#جانم_میرود
به قلم فاطمه امیری
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#جانم_میرود #قسمت84 مهیا، بعد از تشکر از شهاب و مریم وارد خانه شد.... در ورودی را باز کرد. بوی ا
#جانم_میرود
#قسمت85
ساعت۷صبح بود. مهیا، امروز سحر خیز شده بود!
روی تاقچه ی بزرگ پنجره اتاقش، نشسته بود. از اینجا، تسلط کاملی بر حیاط خانه ی شهاب داشت؛ و راحت می توانست حیاط و آن حوض و درخت های زیبا را، طراحی کند.
تند تند، با قلم هایش روی برگ های سفید طرح می نگاشت.
با احساس سرما، پتو را بیشتر دور خودش پیچاند و لیوان قهوه اش را به لبانش نزدیک کرد.
با شنیدن صدای اتومبیلی ، که جلوی خانه شهاب ایستاده بود؛ لیوان را سرجایش گذاشت.
همزمان در باز شد، و شهاب و خانواده اش به حیاط آمدند....
همه، دم در، با شهاب خداحافظی می کردند.
مهیا، با کنجکاوی و استرس، نظاره گر این بدرقه بود.
شهاب، مادرش را در آغوش گرفت و بوسه ای بر سر مادرش گذاشت.
شهین خانوم، قرآن را بالا آورد و شهاب از زیر قرآن رد شد.
مهیا، برای چند لحظه کوتاه تصویر عکس شهاب و دوستش، جلوی چشمانش آمد...
زمزمه کرد.
_نکنه داره میره سوریه؟!... نه! خدای من...
احساس کرد، قلبش فشرده شد.
شهاب، ناخوادگاه سرش را بالا آورد و نگاهش را به پنجره اتاق مهیا دوخت.
مهیا، سریع از جلوی پنجره کنار رفت.
اما، این کار از چشمان تیز شهاب دور نماند.
مهیا به دیوار تکیه داد.
الآن، وقت رفتن شهاب نبود. الآن که احساسی جدید در دلش غنچه زده بود...
احساسی که نمی دانست، کی و چطور به وجود آمده است...
فقط می دانست، که این احساس به وجود آمده و احساس خوب و آرامش بخشی به او می دهد.
با حرڪت کردن اتومبیل ، چشمانش را محکم روی هم فشار داد.
بغض گلویش، نفش کشیدن را برایش سخت کرده بود.
دستی به گلویش کشید.
قطره های اشک، پشت سر هم. بر گونه هایش ریختند.
_الآن وقت رفتنت نبود، شهاب...
لعنتی، نباید می رفتی...
دیگر، پاهایش توان ایستادن را نداشت. روی زمین افتاد.
پاهایش را، در شکمش جمع کرد.
دستی به گونه اش کشید؛ و اشک هایش را پاک کرد. اما بارش دوباره چشمانش گونه های سردش را خیس کردند.
به عکس شهید همت خیره شد.
_بعد خدا... سپردمش به تو...
سرش را روی زانوهایش گذاشت و شروع به هق هق کرد
با عصبانیت از جایش بلند شد.
_تقصیر توه..... نباید اینقدر تند باهاش رفتار می کردی!
مهران، نگاهش را از صفحه موبایلش بیرون آورد.
_می خواستی چیکار کنم؟! جلوی یه الف بچه بلرزم و التماس کنم؟!
_نمیدونم هر کاری می خوای بکن... فقط کاری کن بهت علاقمند بشه!
_اینی که من دیدم عاشق نمیشه...
با عصبانیت به سمت مهران رفت و موبایل را از دستش کشید.
_من بهت پول نمیدم، که این حرف ها رو تحویلم بدی...
_باشه حالا... چرا عصبی میشی؟!
پریشان، روی مبل نشست و سرش را با دستانش گرفت.
_دارم دیوونه میشم... هر چه زودتر باید از شهاب دورش کنم!
مهران چشمانش را باریک کرد.
_تو می خوای انتقامت رو بگیری؟! یا از شهاب دورش کنی؟! اصلا این شهاب کیه؟!
به سمت پنجره رفت و نگاهش را به بیرون دوخت. سیگارش را روشن کرد، و گفت:
_این دیگه به تو ربطی نداره...تو کار خودت رو انجام بده...
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐
بامــــاهمـــراه باشــید
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#صفحه_489ازقرآن⚫️
#جز25⚫️
#سوره_زخرف⚫️
ثواب تلاوت این صفحه هدیه به #شهید_مهدی_کوشافر
#ختم_قرآن
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
🔵اهميتوچرايیدعابرایظهور
🔹 برای اهميت دعا، همين بس که خداوند در آيه 77 سوره فرقان ميفرمايد:
"بگو که اگر دعای شما (و ناله و زاری و توبه شما) نبود خدا به شما چه توجه و اعتنايی داشت؟ که شما کافران (آيات حق را) تکذيب کرديد و به کيفر هميشگی آن گرفتار خواهيد شد."
👌و چه دعايی بهتر و برتر از دعای برای فرج.
🔹دعا برای ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، اظهار محبت قلبی به ايشان است و چون ائمه طاهرين ما را امر به دعا برای فرج ايشان کرده اند؛ دعا نوعی زنده کردنِ امر ائمه اطهار هم محسوب می شود.
#الّلهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّکَـ_الْفَرَج
🌾🌹🌾🌹🌾🌹🌾🌹🌾🌹🌾🌹
🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿
آقا بِخـر این دربدرِ ڪرب وبلا را
تا باز ببیـند سحـر ڪرب_وبلا را
ارباب بیا و اربعین قسمٺما ڪن
با پاےِ پیاده حَـرمِ ڪرب و بلا را
💖السلام علیک یااباعبدالله
#اربعین
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#همسرداری
#خانواده_خوب
#هردوبخوانیم
ما درباره هر آنچه که با آن ارتباط داریم و با آن زندگی می کنیم،🔰
لازم است که تعریف و تلقی صحیحی داشته باشیم تا ارتباط ما با آن پدیده ها راحت تر شود✔️
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ➖
💌🎀🎊
مثلا خانم، تعریفش از مادری چیست🤔
💥"مادری" به نوعی جلوۀ مقام ربوبیت خداست!
خدا بعضی از خصلتهای خودش را به او داده که تو بیا😊
🌹 بندهپروری کن،
✨ رب باش،
💥 در همان اندازههایی که هستی،
💌به یکی از بندگان من برس،
من این مأموریت را به تو دادم!😍
یا مثلا آقا، تعریفش از "پدر" بودن چیست؟
پدر رازق است،💪
از این جهت خیلی شباهت به این اسم باعظمت پروردگار پیدا میکند. 😍
این تلقیها خیلی مهم و تعیینکننده است!💯
گاهی اصلاً نمیخواهد زیاد توصیههایی برای اینکه آدم مراقب رفتار خودش باشد، مطرح شود،🔰
تلقی که درست باشد، رفتار هم درست خواهد شد.💯
بسیاری از خانمها و آقایان اصلاً تعریف درستی از همسری و شوهری ندارند!♨️
تغییر رفتار و حالات اینها سخت خواهد بود. ✔️
تلقی درست از عروس شدن چیست😍
تلقی درست از همسر بودن این است :
خانمی که ازدواج میکند💍
درواقع مسئولیت رسیدگی و خدمت کردن و حمایت از یک مرد را به عهده میگیرد👏
گاهی شما باید رابطۀ مادری با او پیدا کنی، بفهمی چه زمانی عصبانی یا خوشحال میشود🤔
حالات او را بشناسی، متناسب با حالات او رفتار بکنی!👏
💥این خیلی مسئولیت بزرگی است....
تلقی درست از داماد شدن چیست😍
🔸 از آنطرف آقا داماد، باید در خودش این را ببیند که :
دیگر تو آن آقاپسر دبیرستانی یا دانشجوی مستقلی که هر طوری برای خودت زندگی میکردی نیستی؛💢
💌حالا باید دل خانمت را به دست آوری نه دل خودت را
باید مثل یک پدر از او نگهبانی و مراقبت کند👌
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالعَنْ أعْدَاءَهُم 🍀
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#خانمها_بخوانند
سرکوفت زدن به شوهرت همان و شمارش متلاشی شدن زندگی همان! حرفهایی مثل👇
👈 تو بیعرضهای!
👈 توحالیت نیست!
👈 تو زندگی ما رو خراب میکنی و...
❎ زندگی شما رو نابود میکنه
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#خانمها_بخوانند
#ایده_دلبری ❣
❣برای مردی که گرسنه از کار برگشته
#دلبری یعنی؛ میز غذای خوش عطر و بو
❣برای مردی که میخواهد فکر کند
#دلبری یعنی؛ به حریم تنهایی اش وارد نشوی...
❣برای مردی که خسته است
#دلبری یعنی؛ آغوش باز تو...
👈دانستن و عمل کردن به این قواعد
کار #دلبری را سخت میکند؛
وگرنه چشم و ابرو رفتن و
صدا را کش دادن و
با ادا و اصول حرف زدن و راه رفتن
را هر کسی میتواند یک روزه یاد بگیرد....👌
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══