فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حتما ببینید و نشر دهید
غم حضرت آقا را درباره پیر شدن نسل ایران دریابیم 😔
چه باید کرد ؟؟؟
#خانواده
#کلیپ
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨
✫⇠ رمان زیبای
#پسرک_فلافل_فروش
📌زندگینامه شهید محمدهادی ذوالفقاری...🍃🌹
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#پسرک_فلافل_فروش #قسمت12 #اهل_كار #دوستان_شهید بعضي از دوستان حتي برخي از بچههاي مذهبي را ميشناسي
#پسرک_فلافل_فروش
#قسمت13
#بازار
#مهدي_ذوالفقاري_برادر_شهيد
هادي بعد از دوراني كه در فلافلفروشي كار ميكرد، با معرفي يكي از
دوستانش راهي بازار شد.
در حجرهي يكي از آهنفروشان پامنار كار را آغاز كرد.
او در مدت كوتاهي توانايي خود را نشان داد. صاحبكار او از هادي خيلي
خوشش آمد.
خيلي به او اعتماد پيدا كرد. هنوز مدت كوتاهي نگذشته بود كه مسئول
كارهاي مالي شد.
چكها و حسابهاي مالي صاحبكار خودش را وصول ميكرد.
آنها آنقدر به هادي اعتماد داشتند كه چكهاي سنگين و مبالغ بالا را در
اختيار او قرار ميدادند.
كار هادي در بازار هر روز از صبح تا عصر ادامه داشت.
هادي عصرها، بعد از پايان كار، سوار موتور خودش ميشد و با موتور كار
ميكرد.
درآمد خوبي در آن دوران داشت و هزينهي زيادي نداشت. دستش توي
جيب خودش بود و ديگر به كسي وابستگي مالي نداشت.😊
یادم هست روح پاك هادي در همه جا خودش را نشان ميداد. حتي وقتي
با موتور مسافركشي ميكرد.
دوستش ميگفت: يك بار شاهد بودم كه هادي شخصي را با موتور به
ميدان خراسان آورد.
با اينكه با اين شخص مبلغ كرايه را طي كرده بود، اما وقتي متوجه شد كه او
وضع مالي خوبي ندارد نه تنها پولي از او نگرفت، بلكه موجودي داخل جيبش
را به اين شخص داد!😳
از همان ايام بود كه با درآمد خودش گره از مشكلات بسياري از دوستان
و آشنايان باز كرد.
به بسياري از رفقا قرض داده بود. بعضيها پول او را پس ميدادند و
بعضيها هم بعد از شهادت هادي ...
من از هادي چهار سال بزرگتر بودم. وقتي هادي حسابي در بازار جا باز
كرد، من در سربازي بودم.
دوران خدمت من كه تمام شد، هادي مرا به همان مغازهاي برد كه خودش
كار ميكرد. من اينگونه وارد بازار آهن شدم.
به صاحبكار خودش مرا معرفي كرد و گفت: آقا مهدي برادر من است
و در خدمت شما. بعد ادامه داد: مهدي مثل هادي است، همانطور ميتوانيد
اعتماد داشته باشيد. من هم ديگر پيش شما نيستم. بايد به سربازي بروم.
هادي مرا جاي خودش در بازار مشغول كرد. كار را هم به من ياد داد و
رفت براي خدمت.
مدت خدمت او به خاطر داشتن سابقهي بسيجي فعال كم شد. فكر ميكنم
يك سال در سپاه حفاظت مشغول خدمت بود.
از آن دوران تنها خاطرهاي كه دارم بازداشت هادي بود!
هادي به خاطر درگيري در دوران خدمت با يكي از سربازان يك شب
بازداشت شد.
تا اينكه روز بعد فهميدند حق با هادي بوده و آزاد شد.
پسرك فلافل فروش
هادي در آنجا به خاطر امر به معروف با اين شخص درگير شده بود. چند
بار به او تذكر داده بود كه فلان گناه را انجام ندهد اما بينتيجه بود. تا اينكه
مجبور شد برخورد فيزيكي داشته باشد.
بعد از پايان خدمت نيز مدتي در بازار آهن كار كرد. البته فعاليت هادي در
بسيج و مسجد زيادتر از قبل شده بود.
پيگيري كار براي شهدا و مبارزه با فتنهگران، وقت او را گرفته بود. بعد هم
تصميم گرفت كار در بازار را رها كند!
صاحبكار ما خيلي از اخلاق و مرام و صداقت هادي خوشش ميآمد.
براي همين اصرار داشت به هر قيمتي هادي را پس از پايان خدمت نگه دارد.
هادي اما تصميم خودش را به صورت جدي گرفته بود.
قصد داشت به سراغ علم برود. ميخواست از فرصت كوتاه عمر در جهت
شناخت بهتر خدا بهره ببرد
#پسرک_فلافل_فروش
خاطرات و زندگینامه #طلبه_شهید_مدافع_حرم_محمدهادی_ذوالفقاری🌷
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#پسرک_فلافل_فروش
#قسمت14
#فتنه
سال ۸۸ از راه رسید. این سال آبستن حوادثی بود که هیچکس از نتیجه آن خبر نداشت! بحث های داغ انتخاباتی و بعد هم حضور حداکثری مردم، نقشه های شوم دشمن را نقش برآب کرد.
اما یکباره اتفاقاتی در کشور رخ داد که همه چیز را دستخوش تغییرات کرد. صدای استکبار از گلوی دو کاندیدای بازنده انتخابات شنیده شد. یکباره خیابان های مرکزی تهران جولانگاه حضور فرزندان معنوی بی بی سی شد!
هادی در آن زمان یک موتور تریل داشت. در بازار آهن کار می کرد. اما بیشتر وقت او پیگیری مسائل مربوط به فتنه بود. غروب که از سر کار می آمد مستقیم به پایگاه بسیج می آمد و از رفقا اخبار را می شنید.
هرشب با موتور به همراه دیگر بسیجیان مسجد راهی خیابان های مرکزی تهران بود. می گفت: من دلم برای اینها می سوزد، به خدا این جوان ها نمی دانند چه می کنند، مگر می شود تقلب کرد آن هم به این وسعت؟!
یک روز هادی، همراه سید علی مصطفوی (همسفر شهدا) به جلوی دانشگاه رفتند. جمعیت اغتشاش گران کم نبود. در جلوی دانشگاه پارچه سیاه نصب کرده و تصاویر کشته های خیالی اغتشاشگران روی آن نصب بود.
هادی و سیدعلی از موتور پیاده شدند. جرات می خواست کسی به طرف آنها برود. اما آنها حرکت کردند و خودشان را به مقابل تصاویر رساندند. یکباره تمام عکس ها را کنده و پارچه سیاه را نیز برداشتند.
قبل از اینکه جمعیت فتنه گر بخواهد کاری بکند، سریع از مقابل آنها دور شدند. آن شب بی بی سی این صحنه را نشان داد.
در ایام فتنه، یکی از کارهای پیاده نظام دشمن، که در شبکه های ماهواره ای آموزش داده می شد نوشتن اهانت به مسئولین و رهبر انقلاب بر روی دیوارها و ... بود.
هادی نسبت به مقام معظم رهبری بسیار حساس بود. ارادت او به ساحت ولایت عجیب بود. یادم هست چند ماه که از فتنه گذشت، طبق یک برنامه ریزی از آنسوی مرزها، همه اتهامات، که تا آن زمان به رییس جمهور وقت زده می شد به سمت رهبری انقلاب رفت!
آنها در شبکه های ماهواره ای تبلیغ می کردند که چگونه در مکان های مختلف بر روی دیوارها شعار نویسی کنید. بیشتر صبح ها شاهد بودیم که بر روی دیوارها شعار نوشته بودند.
هادی از هزینه شخصی خودش چند اسپری رنگ تهیه کرد و صبح های زود، قبل از اینکه به محل کار برود، در خیابان های محل با موتور دور می زد. اگر جایی شعاری علیه مسئولین روی دیوار می دید پاک می کرد.
یکی از دوستانش می گفت: یک بار شعاری را در گوشه ای از پل عابر دیده بود. به من اطلاع داد که یک شعار را در فلان جا فلان قسمت نوشته اند و من دارم می روم که پاکش کنم.
گفتم: آخه تو از کجا دیدی که اونجا شعار نوشته اند!؟
گفت: من هر شب این مناطق را چک می کنم، الان متوجه این شعار شدم.
بعد ادامه داد: کسی نباید چیزی بنویسد، حالا که همه مردم پای انقلاب ایستاده اند ما نباید به ضد انقلاب اجازه جولان دادن و عرض اندام بدهیم.
هادی خیلی روی حضرت آقا حساس بود. یک بار به او گفتم اگر شعاری ضد حکومت روی دیوار بنویسند و ما برویم پاکش کنیم چه سودی داره، چرا این همه وقت می گذاری تا شعار پاک کنی؟ این همه پاک می کنی، خُب دوباره می نویسند!
گفت: نه، این کسانی که می نویسند زیاد نیستند. اما می خوان اینطور جلوه بدهند که خیلی هستند. من اینقدر پاک می کنم تا دیگر ننویسند.
در ثانی اینها دارند یه مسئله که به قول خودشون به رییس جمهور مربوط می شه رو به حساب رهبری و نظام می گذارند. اینها همه برنامه ریزی شده است.
#پسرک_فلافل_فروش
زندگینامه و خاطرات #طلبه_شهید_مدافع_حرم_محمدهادی_ذوالفقاری🌷
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#صفحه335ازقرآن🌸
#جز_هفدهم🌸
#سوره_حج🌸
ثواب تلاوت این صفحه هدیه به #شهید_حسین_نیک_خلق 😍😍😍😍
#ختم_قرآن
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
🍂تو ای رازِ نهان کی خواهی آمد؟
عزیزِ شیعیان کی خواهی آمد...
🍂شبِ بی حاصلِ ما را سحر کن
مرادِ عاشقان کی خواهی آمد؟
🍂به حقِ ناله های دردمندان
تو ای صاحب زمان کی خواهی آمد؟
#اللّهمعجّللولیکالفرج ☘🌷
تعجیل در فرج مولایمان صلوات
🍀☘🌹🍀☘🌹🍀☘🌹🍀☘
حورای کربلایی و زهرای دیگری
بنت الحسین ، ام ابیهای دیگری
جای تو نیست روی زمین ، جای دیگری
باید قدم زنی تو به دنیای دیگری
#میلاد_حضرت_رقیه(س)💝
#مبارڪ_باد🎊🎈
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#حدیث_عشق
✨امام رضا می فرمایند:*
💠 بدان که زنان گوناگون هستند.
برخی از آنان دست آوردی گرانبها
و توان رنج های آدمی هستند.👏
این زن کسی است که به شوهرش محبت می کند و عاشق او است.💑
مستدرک الوسائل جلد 14 صفحه 161
*✨رسول اکرم (ص) فرمودند:*
💠 کسی که زنی دارد که آن زن به او
آزار می رساند خداوند کارهای نیک زن
را نمی بیند تا اینکه به مرد کمک و او
را راضی کند.😱
اگر چه این زن تمام عمر را روزه بگیرد
و نماز بخواند و بندگان را آزاد و
داراییش را در راه خدا انفاق کند.
این زن نخستین کسی است که وارد آتش 🔥جهنم می شود.
💠 سپس حضرت فرمودند:
مرد نیز اگر با زن رفتار نادرستی داشته باشد، چنین عذابی دارد.👏👏😜
وسائل الشیعه جلد 14 صفحه 116
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#حدیث_عشق ✨امام رضا می فرمایند:* 💠 بدان که زنان گوناگون هستند. برخی از آنان دست آوردی گرانبها و
⚛مردی که پیش از ازدواج متحمّل
رنج و سختی های زیادی شده است
خداوند با دادن زن خوب☺️ سختیها
را برایش جبران می کند.
هم کفو بودن در اسلام⬇️
زمانی که سطح ایمان شما زیاد شود خداوند همسری به شما عنایت میکند
که سطح ایمان بالاتری از شما دارد. 😌
❇️ این دست آوردِ ارزشمند را به فردی میدهند که خود اهل عمل باشد و در سختی های زندگی همواره به یاد خدا است. 👌
بخش عظیمی از کنترل نفس آقایون مربوط به
*نگاه نکردن به نامحرم*
است.👀
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#آقایان_بخوانند
💑 توصیه به آقایان: همسرتان این چند رفتار را بیشتر دوست دارد، آنها را انجام دهــید!
🔸در یک نظر سنجی از خانومها در مورد نشانه های مردی که واقعا شما را دوست دارد اکثر جوابها اینگونه بود:
❣بیخبــر به دیدن ما میآیــد!
❣بیشــتر از پیام دادن زنگ میزنــد!
❣در مشکلات کنـار ماست و از راه دور راهــکار و دلداری نمیدهد!
❣سعی می کنـد گاهی حتی با یک شاخــه گل سورپرایزمان کند!
#روانشناسی_خانواده
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
🌱🌸🌱
#خانمها_بخوانند
بانوها دقت کنید👇👇👇
💟 درحضور خانواده همسر ،
احترامی اغراق شده و بيش از حد برای مرد خود قائل شويد
اگر همسرتون وارد جمعی شد تمام قد بايستيد و بااون بنشینید.
✅ با اين كار پیش همسر و خانواده اش عزیز میشوید
همین راهکار ساده
عشق شما رو در قلب همسر
چند برابر میکنه ✅
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#خانمها_بخوانند
#شما_ستون_نباشین_لطفا
خانم های #لطیف و با سیاست حواستون باشه که قرار نیست شما در حد یک مرد برای زندگی تون وقت و انرژی بزارین. درحالت عادی قرار نیست که شما #نقش مرد رو بازی کنین و ستون مستحکم خانواده باشین
❌فراموش نکنین که #زن ستون مستحکم عاطفی خانواده است و وظیفه های مرد رو نباید به دوش بکشه
در حد یک زن #لطیف برای خانواده وقت بزارین
زن رئیس خونه است و مرد رئیس خانواده
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#پرسش_پاسخ
#مشاوره
دکتر #حبشی
👈 سوال:
بنده از اوایل عقدم تاکنون به شدت نسبت به بیرون رفتن همسرم با دوستانش و حتی گاهی اوقات با خانواده اش خیلی حساسم و ناراحت می شوم حتی گریه می کنم اما همسرم این گونه نیست و می گوید هر جا که تو خوشحالی منم خوشحالم. می گوید که تو به من حسادت می کنی و اکنون ذهنیت پیدا کرده است. چگونه این مشکلم را حل کنم؟ و چگونه ذهنیت او نسبت به حسود بودنم را از بین ببرم؟باتشکر
👈پاسخ:
اگر روابط مرد با دوستانش : 1 - متعادل و به مقدار متعارف است 2 - سلامت کافی را داراست و منجر به هیچ آسیبی نمی شود آنچه غلط است ، حساسیت زیاد شماست و یا وابستگی توام با ضعفی که دارید اما اگر مرد روابط اش فاقد 2 شرط فوق الذکر است ، کار مرد غلط است و موجب ناامنی و التهاب شما شده است.
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#پرسش_پاسخ
#مشاوره
دکتر #حبشی
👈 سوال:
سلام همسرم عکس خانم های بی حجاب و مستهجن رو روی فلشش ذخیره میکنه وقتی میگم با این کار به من ضربه روحی وارد میکنی و اعتماد به نفس و اشتیاقم برای به خودم رسیدن رو از بین میبری کنار میزاره این کارو ولی بعد مدتی باز دنبال همین کار میره حس میکنم به این کار معتاد شده متاسفانه من هم تو این مدت مدام گوشیش رو کنترل میکردم که وقتی متوجه شدم چقدر ناراحت میشه دیگه تکرار نکردم نمیدونم باید چی بگم و چیکار کنم نمیخوام ازش دلسرد بشم واقعا ایشون و زندگیمون رو دوست دارم.
👈پاسخ:
اولا باید بدانید این ضعف در برخی از مردان به معنی عدم تامین در غرایز جنسی نیست و به معنی راهی برای تامین جنسی نیست . و یا آنطور که برخی خانمها گمان می کنند که این مردان از زن خودشان احساس رضایت ندارند که به این سمت کشیده می شوند ، برداشتی کاملا زنانه و بی ربط به این کار مردان است اما اینکه مردی دچار این ضعف باشد که نسبت به تماشای تصاویر نامناسب از بدن و یا مراودات جنسی کنجکاوی داشته باشد ، باید بداند که تا سطح شکنجه روحی ، همسرش را می آزارد شما همان مسیر توضیح دادن رنجشش تان را از این مسئله مرد ، با تاکید بر اینکه من می دانم شما قصد زشتی و معصیتی نداری ، پیگیری کنید.
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨
✫⇠ رمان زیبای
#پسرک_فلافل_فروش
📌زندگینامه شهید محمدهادی ذوالفقاری...🍃🌹
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#پسرک_فلافل_فروش
#قسمت15
#فدایی_رهبر
اوج جسارت به رهبر انقلاب در ایام فتنه، در روز سیزده آبان رقم خورد. در این روز باطن اعمال کثیف فتنه گران نمایان شد.
آن روز رهبر عزیز انقلاب، علناً مورد حملات کلامی آنها قرار گرفت. آنها در مقابل دانشگاه تهران تجمع کردند و بعد از اهانت به تصاویر مقام عظمای ولایت، قصد خروج از دانشگاه را داشتند.
اما با ممانعت نیروی انتظامی روبرو شده و به داخل دانشگاه برگشتند. اما به جسارت های خود ادامه دادند!
خوب به یاد دارم که همان روز یکی از دوستان شهید ابراهیم هادی تماس گرفت و از من پرسید: امروز جلوی دانشگاه در فلان ساعت چه خبر بوده؟!
باتعجب گفتم: چطور؟!
گفت: من می خواستم بروم به محل کارم، یک لحظه در کنار اتاق دراز کشیدم و از خستگی زیاد خوابم برد.
باتعجب دیدم که ابراهیم هادی و همه دوستان شهیدش نظیر رضا گودینی و جواد افراسیابی و... با لباس نظامی روبروی درب دانشگاه ایستاده اند و با عصبانیت به درب دانشگاه تهران نگاه می کنند.
گفتم: یکی از دوستان من در حراست دانشگاه تهران است، الان خبر می گیرم.
به او زنگ زدم و پرسیدم: در فلان ساعت جلوی درب دانشگاه چه خبر بود؟
ایشان هم گفت: دقیقاً در همین ساعت که می گویی پلاکارد بزرگ تصویر حضرت آقا را پاره کردند و شروع کردند به جسارت کردن به مقام معظم رهبری!
***
لباس پلنگی بسیار زیبا و نو پوشیده بود. موتورش را تمیز کرده بود. گفتم: هادی جان کجا؟ می خوای بری عملیات!؟
یکی دیگه از بچه ها گفت: این لباس کماندویی رو از کجا آوردی؟ نکنه خبرایی هست و ما نمی دونیم!؟
خندید و گفت: امروز می خوان جلوی دانشگاه تجمع کنند. بچه های بسیج آماده باش هستند. ما هم باید از طریق بسیج کار کنیم. این وظیفه است.
گفتم: مگه نمی خوای بری سر کار. با این کارهایی که تو می کنی صاحبکار حتماً اخراجت می کنه.
لبخندی زد و گفت: کار رو برای وقتی می خوایم که تو کشور ما امنیت باشه و کسی در مقابل نظام قرار نگیره. بعد به من گفت: برو سریع حاضر شو که داره دیر می شه.
رفتیم به سمت میدان انقلاب. یک مقری بود که نیروهای بسیج در آن مستقر بودند. قرار بود به آنجا رفته و پس از گرفتن تجهیزات منتظر دستور باشیم.
در طی مسیر یکباره به مقابل درب دانشگاه رسیدیم. درست در همان موقع جسارت اغتشاشگران به رهبر معظم انقلاب آغاز شد.
هادی وقتی این صحنه را مشاهده کرد دیگر نتوانست تحمل کند! به من گفت: همین جا بمون... سریع پیاده شد و دوید به سمت درب اصلی دانشگاه.
من همینطور داد می زدم: هادی برگرد، تو تنهایی می خوای چیکار کنی؟ هادی ... هادی ...
اما انگار حرف های من را نمی شنید. چشمانش را اشک گرفته بود. به اعتقادات او جسارت می شد و نمی توانست تحمل کند.
همینطور که هادی به سمت درب دانشگاه می دوید یکباره آماج سنگ ها قرار گرفت.
من از دور او را نگاه می کردم. می دانستم که هادی بدن ورزیده ای دارد و از هیچ چیزی هم نمی ترسد. اما آنجا شرایط بسیار پیچیده بود.
همین که به درب دانشگاه نزدیک شد یک پاره آجر، محکم به صورت هادی و زیر چشم او اصابت کرد.
من دیدم که هادی یکدفعه سر جای خودش ایستاد. می خواست حرکت کند اما نتوانست! خواست برگردد اما روی زمین افتاد! دوباره بلند شد و دور خودش چرخید و باز روی زمین افتاد.
از شدت ضربه ای که به صورتش خورد، نمی توانست روی پا بایستد. سریع به سمت او دویدم. هر طور بود در زیر بارانی از سنگ و چوب هادی را به عقب آوردم.
خیلی درد می کشید، اما ناله نمی کرد. زخم بزرگی روی صورتش ایجاد شده و تمام صورت و لباسش غرق خون بود.
هادی آنچنان دردی داشت که با آن همه صبر، اما باز به خود می پیچید و در حال بی هوش شدن بود. سریع او را به بیمارستان منتقل کردیم.
چند روزی در یکی از بیمارستان های خصوصی تهران بستری بود. آنجا حرفی از فتنه و اتفاقی که برایش افتاده نزد.
آن ضربه آن قدر محکم بود که بخش هایی از صورت هادی، چندین روز بی حس بود. شدت این ضربه باعث شد که گونه او شکافته شد و تا زمان شهادت، وقتی هادی لبخند می زد، جای این زخم بر صورت او قابل مشاهده بود.
بعد از مرخص شدن از بیمارستان، چند روزی صورتش بسته بود. به خانه هم نرفت و در پایگاه بسیج می خوابید، تا خانواده نگران نشوند. اما هر روز تماس می گرفت تا آنها نگران سلامتی اش نباشند.
بعدها رفقا پیگیری کردند و گفتند: بیا هزینه درمان خودت را بگیر، اما هادی که همه هزینه ها را از خودش داده بود لبخندی زد و پیگیری نکرد.
حتی یکی از دوستان گفت: من پیگیری می کنم و به خاطر این ماجرا و بستری شدن هادی، برایش درصد جانبازی می گیرم.
هادی جواب او را هم با لبخندی بر لب داد!
هادی هیچ وقت از فعالیت های خودش در ایام فتنه حرفی نزد، اما همه دوستان می دانستند که او به تنهایی مانند یک اکیپ نظامی عمل می کرد.
#پسرک_فلافل_فروش
زندگینامه و خاطرات #طلبه_شهید_مدافع_حرم_محمدهادی_ذوالفقاری🌷
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══