فقط به درد عروسی ها میخوره. نه اینطور نیست❌ 🌺 این گلها که هستش حتی خودتون می تونید درست کنید قالبهاش هست گیره انبری هست که هم گلسر می شه هم گل سینه می شه ✨شما یه دونه گل می زنی روش که با بافتنی می تونی درست کنی، با نمد می تونی درست کنی با خیلی وسایل ابتدایی می تونی درست کنی بزنی به سرت. 👌هر دفعه با یه رنگ لباست هماهنگ کنی؛ صورتی، آبی، سبز و ... 💅حتی می تونی یه بی رنگش و بگیری با لاک پره هاشو رنگهای مختلف می زنی میشه گلسر چند رنگه. شما هر لباسی بپوشی بهت می یاد. 💍وسایل بدلیجات رو داریم می زاریم مهمونی رنگ لباسمون بندازیم، خب همون بدل رنگ لباست را تو خونه استفاده کن خودت استفاده کن. 👌از دارایی هامون قرار شد استفاده بکنیم. مو دارایی ماست به نحو احسنت ازش استفاده بکنیم. 👩 یکی از ثوابهایی که موقع نماز برای ما حساب شمرده می شه اینه که ما موهامونو قبل از نماز شونه بزنیم. ⭐️از همین مو شما چقدر می تونی استفاده کنی برای ثواب جمع کردن؛ ✅زینت کنی برای همسرت ، آراسته حتی نگهش داری👈 میشه ثواب 🍃پیامبر صلی الله علیه و آله میفرمایند خدا دوست دارد هر گاه بنده اش نزد برادرانش می رود خود را آراسته و آماده کند. موهای مرتب، لباس مرتب و ... ❓❓یه موقعی یه بنده خدایی می گفت حالا این زیاد به خود رسیدن منیت نیست؟ گفتم حدیث داریم ما باید به خودمون برسیم. 🍃پیامبر صلی الله علیه و آله وقتی می خواستند از منزل نزد اصحاب بروند یه ظرف آبی داشتند اون موقع آینه نبود در اون ظرف آب خودشونو نگاه می کردند عمامه شونو مرتب می کردند لباسشونو مرتب می کردند. با ظاهری مرتب می رفتند بیرون . ❌اینکه آدم بخواد مومن باشه ولی ژولی پولی باشه مومن بودن نیستش. 👈می تونید تیکه های مو در رنگهای مختلف بخرید سرش یه شونه های خیلی کوچیک هست، یه تیکه از مویت را بلند می کنی این تیکه را زیرش با شونه ش فشار می دی که محکم بشه موهاتو برمی گردونی روش. هر دفعه موهات هایلایته یه رنگیه. @jalasaaat ارسال مطلب✅ کپی⛔️
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
کلاس #خانواده_عاشورایی سرکار خانم #محمدی
🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 🌹توی این ماه محرم یه را برای خودتان در نظر بگیرید گریه می کنید بگید من اشک هامو از نیابت این شهید هدیه می کنم، باشه این شهید اشک های منو برام نگه داره محضر امام حسین علیه السلام به من تحویل بده. 😢 شهید غلامعلی رجبی تو وصیت نامه شون نوشتند که من از شما یه خواهش دارم تمام افسوسم تو اون دنیا اینه که من دیگه نیستم تو روضه امام حسین علیه السلام گریه کنم. اگر می روید مجلس امام حسین علیه السلام قطره ی اشکی گریه می کنید منم یاد کنید 👌الان از همینجا نیت بکنیم مجلس های امام حسین علیه السلام که در این دهه محرم می ریم قطره اشکی که می ریزیم شهدا رو هم یاد کنیم. 🌸 در این مجلسمون هم شهدا را یاد می کنیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد 🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🍃 👈ما وقتی به امام حسین علیه السلام عرض ارادت می کنیم باید در لحظه لحظه ی زندگی مون عرض داشته باشیم به امام حسین علیه السلام. 👈سیاسی، فرهنگی، مذهبی، خانوادگی، اعتقادی و ... 👌ما باید التزام عملی مون را به امام حسین علیه السلام نشون بدیم. ♦️الان ولی زمان ما می گه چی کار کنید؟ کالای ایرانی بخرید، اقتصاد مقاومتی داشته باشید 🔔باید التزام عملی داشته باشیم دیگه، این همون سلم لمن سالمکم هستش. 😍 ما در گفتار و رفتار مون، در پدر و مادر داری، در خواهر و برادر داری، در تزیین خونه مون و ... برای همه اینها در الگو داریم. ✨الگو برای می خوای؟ ببین زهیر بن قین می شد همسایه امام حسین علیه السلام در اون محلی که حضرت چادر زده بودند، حضرت اینقدر پیک فرستاد و رفت پیش زهیر که بالاخره همسایه خودش در بهشتش کرد. ☀️یعنی ببین امام حسین علیه السلام چقدر محبت به همسایه ش داشت 🍃زن زهیر چقدر و زنده بود، چقدر سعی کرد که مردش را آسمانی کند، بهشتی بکند، مردش را حسینی بکند. @jalasaaat ارسال مطلب✅ کپی⛔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
داستان واقعی صبر و عشق یک بانو و فداکاری و ایثار یک مرد 💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 #واینک_شوکران3 #شهیدایوب_بلندی #قسمت26 نفس های ثانیه ای ایوب جزئی،از زندگیمان شده بود.
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 دوست نداشت کسی جز من کنارش باشد مادرش هم خیلی اصرار کرد اما ایوب قبول نکرد .. ایوب وقتی خانه بود کنار رختخواب و بساط چایش همیشه کتاب بود از هر موضوعی،کتاب میخواند یک کتاب دو هزار صفحه ای ب دستش رسیده بود ک از سر شب یک لحظه ام ان را زمین نگذاشته بود گفتم دیر وقت است نمیخوابی سرش را بالا انداخت -مگر دنبالت کرده اند؟ سرش توی،کتاب بود _باید این را تا صبح تمام کنم صبح ک بیدار شدم ،تمامش کرده بود با چوب کبریت پلک هایش را از هم باز نگه داشته بود... تا دوساعت بعد هنوز جای دوتا فرورفتگی کوچک،بالا و پایین چشم هایش باقی مانده بود.... با همین اراده اش دوباره کنکور شرکت کرد... ان روزها در دانشگاه ازاد تبریز زبان انگلیسی میخواند.... گفتم -تو استعدادش را داری ک دانشگاه دولتی قبول شوی ایوب دوباره کنکور داد کارنامه قبولیش ک امد برای زهرا پستش کردم او برای ایوب انتخاب رشته کرد ایوب زنگ زد تهران -چه خبر از انتخاب رشته م؟ -تو کاری نداشته باش داداش ایوب ،طوری زده ام ک تهران قبول شی قبول شد... مدیریت دولتی دانشگاه تهران .... بالاخره چند سال خانه ب دوشی و رفت و امد بین تهران و تبریز تمام شد... برای درس ایوب امدیم تهران ایوب مهمان خیلی دوست داشت در خانه ما هم ب روی دوست و غریبه باز بود دوستان و فامیل برای دیدن ایوب امده بودند ایوب با هیجان از خاطراتش میگفت مهمانها ب او نگاه میکردند و او مثل همیشه فقط ب من.... قبلا هم بارها ب او گفته بودم چقدر از این کارش معذب میشوم و احساس میکنم با این کارش ب باقی مهمانها بی احترامی میکند.... چند بار جابه جا شدم،فایده نداشت.... اخر سر با چشم و ابرو ب او اشاره کردم.... منظورم را متوجه شد یک دور ب همه نگاه کرد و باز رو کرد ب من از خجالت سرخ شدم بلند شدم و رفتم توی اشپزخانه دوست داشت مخاطب همه حرف هایش من باشم 💞 @zendegiasheghane_ma
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🍃🌹🍃🌹 روز ب دنیا امدن فرزند سوممان،ایوب امتحان داشت،این بار کنارم بود خودش من را بیمارستان رساند و بعد رفت سر جلسه ی امتحان... وقتی برگشت محمد حسن ب دنیا امده بود حسن اسم برادر شهید ایوب بود.... چند وقتی بود توی شرکت پایانه های کل کشور کاری گرفته بود هر بار می امد خانه،یا دستش گل و شیرینی بود یا چیزی ک شنیده بود برای مادر و فرزند خوب است مثل جگر.... برایم جگر ب سیخ میکشید و لای نان میگذاشت لقمه هارا توی هوا میچرخاند و. با شیطنت میخندید... تا لقمه ب دستم برسد میگفت"خانم یک وقت فکر نکنی این ها را برای،تو درست کردم .... نخیر.... همه اش برای بچه است ... ب تلفن های وقت و بی وقتش از سر کار عادت کرده بودم... حال تک تک مارا میپرسید... هرجا ک بود ،سر ظهر و برای نهار خودش را میرساند خانه... صدای بی وقت موتورش هم یعنی دلش تنگ.شده و حضوری امده حالمان را بپرسد، وقتی از پله ها بالا می امد اگر خانم نصیری، همسایه مان توی راهرو بود نصف خبر های خودش و محل کارش را برای او میگفت... ب بالاک میرسید من میدانستم درباره چه اتفاقاتی از او سوال کنم.... دم در می ایستاد و لیوان ابی میخورد و میرفت میگفتم"تو ک نمیتوانی یک ساعت دل بکنی ،اصلا نرو سر کار" شب ها ک بر میگشت،کفشش را در میاورد و همان جلوی در با بچه ها سرو کله میزد.. یکم میگذشت،لم میداد کنار دیوار و پشت سر هم میگفت ک چای و اب میخواهد..... لیوان لیوان چای میخورد... برای همین فلاسک گذاشته بودم تا هر وقت اراده کند،چای حاضر باشد.... میگفت"دلم میخواهد تو اب دستم بدهی....از دست تو مزه ی دیگری میدهد.... میخندیدم... "چرا؟مگر دستم را توی ان اب میشویم؟ از وقتی محمد حسن راه افتاده بود کارم زیادتر شده بود 💞 @zendegiasheghane_ma
🌹🍃🌹🍃🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 دنبال هم میکردند و اسباب بازی هایشان را زیر دست و پا میریختند.... اشغال ها را توی سطل ریختم ایوب امد کنار دیوار ایستاد سرم را بلند کردم.....اخم کرده بود گفتم"چی شده؟" گفت"تو دیگر ب من نمیرسی،،،،،اصلا فراموشم کرده ای.... -منظورت چیست؟ -من را نگاه کن .....قبلا خودت سر و صورتم را صفا میدادی..... مو و ریشش بلند شده بود .... روی، موهای نامرتب خودم دست کشیدم "خیلی پر توقع شده ای....قبلا این سه تا وروجک نبودند.... حالا تو باید بیایی و موهای من را مرتب کنی... دلم پر بود ... چند روز پیش هم سر دستکاری کردن دوز قرص هایش بحثمان شده بود...... سرخود دردش ک زیاد میشد ،تعداد قرص هارا کم و زیاد میکرد ... بعد از چند وقت هم درد نسبت ب مسکن ها مقاومت میکرد و بدنش ب دارو ها جواب نمیداد... از خانه رفتم بیرون... دوست نداشتم ب قهر بروم خانه اقاجون... میدانستم یکی دو ساعت بیرون از خانه باشم...ارام میشوم... رفتم خانه عمه....در را ک باز کردم ،اخم هایش را فوری توی هم کرد... "شماها چرا مثل لشکر شکسته خورده ،جدا جدا می ایید؟ منظورش را نفهمیدم ... پشت سرش رفتم تو ... صدای عمه با سر و صدای محمد حسین و هدی و حسن یکی شد... "ایوب و بچه ها اژانس گرفتند ،امدند اینجا..... بالای پله را نگاه کردم .... ایوب ایستاده بود.... -توی خانه عمه من چه کار میکنی؟ با قیافه حق ب جانب گفت "اولا عمه ی تو نیست و .....ثانیا تو اینجا چه کار میکنی؟تو ک رفته بودی قهر؟ نمی گذاشت دعوایمان به چند ساعت برسد.... یا کاری میکرد ک یادم برود یا اینکه با هدیه ای پیش قدم اشتی میشد.... ب هر مناسبتی برایم هدیه میخرید.... حتی از یک ماه جلوتر ...ان را جایی پنهان میکرد...گاهی هم طاقت نمی اورد و زودتر از موعد هدیه م را میداد .... اگر از هم دور بودیم،میدانستم باید منتظر بسته ی پستی از طرف ایوب باشم.... ولی من از،بین تمام هدیه هایش،نامه هارا بیشتر دوست داشتم.... با نوشتن راحت تر ابراز علاقه میکرد... قند توی دلم اب،میشد وقتی میخواندم "بعد از خدا،تو عشق منی و این عشق،اسمانی و پاک است.....من فکر میکنم ما یک.وجودیم در دو قالب،...ان شا الله خداوند ما را برای هم به سلامت نگاه دارد و از بنده های شایسته اش باشیم.... 💞 @zendegiasheghane_ma
هدایت شده از زندگی عاشقانه
✅ ‌زینت زن ▫️ نباید زن [برای شوهر خود] بدون زیور باشد، هر چند گردن بندی به گردن آویزد. 💞 @zendegiasheghane_ma
🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿 خانم باید شاد و شیطون باشه تا به واسطه‌ی شادیِ اون، محیط خونه شاد و پر انرژی بشه. هیچ مردی از زن افسرده و غرغرو خوشش نمیاد. پس سعی کن همیشه سرحال باشی، بانو...! 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿 💠ما مردمان ساده دل این زمانہ‌ایم ❣اصلا خودٺ بیا ودعا یادمان بده 💠ما با سہ‌شنبہ_هاے شما خو گرفتہ‌ایم ❣اندازه لیاقتمان جمڪران بده اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🙏 💞 @zendegiasheghane_ma
🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹 🌷عبادتهای بدون زحمت 🌷۱. سکوت 🌷۲.تفکردرخلقت... 🌷۳.خوش اخلاقی 🌷۴.نگاه به آیات قرآن 🌷۵.نگاه بامحبت به پدرو مادر 🌷۶.بودن در مسجد 🌷۷.غم خوردن برای مصیب امامان ع 🌷۸.نیت کارخیر 🌷۹.باوضوبودن 🌷۱۰.دوست داشتن اهل بیت پیامبر ص 💞 @zendegiasheghane_ma
🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿 "الهــــي همه "نام هــاي" ِ قشـنگ ِ"تــو" را مي گذارمـــشان روي ِ زخــم هاي ِ "دلَم". . . . . گفــــته بــــودي "اَلجَبّــــار" يعنــــي کســـي کـــه "جُــــبران مــي کنـــد" همـۀ شکستگـــــي هـــايِ "دلَم" را گفـــــته بـــودي "اَلمُصَـوِّر" يعنــــي کســـي کــه از "نُــــو مـــي ســــازد" همـــۀ آنـــچه را "ويـران" شـــده اســـت درون ِ "دلم" گفــــته بــــودي "الشّــــافــــي" يعنــــي کســــي کـــه "شِــــفا" مـــي دهــد تمـــام ِ "زخــــم هــــايِ عمــــيق" و "نـــا عــــلاج" را. . . . هــــواي ِ "دلـم" ســـبک مــي شـــود بــا زمـــزمـۀ نـامت... شبتون_خــدایے درپناه_خـــدا 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا