هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
#دختر_شینا
خاطرات قدم خیر محمدی کنعان
(همسر شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر)
#بهناز_ضرابی_زاده
💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#دختر_شینا #بهناز_ضرابی_زاده #قسمت170 #فصل_پانزدهم در آن لحظات نمی دانستم چه کار کنم. بلند شوم و بر
#دختر_شینا
#بهناز_ضرابی_زاده
#قسمت171
#فصل_پانزدهم
صمد هاج و واج نگاهم کرد. دستم را گرفت و گفت: «چی شده؟! چرا این طوری شدی؟! چرا یخ کردی؟!»
گفتم: «داشتم برف ها را پارو می کردم، نمی دانم چی بر سرم آمد. فکر کنم بی هوش شدم.»
پرسیدم: «ساعت چند است؟!»
گفت: «ده صبح.»
نگاه کردم دیدم بچه ها هنوز خواب اند. باورم نمی شد؛ یعنی از ساعت شش صبح یا شاید هم زودتر خوابیده بودم.
صمد زد توی سرش و گفت: «زن چه کار کردی با خودت؟! می خواهی خودکشی کنی؟!»
نمی توانستم تنم را تکان بدهم. هنوز دست ها و پاهایم بی حس بود.
پرسید: «چیزی خورده ای؟!»
گفتم: «نه، نان نداریم.»
گفت: «الان می روم می خرم.»
گفتم: «نه، نمی خواهد. بیا بنشین پیشم. می ترسم. حالم بد است. یک کاری کن. اصلاً برو همسایه بغلی، گُل گز خانم را خبر کن. فکر کنم باید برویم دکتر.»
دستپاچه شده بود. دور اتاق می چرخید و با خودش حرف می زد و دعا می خواند.
#قسمت172
#فصل_پانزدهم
می گفت: «یا حضرت زهرا! خودت به دادم برس. یا حضرت زهرا! زنم را از تو می خواهم. یا امام حسین! خودت کمک کن.»
گفتم: «نترس، طوری نیست. هر بلایی می خواست سرم بیاید، آمده بود. چیزی نشده. حالا هم وقت به دنیا آمدن بچه نیست.»
گفت: «قدم! خدا به من رحم کند، خدا از سر تقصیراتم بگذرد. تقصیر من است؛ چه به روز تو آوردم.»
دوباره همان حالت سراغم آمد؛ بی حسی دست ها و پاها و بعد خواب آلودگی. آمد دستم را گرفت و تکانم داد. «قدم! قدم! قدم جان! چشم هایت را باز کن. حرف بزن. من را کشتی. چه بلایی سر خودت آوردی. دردت به جانم قدم! قدم! قدم جان!»
نیمه های همان شب، سومین دخترمان به دنیا آمد. فردای آن روز از بیمارستان مرخص شدم. صمد، سمیه را بغل کرده بود. روی پایش بند نبود. می خندید و می گفت: «این یکی دیگر شبیه خودم است. خوشگل و بانمک.»
مادر و خواهرها و جاری هایم برای کمک آمده بودند. شینا تازه سکته کرده بود و نمی توانست راه برود. نشسته بود کنار من و تمام مدت دست هایم را می بوسید. خواهرها توی آشپزخانه مشغول غذا پختن بودند، هر چه با چشم دنبال صمد گشتم، پیدایش نکردم.
ادامه دارد...✒️
💞 @zendegiasheghane_ma
#مهدےجان
مردی شبیه آسمان از ایل خورشید
با کوله بار نور و عرفان خواهد آمد
پای تمام چشمه ها نرگس بکارید
نور دل چشم انتظاران خواهد آمد
تابنده ترین خورشید،به صبح عشق سوگند
روزی شب ما هم به پایان خواهد آمد
#اللهم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
شبتون مهدوی
💞 @zendegiasheghane_ma
عزیز من اگر متاهلی باید حتما تو کانال دوم ما هم #عضو باشی تا کلی عاشقانه باحال یاد بگیری😍👆👆
سلام_امام_زمانم
آقا سلام ما به رڪوع و سجودتو
آقا درود بر تو و ذڪر و عبادتت
ای آخرين امام من ألغوث و ألامان
عجل علی ظهورک ياصاحبالزمان
اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
صبحتون_مهدوی
💞 @zendegiasheghane_ma
#حدیث_عشق
پیامبر اکرم (ص):
⏪ بهترین زنان آنست که باشوهر روی گشاده و خودنما و نسبت به دیگران ( مردان) مستور و خوددار باشد.
مکارم الاخلاق ص200
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨
#خانمها_بخوانند 🧕🏼👱🏼♀👩🏻💼
بهتره اول #تاييد كنيد تا مقاومت بشکنه 😊👌🏻
وقتى ميخواهيد همسرتان را نقد كنيد؛ يا با يك تصميم و يا نظر او مخالف هستيد؛ ابتدا قسمتى از حرف او كه درست هست را تاييد كنيد و بعد حرف خودتان را بزنيد.
⏪ اگر با مخالفت شروع كنيد مقاومت ايجاد مي شود و حتى طرف مقابل ديگر دلايل شما رو نمیشنود!
⏪ بهتره اول تاييد كنيد تا مقاومت بشكنه؛ احساس نزديكى بوجود بياد و بعد نظرتون رو بگيد و توضيح دهيد. در این صورت پذيرش حرف شما بالاتر ميره و زودتر به نتيجه میرسيد؛ بدون بحث و ناراحتى! 😉💕
💞 @zendegiasheghane_ma
▪️گفت توییتر پر شده از عکس #رسول_قهرمانی، چرا؟ فقط بلدید بُت بسازید
گفتم متولد ۶۳ است؛ یعنی نه انقلاب و امام را دیده و نه دفاعمقدس را.اما حالا مثل کوه پای حفظ انقلاب و آرمانهای امام و شهدا ایستاده
این فقط یک معنا دارد و آن اينكه انقلاب زنده است
او یک نفر نیست،نماینده یک نسل است
💬دانيال معمار
💞 @zendegiasheghane_ma