eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
26.7هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
80 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌟🌹🌟🌹🌟🌹🌟🌹 بخونید قشنگه😍😍 این تعبیر پیامبر(ص) بی نظیر است. خداوند چقدر توبه ی بندگانش را دوست دارد؟ یک زوج که عقیم هستند و اگر بعد از سالها صاحب فرزند شوند چقدر خوشحالند؟ وقتی بنده توبه می کند، خداوند از آنها خوشحالتر است... ✅پیامبر(ص): خداوند بر اثر توبه بنده اش خوشحالتر است از کسی که عقیم بوده، بچه دار شده و از کسی که گمشده خویش را یافته و از تشنه ای که به آب رسیده است میزان الحکمه ج 1، ص 338، ح 2124 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🌹🌟🌹🌟🌹🌟🌹🌟 شعری که آیت الله بهجت(ره) زیر لب زمزمه می کردند:ت این همه لاف زن و مدعی اهل ظهور پس چرا یار نیامد که نثارش باشیم... سالها منتظرسیصدواندی مرداست... آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم.. اگر آمد خبر رفتن ما را بدهید... به گمانم که بنا نیست کنارش باشیم...😢😔 اللهم عجل لولیک الفرج التماس دعا شبتون بخیر یاعلی 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹💕🌹💕🌹💕🌹💕🌹💕🌹 من فقط یک آرزو دارم که آن هم اربعین سجده ی شکری کنم پای ستـون آخرین صلی الله علیک یا اباعبدالله 💞 @zendegiasheghane_ma
🌹💕🌹💕🌹💕🌹💕🌹💕🌹 سلام امام زمانم✋ صبح رامےسپاریم به نگاه شما دست مےگذاریم روے سینه و سلامت مےدهیم ✨السلام علیک یا مولاےیاصاحب الزمان✨ اےسرچشمه پاک هستی در تک‌تک لحظات زندگیمان جارےباش 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹💕🌹💕🌹💕🌹💕🌹💕🌹 آیات کلیدی 🔴 کاش میشد . . . ☀️عسَىٰ أَن تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ 💠 ﭼﻪ بسا ﭼﻴﺰﻯ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﺪ، ﺣﺎﻝ ﺁﻧﻜﻪ ﺷﺮ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ. ﻭ ﺧﺪﺍ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﺪ، ﻭ ﺷﻤﺎ ﻧﻤﻰ ﺩﺍﻧﻴﺪ.(سوره بقره آیه216) ❗️این دختره خیلی نجیب بود کاش زن من شده بود! ❗️این پسره خیلی سر به زیر بود کاش شوهر من شده بود! ❗️ کاش یه ماشین تو قرعه کشی بانک برنده می شدم! ❗️کاش بچه داشتم! ❗️حیف شد نتونستم آپارتمان بخرم! ❗️ حیف شد به من وام ندادن! 👈از این کاش ها و حیف ها تو زندگی همه ما هست. 👌بعضی وقت ها تو همین دنیا متوجه می شیم که این چیزای به ظاهر خیر برامون شر بوده، 👌بعضی وقت ها هم باید صبر کنیم تا اون دنیا بفهمیم اینا شر بودن و ما خبر نداشتیم. ⭐️و عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُم⭐️ 🌹خیلی از چیزها است که شما دوست دارید در صورتی که به ضرر شماست🌹 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از زندگی عاشقانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
طراحی روی پا باحنا آرایش 👈فقط برای همسرمحترم 💞 @zendegiasheghane_ma
🌹💕🌹💕🌹💕🌹💕🌹💕 همسران بدانند: 💠 زن و شوهر نباید توقع داشته باشند طرف مقابل بعد از اینکه با او ازدواج کرد تمام روابط، تفریح‌ها، دوستان و دل مشغولی‌هایش را فراموش کند و همه وقتش را به او اختصاص دهد. 💠 این توقع و محصور کردن طرف مقابل، مانع از ایجاد ارتباط صمیمی و موثر است. 💠 و یقینا روز به روز از محبوبیت شما بخاطر محدود کردن همسرتان کاسته می‌شود. 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹💕🌹💕🌹💕🌹💕🌹💕🌹💕 چه زنانی با حضرت فاطمه(س) محشور می شوند؟ حضرت رسول(صلى الله علیه و آله)فرمودند سه طایفه از زنان امت من عذاب و فشار قبر ندارند و در قیامت هم با حضرت فاطمه (س ) محشور مى شوند. طایفه اول: زنى كه با فقر و تنگدستى شوهر خود بسازد و توقع بیجا از او نداشته باشد. طایفه دوم: زنى كه با تندى و بداخلاقى شوهر خود صبر كند و بردبارى خود را از دست ندهد. طایفه سوم: زنى كه براى رضاى خدا مهریه خود را به شوهر ببخشد. 📚 مواعظ العددیه 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جلسات سرکار خانم 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 📝 ببینید دین ما برای تمام کارها برنامه ریزی کرده یعنی حتی توی این چیزای کوچک به ما گفته نظم داشته باشید 👈 حالا این ماهستیم که باید ازاین نظمها استفاده بکنیم یا نه❓❓ 🔔پس یکی ازتمریناتی که میذاریم برای این هفته، هست. 😍این دفعه تمام خانواده ذوق زده میشن؛ چی شد لباسا از کمدها اومد بیرون. گلسرها،وسایلای زینتی،رنگ و لعابها،عطر، یه دفعه اصلاً چی شد؟!! که همه چی متحول شدو ترکید 😄 🌹همه چی ازخانم خونه ست مثل غنچه یه دفعه شما بازمیشید، بهاری میشید.همه چیزخوشبو میشه خودتون خوشرنگ و لعاب میشید. 🛍 یه مقدار که تمرین میکنید ناخودآگاه شما همه چیزم که میخواهید بخرید مرتب خریدمیکنید 👖یه دفعه نمیرید مثلاً یه شلواربنفش بخرید بعدبگید حالا چکاربکنم؟! مثلاً میدونی یه بلوز کِرِمی داری، حالا اگر این رنگ لباس بخری حالا فلان زینتی هم که داری اینهارو باهمدیگه هماهنگ میکنی، همیشه مرتبی. ✅ 🍃از داشته هاتون مرتب استفاده کنید برای زینت خودتون استفاده بکنید،بخصوص امروز برای موقع نماز اولین قدم رو بردارید. 👌عطر زدن، شونه کردن مو، جانمازهای مرتب رو هم قبلاً گفته بودیم،داشتیم. 😷بعضیها ممکنه بگن ما ازبوی دهان همسرمون خیلی ناراضی هستیم ❌خب نمیشه که بگیم دهنت بو میده با من حرف نزن، دهنت بومیده اون وَر تر بخواب ⛔️ ماقبلاً گفتیم که رو نباید زیر سوال ببریم. 👌پس میایید ازهزینه هایی که میکنید،یه مسواک خیلی خوب میگیرید، یاچوب مسواکی که میخواستید بگیرید میرید از طیّبات میگیرید. خوب اولین بارشما یه مسواک خوب بگیرید ❌خمیردندان رو هم من توصیه نمیکنم ولی خوب باید کم کم توی خونه جا بیفته که ازخمیردندون استفاده نکرد‌.خمیردندون بخاطر فلورایدی که داره صدمه میزنه. 🔔🔔انقدر زدن مهم هستش که پیامبرمیفرماینداگر من ازاُمّتم هراسی نداشتم میگفتم برای هرنمازی مسواک بزنند. 🖐اگرمسواک هم دم دستتون نبود از انگشتتان به جای مسواک خودتون استفاده کنید. 🍃حتی درروایت داریم امیرالمومنین علی(ع)میفرمایند از بالا به پایین از پهلو؛یعنی درکوچکترین چیز دین ما وارد شده ♦️این دندون،این مسواک زدن،این نخ دندون همه رو دین ماگفته پس ماباید آدمای منظمی باشیم. 👈 خودمون عامل باشیم خانواده هم عمل بکنن و کم کم به تمام فامیل تسرّی پیدابکنه. 😍 بخصوص موقعی که میخواهید قرآن بخونید دهانهاتون پاکیزه باشه جایی که خروجی قرآن میخواد باشه باید پاکیزه باشه،پاکیزه بودن ظاهری همین مسواک زدن هستش 👶حالا بچه هارو هم ازکوچکی شما عادت بدید که مسواک به موقع رو داشته باشن. @jalasaaat ارسال مطلب✅ کپی⛔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
کلاس #خانواده_عاشورایی سرکار خانم #محمدی
🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 ✋امام حسین علیه السلام مدام دستش بلنده به سمت ما که دستمونو بدیم بیعت بکنیم 🍃چند بار در سال زیارت عاشورا می خونیم و در زیارت عاشورا ما می گیم اللهم اجعلنی عندک وجیها بالحسین علیه السلام فی الدنیا والاخره 👈خدایا کار منو یه جوری قرار بده که من این دنیا و اون دنیا تمام وجهم به سوی امام حسین علیه السلام باشه 👌پس باید زندگیمو به سمت امام حسین علیه السلام بکنم ❌ اگه تو زندگیم ماهواره هست، اگر فلان صوت خواننده غربی هست، اگه سبک لباس پوشیدنم متفاوت هست، مثل حسینی بودن نیست، پس بدونم من دارم عقب می مونم از کاروان امام حسین علیه‌السلام 👌من باید خودمو به کربلا برسونم. چون که داریم کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا 🔔تمام روزم را باید عاشورا قرار بدم تمام مکان هامو باید کربلا قرار بدم آیا من می تونم کربلامو پیدا کنم ♦️هر انسانی کربلایی داره باید بگردی کربلای خودت را پیدا کنی. چه جوری؟ باید هر زمانت را عاشورا بشناسی ⏳از فرصت هات استفاده کنی بگی الان عاشورای من اینه جهاد من اینه. من خوب همسرداری کنم. من خوب فرزندم را تربیت بکنم من خوب زندگیمو هدایت کنم. من همسایه داریم خوب باشه من مردم داری ام خوب باشه. اخلاقم خوب باشه، همه چی در کنار هم بودن میشه حسینی بودن. 👈چون امام حسین علیه السلام برای کل دین فدا شد دیگه. 🔔توی لشگر یزید کسانی بودند که حافظ قرآن بودند تو خوارج مگه نبودند؟ مگه نمازشب نمی خوندند پس ملاک و معیار را باید درست انتخاب کنیم. ❌ما معمولا ظرفیت نداریم می گیم فلانی اخلاقش خوب نیست فلانی حجابش خوب نیست چی کار می کنیم؟ قطع رابطه می کنیم 🍃در صورتی که امام حسین علیه السلام قطع رابطه نمی کردند سعی می کردند اصلاح کنند 👈ماها چون تنبل و راحت طلب هستیم به جای اینکه اصلاح کنیم قطع می کنیم ⛔️مادرشوهر بدی بکنه رابطه مونو قطع می کنیم خط و نشون هم می کشیم که اگر اینطور کنی من اونطور نمی کنم. چرا؟ 💥چون ما ظرفیت هامونو بالا نبردیم. و نمی زاریم استعداد هامون شکوفا بشه. به خودمون فرصت نمی دیم @jalasaaat ارسال مطلب✅ کپی⛔️
هدایت شده از زندگی عاشقانه
#واینک_شوکران3 #شهیدایوب_بلندی داستان واقعی صبر و عشق یک بانو و فداکاری و ایثار یک مرد 💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
🌹🌟🌹🌟🌹🌟🌹🌟🌹 #واینک_شوکران3 #شهیدایوب_بلندی #قسمت39 چقدر ناز ادم های مختلف را سر بستری کردن های ایو
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 مجبور شدم سراغ بیمارستان اعصاب و روانی بروم ک مخصوص جانبازان نبود.... دو ساختمان مجزا برای زن ها و مرد هایی داشت ک بیشترشان یا مادرزادی بیمار بودند یا در اثر حادثه مشکلات عصبی پیدا کرده بودند.... ایوب با کسی اشنا نبود... میفهمید با انها فرق دارد... میدید ک وقتی یکی از انها دچار حمله میشود چه کار هایی میکند.... کارهایی ک هیچ وقت توی بیمارستان مخصوص جانبازان ندیده بود.... از صبح کنارش مینشستم تا عصر..... بیشتر از این اجازه نداشتم بمانم.... بچه ها هم خانه تنها بودند .... میدانستم تا بلند شوم مثل بچه ها گوشه چادرم را توی مشتش میگیرد و با التماس میگوید "من را اینجا تنها نگذار" طاقت دیدن این صحنه را نداشتم.... نمیخواستم کسی را ک برایم بزرگ بود.... عقایدش را دوست داشتم ...... مرد زندگیم بود....... پدر بچه هایم بود ...... را در این حال ببینم... چند بار توانسته بودم سرش را گرم کنم و از بیمارستان بیرون بروم... یک بار ب بهانه ی دستشویی رفتن.... یک بار ب بهانه ی پرستاری ک با ایوب کار داشت و صدایش میکرد... اما این بار شش دانگ حواسش ب من بود..... با هر قدم او هم دنبالم می امد... تمام حرکاتم را زیر نظر داشت .... نگهبان در را نگاه کردم... جلوی در منتظر ایستاده بود تا در را برایم باز کند.... چادرم را زدم زیر بغلم و دویدم سمت در ... صدای لخ لخ دمپایی ایوب پشت سرم امد ... او هم داشت میدوید.... "شهلا .......شهلا........تو را ب خدا......." بغضم ترکید.... اشک نمیگذاشت جلویم را درست ببینم ک چطور از بیماران عبور میکنم..... نگهبان در را باز کرد.... ایوب هنوز میدوید... با تمام توانم دویدم تا قبل از رسیدن او ب من ،از در بیرون بروم..... 💞 @zendegiasheghane_ma
🌹🍃🍃🌹🍃🌹🍃🍃🌹🍃🌹🍃 ایوب ک ب در رسید، نگهبان ان را بسته بود و داشت اشک هایش را پاک میکرد.... ایوب میله ها را گرفت.... گردنش را کج کرد.... و با گریه گفت.... "شهلا......تورا ب خدا......من را ببر.......تورو بخدا.....من را اینجا تنها نگذار" چادرم را گرفتم جلوی دهانم تا صدای گریه ام بلند نشود..... نمیدانستم چه کار کنم.... اگر او را با خود میبردم حتما ب خودش صدمه میزد.... قرص هایش را انقدر کم و زیاد کرده بود ک دیگر یک ساعت هم ارام و قرار نداشت .... اگر هم میگذاشتمش انجا....... با صدای ترمز ماشین ب خودم امدم..... وسط خیابان بودم راننده پیاده شد و داد کشید"های چته خانم ?کوری؟ماشین ب این بزرگی را نمیبینی؟ توی تاکسی یکبند گریه کردم تا برسم خانه... انقدر ب این و ان التماس کردم تا اجازه دهند مسئول بنیاد را ببینم... وقتی پرسید "چه میخواهید؟" محکم گفتم"میخواهم همسرم زیر نظر بهترین پزشک های خودمان در یک اسایشگاه خوش اب و هوا بستری شودک مخصوص جانبازان باشد" دلم برای زن های شهرستانی میسوخت ک ب اندازه ی من سمج نبودند ... ب همان بالا و پایین کردن های قرص ها رضایت میدادند.... مسئول بنیاد نامه ی درخواستم را نوشت....ایوب را فرستادند ب اسایشگاهی در شمال.... بچه ها دو سه ماهی بود ک ایوب را ندیده بودند... با اقاجون رفتیم دیدنش ...زمستان بود وجاده یخبندان ...توی جاده گیر کردیم... نصف شب ک رسیدیم،ایوب ازنگرانی جلوی در منتظرمان ایستاده بود.... اسایشگاه خالی بود... هوای شمال توی ان فصل برای جانبازان شیمیایی مناسب نبود... ایوب بود و یکی دو نفر دیگر ... سپرده بودم کاری هم از او بخواهند...انجا هم کار های فرهنگی میکرد.... هم حالش خوب شده بود و هم دیگر سیگار نمیکشید... 💞 @zendegiasheghane_ma
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 مدت کوتاهی شمال زندگی کردیم ،ولی همه کار و زندگیمان تهران بود ... برای عمل های ایوب تهران میماندیم... ایوب را برای بستری ک میبردند من را راه نمیدادند... میگفتند"برو ،همراه مرد بفرست" کسی نبود اگر هم بود برای چند روز بود ...هر کسی زندگی خودش را داشت و زندگی من هم ایوب بود.... کم کم ب بودنم در بخش عادت کردند... پاهایم باد کرده بود از بس سر پا ایستاده بودم.... یک پایم را میگذاشتم روی تخت ایوب تا استراحت کند و روی پای دیگرم می ایستادم.... پرستار ها عصبانی میشدند "بدن های شما استریل نیست....نباید اینقدر ب تخت بیمار نزدیک شوید" اما ایوب کار خودش را میکرد... کشیک میداد ک کسی نیاید.... انوقت ب من میگفت روی تختش دراز بکشم.. شب ها زیر تخت ایوب روزنامه پهن میکردم و دراز میکشیدم .... رد شدن سوسک هارا میدیدم.... از دو طرف تخت ملافه اویزان بود و کسی من را نمیدید.... وقتی پرز های تی میخورد توی صورتم ،میفهمیدم ک صبح شده و نظافت چی داد اتاق را تمیز میکند... بوی الکل و مواد شوینده و انواع داروها تا مغر استخوانم بالا میرفت.... درد قفسه سینه و پا و دست نمیگذاشت ایوب یک شب بدون قرص بخوابد.... گاهی قرص هم افاقه نمیکرد.... تلویزیون را روشن میکرد و مینشست روبرویش .... سرش را تکیه میداد ب پشتی و چشم هایش را میبست..... 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 قران اخر شب تلویزیون شروع شده بود و تا صبح ادامه داشت... خمیازه کشیدم... "خوابی؟" با همان چشم های بسته جواب داد"نه دارم گوش میدهم" -خسته نمیشوی هر شب تا صبح قران گوش میدهی؟ لبخند زد"نمیدانی شهلا چقدر ارامم میکند" هدی دستش را روی شانه ام گذاشت از جا پریدم "تو هم ک بیداری!" -خوابم نمیبرد ،من پیش بابا میمانم ،تو برو بخواب.... شیفتمان را عوض کردیم انطرف اتاق دراز کشیدم وپدر و دختر را نگاه کردم تا چشم هایم گرم شود..... ایوب ب بازوی هدی تکیه داد تا نیوفتد..... هدی لیوان خالی کنار ایوب را پر از چای کرد و سیگار روشنی ک از دست ایوب افتاده بود را برداشت..... فرش جلوی تلویزیون پر از جای سوختگی سیگار بود..... 💞 @zendegiasheghane_ma
🌹💕🌹💕🌹💕🌹💕 من امروز با پسردوسالم رفتیم مسجد نماز جماعت حال خوبی بود احساس حی بودن رو با تمام وجود چشیدم ممنون به همه احساس خوب میدین خدا ازتون راضی باشه🙏🙏🙏 💞 @zendegiasheghane_ma