🌹💜🌹💜🌹💜🌹💜🌹💜
قند مڪرر اسم حسین اسٺ،والسلام
شیرینترین ڪلام،ڪلامِ حسین شد
با یڪ سلام صبح بہ ارباب بےڪفن
روزم پر از جواب سلام حسین شد
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹💜🌹💜🌹💜🌹💜🌹
پرسیدم از طبیبے
احـوالِ دوسـٺ ، گفتــا:
بهـرِ فــرج ،
دُعا و ترڪ ِ گناه فرما☘
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج❤️
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹💜🌹💜🌹💜🌹💜🌹💜🌹💜🌹
به تعداد آدمهای روی کره خاکی تفاوت فکر و نگرش وجود داره!
پس این را بپذیر؛
کسی که تفکرش باتو متفاوت است،
دشمنت نیست
انسان دیگریست!
سلام صبح زیبای سرد زمستونیتون بخیر😊
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹💜🌹💜🌹💜🌹💜🌹💜🌹
#همسرداری
راهکار صحیح موقع عصبانیت از همسر👇👇👇
اگر شما هم از این مشکل رنج می برید، که موقعه ناراحتی کلی غیبت شوهر و ... را می کنید، جلوی یک نفر و بعدش هم پشیمون میشید، خوب، به کسی زنگ نزنید!
خانمهای محترم، این نصیحت را از من بشنوید وقتی که ناراحتید، به کسی تلفن نزنید یک یادداشت برای خودتان بنویسید:
به این صورت: قوانین خودم
وقتی ناراحتم، علت دقیق ناراحتیمو باید پیدا کنم
اگر علت ناراحتیم کس دیگری بود، تا وقتی که نبخشیدمش و فراموشش نکردم، به هیچ کس زنگ نمی زنم اگر هم کسی تماس گرفت، گوشی رو جواب نمی دم
وقتی که ناراحتیم بر طرف شد، اگر کسی از من پرسید اوضاع چطوره میگم عالیه شکر خدا همه چیز خوبه
اگر برایتان امکان داشت، تلفن را قطع کنید، یا از خانه بیرون بروید خودتان را به کاری مشغول کنید و به خوبیهای زندگی تان بیندیشید تا وقت بگذرد گذشت زمان این مشکل را حل خواهد کرد
نکته: اوایل ازدواج ممکن است تماسها بیشتر باشد و مشکلات هم زیادند پس آن موقع بیشتر مواظب باشیدبه خصوص کسانی که از خانواده دورندمثل خودم
💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
#آقایون حتما ببینند
این قرص رو بده به همسرت😍😍
💞 @zendegiasheghane_ma
هدایت شده از جلسات سبک زندگی ویژه بانوان
#کلاس_نظم_و_هدف2
#جلسه2_قسمت3
#خانم_محمدی
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
#دومی #محبت هست،
ما تا می تونیم باید محبت بکنیم.❤️💕❤️😘❤️
محبت از لحاظ کلامی،😘محبت از لحاظ غیر کلامی،محبت توی خونه،محبت بیرون،محبت حتی موقع خواب😍
یعنی همسرت وقتی می خواد بخوابه احساس کنه با محبت شما خوابیده و خوابش برده
نه اینکه شما یک طرف خوابیدی او یه طرف ديگه
این چه محبتی هست،⁉️
همش می خواد پای تلویزیون باشه،👇
شما برو پیشش بخواب دلش گرمه که پیششی،صبح که چشاشو باز می کنه خانمش ،پیشش
یکی ،دوبار،سه بار،چهار بار،پنج بار این کار را بکنیدبه محبتت عادت می کنه شرطی میشه.
نظریه پاولوف در شرطی کردن رو لحاظ بکنید.ما هر جوری آدم هاروباهاشون برخورد بکنیم شرطی بکنیم آنها هم شرطی پذیر هستند،عادت می کند 🌱✨🌱✨
مثلاً موقع خوابیدن حتما باید با گونه اش بازی کنید او هم حتما عادت می کنه موهای سرش رو باید بمالید تا بخوابه،انگشتش رو باید ماساژ بدی تا بخوابه،لاله گوشش رو باید ماساژ بدی تا خوابش ببره شرطی شده
پس ما وقتی که حب داشته باشیم محبت داشته باشیم ⬅️ محبت زیاد بشه به دوستی می رسه 😍💕❤️
برای اهل بیت هم همین هستش💠❤️ شما دارید از محبت اهل بیت به دوستی با اهل بیت می رسید.
ما وقتی که به دوستی برسیم بعداز محبت و دوستی به مودت می رسیم،
مودت، وود⬅️ اسم خدا رو میگیم یا ودود.
ما یکی از وظایفمان در جریان نظام رشد این هستش👇💚
موظف هستیم که اسماء خداوند را در خودمان متجلی کنیم ما ظهور اسماء خداوند بشیم
به خصوص زن ها ما می گیم پروردگار،رب ؛مربی و زن بزرگترین مربی تاریخ هستش یعنی نقشی که داره بعد زن نقش خودشو نمی دونه
بعد چی کار می کنه جاشو با مرد عوض می کنه و لباسش رو با مرد عوض می کنه قدرتشو با مرد عوض می کنه .همش هی جاشو عوض میکنه با مرد.
می خواد مرد بشه در صورتی که زن باشه خیلی تاثیرگذارتره
اگه یادتون باشه بحث ظهور و حضور و در این مورد توضیح دادیم و ما با عمل صالحمون می تونیم کارهامونو منجر به دوستی بکنیم و مودت بکنیم
@jalasaaat
ارسال مطلب✅
کپی⛔️
💕زندگی عاشقانه💕
💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜 #او_را #محدثه_افشاری #قسمت118 #او_را...118 ماشین رو تو حیاط پارک کردم و پیاده شدم.
💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨💜✨
#او_را
#محدثه_افشاری
#قسمت119
#او_را... 119
صبح همین که چشمام رو باز کردم،دلشوره به دلم چنگ انداخت!
دانشگاه!چادر!من!ترنم!
احساس میکردم پاهام سِر شده و اصلا جون بلند شدن از تخت رو ندارم. به هر زوری بود بلند شدم و لباس هام رو پوشیدم.
اینقدر برام انجام این کار سخت بود که سعی کردم خودم رو به حواس پرتی بزنم که چادرم جا بمونه!!
از اتاق زدم بیرون و پله ها رو دو تا یکی پایین رفتم اما احساس عذاب وجدان گلوم رو گرفته بود!
"خجالت نمیکشی؟؟
بی عرضه!
یعنی تو یه ذره عزت نفس نداری که اجازه میدی نظر بقیه رو رفتارات اثر بذاره؟؟
اونا کی هستن که تو بخوای به دلخواه اونا بگردی؟"
دور زدم که برگردم بالا اما بابا پشت سرم ظاهر شد .ترسیدم و یه پله عقب رفتم!
-مگه جن دیدی؟؟
-سلام بابا . نه ببخشید .خب یدفعه دیدمتون!!
-کجا میری؟مگه کلاس نداری؟
-چرا،یه چیزی جا گذاشتم تو اتاقم!
برگشتم و چادر رو از کشوی تخت برداشتم و گذاشتم تو کوله پشتیم و رفتم.
تو راه، انواع و اقسام برخوردهایی که ممکن بود ببینم،از مغزم میگذشت!سعی میکردم با تکون دادن سرم، فکرهای مزاحم رو دور کنم و به انسان بودنم فکر کنم!
جلوی دانشگاه،یه نفس عمیق کشیدم. فکرم رفت سمت آقایی که دیروز ازش کمک خواسته بودم!
فقط یادم بود که عموی امام زمان بود!
همون آقایی که به اندازه چندتا جمله راجع بهش شنیده بودم.
چشمام رو بستم و سعی کردم صادقانه صحبت کنم!
"من خیلی شما رو نمیشناسم،اما شنیدم که باید از شما کمک بگیرم.
من تازه دارم با خدا آشتی میکنم.خیلی کارها رو دارم برای اولین بار انجام میدم.مثل همین کار...
واسه همین خیلی دل و جرأتش رو ندارم. میدونم تا ببینن منو،شروع میکنن به مسخره کردن!
میدونم راه سختی جلومه.
تا امروز هرجور دلم خواسته گشته،اما دیگه قرار نیست به این دل گوش بدم.
من ضعیفم،کمکم کنید.
واقعا سختمه .اما انجامش میدم،به شرطی که کمکم کنید،
امامِ...امام زمان!"
چشمام رو باز کردم و بدون معطلی از ماشین پیاده شدم.
چادر رو سرم انداختم و بدون اینکه اطرافم رو نگاه کنم،کیف رو برداشتم و بسم الله گفتم و رفتم سمت دانشکده.
سرم رو انداختم پایین تا نگاهم به کسی نیفته،اما از لحظه ای که وارد دانشکده شدم،کم کم نگاه ها رو ،روی خودم احساس کردم.
پام رو که توی کلاس گذاشتم صدای جیغ دخترها و خنده ی تمسخر آمیز پسرها رفت بالا!
-اینو نگاااا!
-وای اینم جوگیر شد!😏
-از همون دیروز مشخص بود مخش عیب کرده!
😂
-ترنم این چه وضعشه!
-وای اینجا هم کلاغ اومد!!😁
-قیافه رو!!
-دوست پسرت گفته چادر سر کنی؟
و.....
احساس میکردم صورتم قرمز شده!
خیلی بهم برخورده بود .تو دلم گفتم"عمرا اگه کم بیارم!"
سرم رو بالا گرفتم و با جدیت همه رو نگاه کردم!
-اتفاقی افتاده؟
یکی از دوستام نالید
-ترنم اون چیه روی سرت؟
-نمیدونی چیه؟بهش میگن چادر!
-میدونم ولی آخه تو اهل این امل بازیا نبودی!!
-اتفاقامن امل بودم،ولی تازگیا دارم انسان میشم .امل کسیه که به میل دیگران میگرده،هر روز یه رنگ،هر روز یه شکل،هر روز لختتر!
یکیشون با اخم بلند شد
-منظورت چیه؟؟
یعنی الان یعنی ما انسان نیستیم؟؟
-با کسی کاری ندارم. خودم رو گفتم.😊
منم دلم میخواد تو چشم باشم،اما بیشتر از اون دلم میخواد انسان باشم .انسان یعنی کسی که تابع عقله،نه بنده ی هوس.
انسانیت یعنی داشتن عزت نفس،نه که بخاطر دیده شدن،خودت رو به هرشکلی دربیاری!
آرامش عجیبی تو قلبم احساس میکردم.
هرچند هنوزم متوجه مسخره کردناشون میشدم،اما دیگه حساسیت نشون ندادم.بی محلیم رو که دیدن،کم کم خودشون رو جمع کردن.
دم ظهر هم برخلاف روزای گذشته که یواشکی و موقع خلوتی میرفتم نمازخونه،با خیال راحت رفتم برای نماز جماعت.
بعد از کلاس،وقتی سوار ماشین شدم احساس میکردم مثل یه پر ،سبک شدم!!
باورم نمیشد تونسته باشم مقاومت کنم!
خیلی حالم خوب بود.از آینه ی ماشین به خودم نگاه کردم .قیافه ی جدیدم،برام جالب بود!
آروم تو خیابونا رانندگی میکردم و به حس خوبم فکرمیکردم. به این که این حس رو برای بار اول بود که تجربه میکردم.
اما هنوزم یه چیزی به دلم چنگ میزد .یه چیزی شبیه ترس
!شبیه نتونستن!
شبیه شک!
وسط اینهمه احساس متضاد،یه حال عجیب دلتنگی هم قلبم رو فشار میداد؛که اتفاقا زورش از همه بیشتر بود!
😔
به خودم که اومدم،سر کوچشون بودم و به یاد اون شب بارونی ای که برای اولین بار اینجا پا گذاشتم،میباریدم...
😭😔😢
و روزی که بخاطر حجاب من کتک خورد و حالا من با حجاب برگشته بودم.
شایدهم یه گوشه ای قایم شده بود تا ببینه حرف هاش با دلم چیکار میکنه و بعد خودش رو نشون بده!
سرم رو چرخوندم اما باز هم نبود...
صدای بی موقع زنگ گوشی،از خیالات شیرین بیرونم کشید.
"محدثه افشاری"
💞 @zendegiasheghane_ma