eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
26.6هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
83 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
خانواده آسمانی ۱۵.mp3
11.31M
💥وابستگی‌ها، کمبودها، عقده ها، گدای عاطفه دیگران بودن... محصول ماندن در حصاری‌ست که به دور خود کشیده ایم! ☜حفظ عزت نفس انسان مهمترین قدم در طی طریق جاده انسانیت است، - چطور باید عزت نفس‌مان را حفظ کنیم؟ 🎤 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
015.mp3
1.37M
🔶 صحبت های دکتر حبشی در مورد زن و شوهر در خانواده "بخش پانزدهم" ❤️ توقعات طبیعی دو طرف 💥 دکتر حمید ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
داستان بر اساس داستان نویسنده : زهرا اسعد بلنددوست ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#یک_فنجان_چای_باخدا #قسمت6 🍃🌸 *﷽ 🌸🍃 ❂◆◈○•-------------------- ﴾﷽﴿ ❂○° #یک_فنجان_
هنوز کفش هایم را در نیاورده بودم که،صدای جیغ مادر و سپس طوفانی از جنس دانیالِ مسلمان به وجودم حمله ور شد.همان برادری که هیچ وقت اجازه نداد زیر کتک های پدر بروم، حالا هجوم بی مهابایش،اجازه نفس کشیدن را هم میگرفت.و چقدر کتک خوردم...و چقدر جیغ ها و التماس های مادر،حالم را بهم میزد..و چقدر دانیال،خوب مسلمان شده بود...یک وحشیِ بی زنجیر.... و من زیر دست و پایش مانده بودم حیران،که چه شد؟؟ کی خدایم را از دست دادم؟؟ این همان برادر بود؟؟و چقدر دلم برایِ دستهایش تنگ شده بوده...چه تضاد عجیبی...روزی نوازش...روزی کتک! یعنی فراموش کرده بود که نامحرمم؟؟الحق که رسم حلال زاده گی را خوب به جا آورد و درست مثل پدر میزند...سَبکش کاملا آشنا بود... و بینوا مادر که از کل دنیا فقط گریه و التماس را روی پیشانی اش نوشته بودند... دانیال با صدایی نخراشیده که هیچگاه از حنجره اش نشنیده بودم؛عربه میزد که (منو تعقیب میکنی؟؟ غلط کردی دختره ی بیشعور...فقط یه بار دیگه دور و برم بپلک که روزگارتو واسه همیشه سیاه کنم) و من بی حال اما مات مانده...نه، حتما اشتباه شده...این مرد اصلا برادر من نیست...نه صدا...نه ظااهر...این مرد که بود؟؟؟لعنت به تو ای دوست مسلمان،برادرم را مسلمان کردی... از آن لحظه به بعد دیگر ندیدمش، منظورم یک دل سیر بود...از این مرد متنفر بودم اما دانیالِ خودم نه...فقط گاهی مثل یک عابر از کنارم درست وسط خیابان خانه و آشپزخانه مان رد میشد...بی هیچ حسی و رنگی...و این یعنی نهایت بدبختی...حالا دیگر هیچ صدایی جز بد مستی های شبانه پدر در خانه نمیپیچید...و جایی،شبیه آخر دنیا…. مدتی گذشت.و من دیگر عابر بداخلاقِ خانه مان را ندیدم،مادر نگران بود و من آشفته تر...این مسلمان وحشی کجا بود؟؟دلم بی تابیش را میکرد.هر جا که به ذهنم میرسید به جستجویش رفتم.اما دریغ از یک نشانی...مدام با موبایلش تماس میگرفتم،اما خاموش... به تمام خیابانهایی که روزی تعقیبش میکردم سر زدم،اما خبری نبود...حتی صمیمی ترین دوستانش بی اطلاع بودند...من گم شده بودم یا او؟؟؟ هروز به امید شناسایی عکسی که در دستم بود در بین افراد مختلف سراغش را میگرفتم،به خودم امید میدادم که بالاخره فردی میشناسدش.اما نه... خبری نبود...و عجیب اینکه در این مدت با خانواده های زیادی روبه رو شدم که آنها هم گم شده داشتند!!! تعدادی تازه مسلمان...تعدادی مسیحی و تعدادی یهودی... مدت زیادی در بی خبری گذشت. و من در این بین با عثمان آشنا شدم. برادری مسلمان با سه خواهر. مهاجر بودند و اهل پاکستان.میگفت کشورش ناامن است و در واقع فرار کرده که اگر مجبور نبود،می ماند و هوای وطن به ریه می کشید.که انگار بدبختی در ذاتشان بود.و حالا باید به دنبال کوچکترین خواهرش هانیه، که ۲۲ سال داشت،خیابانها وشهرها را زیرو رو میکرد.... ... ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
بیچاره عثمان به طمع آسایش،ترک وطن کرده بود آن هم به شکلی غیر قانونی و حالا بلایی بدتر از بمب و خمپاره بر سرش آوار شده بود.اکنون من و عثمان با هم،همراه بودیم،پسری سی و چند ساله با ظاهری سبزه ،قدی بلند و صورتی مردانه که ترسی محسوس در چشمهایش برق میزند.ما روزها با عکسی در دست خیابان ها را زیر و رو میکردیم. اما دریغ از گنجی به اسم دانیال یا هانیه.گاهی بعد از کلی گشت زنی به دعوت عثمان برای صرف چای به خانه شان میرفتم و من چقدر از چای بدم می آمد.اصلا انگار چای نشانی برای مسلمانان بود.مادرم چای دوست داشت. پدرم چای میخورد،دانیال هم گاهی...و حالا عثمان و خانواده اش،پاکستانی هایی مسلمان و ترسو!هیچ وقت چای نخوردم و نخواهم خورد...حداقل تا زمانی که حتی یک مسلمان، بر روی این کره،چای بنوشد!! عایشه و سلما خواهرهای دیگر عثمان بودند.مهربان و ترسو،درست مثله مادرم.آنها گاهی از زندگیشان میگفتند،از مادری که در بمباران کشته شد و پدری که علیل ماند اما زود راه آسمان در پیش گرفت.و عثمانی که درست در شب عروسی،نوعروس به حجله نبرده، لیلی اش را به رخت کفن سپرد...و چقدر دلم سوخت به حال خدایی،که در کارنامه ی خلقتش، چیزی جز بدبختی نیست.هر بار آنها میگفتند و من فقط گوش میدادم...بیصدا،بی حرف...بدون کلامی،حتی برای همدردی... عثمان از دانیال میپرسید و من به کوتاهترین شکل ممکن پاسخ میدادم. و او با عشق از خواهر کوچکش میگفت که زیبا و بازیگوش بود که مهربانی و بلبل زبانی اش دل میبرد از برادرِ شکست خورده در زندگیش.که انگار دنیا چشم دیدن همین را هم نداشته و چوب لای چرخِ خوشی شان میخ کرد. در این بین،درد میانمان،مشترک بود.و آن اینکه هانیه هم با گروهی جدید آشنا شد.رفت و آمد کرد و هروز کم حرف تر و بی صداتر شد.شبها دیر به خانه می آمد در مقابلِ اعتراضهای عثمان،پرخاشگری میکرد.در برابر برادرش پوشیده بود و او را نامحرم میخواند،از اصول و شرعیات عجیب و غریبی حرف میزد و از آرمانی بی معنا.. .درست شبیه برادرم دانیال! آن ها هم مثل من یک نشانی میخواستند...... اما تلاش ها بی فایده بود.هیچ سرنخی پیدا نمیشد...نه از دانیال،نه از هانیه... و این من و عثمان را روز به روز ناامیدتر میکرد و بیچاره مادر که حتی من را هم برای خود نداشت... فقط فنجانی چای بود با خدا... دیگه کلافه شده بودیم.هیچ اطلاعاتی جز اینکه با گروهی سیاسی و مذهبی برای مبارزه به جایی از آلمان رفته اند،نداشتیم... چه مبارزه ایی؟؟؟دانیال کجای این قصه بود؟؟ مبارزه...مبارزه...مبارزه... کلمه ایی که روزی زندگی همه مان را نابود کرد... ... ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدیه به ارواح پاک مادران شهدای گمنام که سالهاچشم انتظار بودند و آسمانی شدند... ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
♨️ساحل امن و آرامش شیعیان❗️ 🔸وقتی مشکلات به زندگی هجوم می‌آورند... وقتی باران گرفتاری‌ها توانت را کم کرده‌اند... وقتی زمین و زمان یاری‌ات نمی‌کنند... 🔹یادت باشد ... این کلام امیرالمومنین علی علیه‌السلام را: 🔅هر كه به ما چنگ زند، به ساحل نجات رسد و هر كه رهايمان كند غرق شود. 🔸تمسک به صاحب الزمان عجل الله ساحل امن و آرامش و نجات توست ... علاج درد عالم همین آمدن توست.. 🌾🦋🌾🦋🌾🦋🌾🦋🌾🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با نام خدای مهربان دوشنبه 15 آذر ماه را آغاز میکنیم امروزتون معطر بہ نور الهی🌷 سرآغاز روزتون سرشار از عشق🌷 و خبرهای عالی زندگیتون آروم🌷 دلتون شاد و بی غصہ روزتـون بی نظیر🌷 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 💠 برای هر زن و شوهری در زندگی مشترک، دلخوری، سوءظن، بگو مگو، دل‌شکستگی و گلایه‌ از کم و بیش، پیش می‌آید. اما مهم آن است که با ذهن، رفتار و گفتار، فضای دلگیر و گاه سرد و بی‌روح خانه را کنیم. 💠 یکی از فرمولهای بسیار قوی و مجرّب در این مواقع که در کلام و بزرگان معنوی تاکید شده است بر سیدالشّهدا علیه‌السلام است. 💠 وقتی از سختیهای زندگی می‌شوید و بر دلتان غصه و اندوه می‌نشیند خلوتی برای خود فراهم کنید اگر می‌توانید زیارت قرائت کنید و با شنیدن روضه‌ای از جنس ، اشک بریزید. هفته‌ای یک بار روضه را بر خود لازم بدانید. 💠 از معجزات اشک بر اباعبدالله الحسین علیه‌السلام و سبک شدن روح است. و البته با سبک‌شدن خود، فرصت را غنیمت بشمارید و با تدبیر، گذشت و فراموش کردن بدی همسرتان، آرام، پرانرژی و با دلی حسینی و کربلایی به زندگی و مداراگونه‌ی خود ادامه دهید. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 💠 گاهی یک بچّه‌ی ، بخاطر نداشتن یک خوراکی یا اسباب بازی گریه می‌کند امّا وقتی خواهر، برادر یا بچّه‌‌های هم‌سن و سال خودش را به او نشان می‌دهیم و می‌گوییم نگاه کن آنها هم ندارند و نمی‌کنند تحمّلش بالاتر می‌رود مخصوصاً اگر بچّه‌هایی که هم‌بازی او هستند به او دلداری دهند که "ببین ما هم نداریم بیا با هم کنیم" از داد و قال کردن دست می‌کشد. چرا که می‌بیند دیگران نیز خودش از آن چیز محروم هستند و لذا آرام می‌گیرد. 💠 یکی از فرمولهای خوبی که به زن و شوهر کمک می‌کند تا در زندگی، سختی‌ها و فشارها را کنند این است که سختی‌های بزرگ‌تر دیگران مخصوصاً افراد مثل اهل بیت علیهم‌السلام، اولیاء خدا، شهدا و نیز اطرافیان و اقوام خود را تصوّر کنند. 💠 این تکنیک اوّلاً به ما یاد می‌دهد سختی‌ها جنبه‌ی الهی دارند و عمومی و همه‌گیر هستند. ثانیاً در ما انگیزه‌ی ایجاد کرده و می‌آموزد که می‌توان مثل هزاران زن و شوهر دیگر در مشکلات یا بدرفتاری و بدخُلقی همسر، ایستاد و زندگی را به زیبایی ساخته و کرد‌. 💠 اصل وجود سختی‌ها برای انسان‌ها طرّاحی شده است. لذا بجای آسایش باید دنبال بود که تنها راه کسب آن فقط یاد خداست. بجای معامله با همسر، با خدا معامله کنید تا افکار، گفتار و رفتارتان شده و آستانه‌ی استقامت و صبرتان بالا رود. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕زندگی عاشقانه💕
#کنترل_ذهن_برای_تقرب #قسمت4 🔶 دین اسلام خیلی به مساله کنترل ذهن اهمیت داده. 👈حتی برخی از اعمال د
استاد 🔹 یکی از مصادیق مهم کنترل ذهن، هست. حتما دیگه خودتون میدونید نیت انسان چقدر مهمه. 👈 در واقع نصف نیت، هست و نصف دیگش و علاقه ها. در واقع نیت، ترکیبی از فکر و دل هست. ✅ حتی اگه اصل نیت توی قلب باشه، دستگیره اون میشه ذهن میدونید مشکل اصلی آدم ها چیه؟ ⭕️ اینه که نمیتونن علاقه های خودشون رو کنترل کنن. 💢 ریشه همه مشکلات فردی و اجتماعی همینه. شما دست روی هر مشکلی که بذاری میبنی که طرف نتونسته از یه علاقه غلط خودش بگذره، بعد برای همه مشکل درست کرده! حالا علاقه ها رو چطور میشه مدیریت کرد؟ با ذهن! ✅ ذهن میره توی قلب آدم و اون علاقه خوبی که ضعیف شده رو بیرون میکشه و باهاش کار میکنه تا قوی بشه. ✔️ یا مثلا آدم یه علاقه بد مثل ارتباط با نامحرم داره که میخواد اون رو کنار بذاره، اینجا ذهن میره اون علاقه رو از قلب انسان بیرون میکشه و ضعیفش میکنه 🔵 درسته که همه ی نیت توی ذهن نیست ولی توی ذهن مرور میشه. کافیه همین الان شما نیت کنی و ثواب یه صلوات رو به روح حضرت امام بفرستی؛ به محض اینکه صلوات رو فرستادی با امام فامیل میشی!😊 اون بزرگوار هم تو رو یاد میکنه پیش خدا.👌 یا مثلا همین الان نیت کن و ثواب جلسات روضه ای که امسال رفتی رو هدیه کن به یکی از اولیای الهی. اون ولی خدا دیگه با شما رفیق میشه💕 🔶 یکی از رفقا می‌گفت که من هر حاجتی دارم نیت می‌کنم که فلان سوره‌ی قرآن رو می‌خونم ثوابش برسه به حضرت آیت الله حق‌شناس. ایشون می‌گفت ردخور نداره، حتما حاجتم رو می‌گیرم.✔️ چجوری فرستادی؟ با ذهنم..... ما با ذهن خودمون میتونیم همه کاری بکنیم. بزرگترین کارهای دنیا رو میشه با ذهن کرد. عبادتگاه واقعی توی ذهن انسان هست. کار خوب یا بد هر کسی اول توی ذهنش شکل میگیره. ✅ هر کسی عاقبت بخیر شده به خاطر تلاش ذهنیش در جهت مثبت بوده ⭕️ و هر کسی بدبخت شده به خاطر اینه که ذهنش رو سپرده دست تخیلات و هوای نفسش 👈 یه روایت خیلی چالش برانگیز رو تقدیم کنم: امام صادق علیه السلام میفرماید: 🔵 إنَّمَا خُلِّدَ أَهْلُ النَّارِ فِي النَّارِ لِأَنَّ نِيَّاتِهِمْ كَانَتْ فِي الدُّنْيَا أَنْ لَوْ خُلِّدُوا فِيهَا أَنْ يَعْصُوا اللَّهَ أَبَداً 💢 یه عده ای روز قیامت توی جهنم برای همیشه عذاب میشن، چون این بوده که اگه تا ابد توی دنیا باشن، تا ابد عصیان کنند.... اصول کافی، ج2 ، ص 85 🌺 و در ادامه روایت هم میفرماید که اهل بهشت در بهشت برای همیشه باقی میمونن چون نیتشون این بوده که اگه تا ابد هم توی دنیا باشن، اطاعت پروردگار و انجام بدن... برای همین تا ابد توی بهشت میمونن...🌹 🔵 صبر کن ببینم مگه کل کارای خوب ما چقدره؟😒 70 سال اگه 24 ساعته کار خوب کنی، بجاش خدا چقدر بهت بده خوبه؟ 700 سال بهت نعمت بهشت رو بده خوبه؟ هفت هزار سال؟ هفت میلیارد سال؟.... نه! تا ابد..... 🌷 برای همیشه.... برای چی تا ابد؟ 🔶 چون توی دنیا میگفتی که خدایا اگه من تا ابد زنده باشم دست از حسین تو بر نمیدارم.... 😭 ابد والله ماننسی حسینا... ✅ برای خدا خیلی مهمه که آدم توی ذهنش چه چیزایی رو مرور میکنه. 💢 مثلاً کسی اگه از حج برمی‌گرده بگه من دیگه نمیام حج، عمرش کم میشه!❌ اینقدر خدا بدش میاد... ⭕️ چرا توی ذهنت این حرف رو مرور کردی؟ یاد بگیر کن. نیت های خوب. اصلا عمل هم نکردی نکن! شاید سخت باشه و نتونی ولی واقعا نیت هم نمیتونی بکنی؟ 💢 یعنی یه ثانیه نمیتونی توی ذهنت مرور کنی که ای کاش من هزارمیلیارد تومن پول داشتم و به فقرا کمک میکردم! خدا ثواب کمک هزار میلیاردی به فقرا رو به حسابت میریزه! واقعا کاری داره ثواب بردن؟! واقعا اونی که جهنم میره حقش نیست؟😒 ⭕️ حتی توی ذهنش هم مرور نکرده بوده که خوب باشه... ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
016.mp3
1.75M
🔶 صحبت های دکتر حبشی در مورد زن و شوهر در خانواده "بخش شانزدهم" ❤️ فقط باید به وظیفمون عمل کنیم. 💥 دکتر حمید 👌 لطفا تمام‌قسمتها رو با دقت گوش کنید ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان بر اساس داستان نویسنده : زهرا اسعد بلنددوست ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#یک_فنجان_چای_باخدا #قسمت8 بیچاره عثمان به طمع آسایش،ترک وطن کرده بود آن هم به شکلی غیر قانونی و ح
🔻 قسمت حسابی گیج و کلافه بودم. اصلا نمی فهمیدم چه اتفاقی افتاده.من و دانیال مبارزه ای نداشتیم برای دل بریدن از هم.اصلا همین مبارزه حق زندگی را از ما گرفته بود و هر دو قسم خورده بودیم که هیچ وقت نخواهیمش..اما حالا … نمیدانستم در کدام قسمت از زندگیم ایستاده ام.عثمان با شنیدن این کلمه تعجب نکرد،تنها جا خورد...و فقط پرسید:مبارزه؟؟ مگر دیگر چیزی برای از دست دادن داریم که مبارزه کنیم؟؟ و من مدام سوالش را تکرار میکردم. و چقدر ساده،تمام زندگیم را؛در یک جمله به رخم کشید این مسلمان ترسو! ای کاش زودتر از اینها با هانیه حرف میزد و تمام داشته هایش را روی دایره میریخت و نشانش میداد که چیزی برای مبارزه نمانده. حکم صادر شد،مسلمانها دیوانه ای بیش نیستند.اما برادرم دوست داشتنی بود.پس باید برای خودم می ماند... حالا من مانده بودم و تکه های پازلی که طراحش اسلام بود.باید از ماجرا سردرمیاوردم...حداقل از مبارزه ای که دانیال را از من جدا کرد.و تنها سرنخهای من و عثمان چند عکس بود و کلمه ی مبارزه... مدتی از جستجوهای بی نتیجه مان گذشت و ناامیدی بیتوته کرده بود در وجودمان.و من هر شب ناخواسته از پیگیری های بی نتیجه ام به مادرِ همیشه نگران توضیح میدادم و او فقط با اشک پاسخ میداد. تا اینکه بعد از مدتها تلاش چیزی نظرم را جلب کرد.سخنرانی تبلیغات گونه ی مردی مسلمان در یکی از خیابانها... ظاهرش درست مثل دانیال عجیب و مسخره بود.کچل...ریش بلند،بدون سبیل و به رسم مسلمانان کلاهی سفید و توری شکل بر سر داشت. چند مرد دیگر روی سکویی بلند در اطرافش ایستاده و با مهربانی پاسخ جوانانِ جمع شده را میدادند و برشورهایی را بین شان توزیع میکردند. ای مسلمانان حیله گر...آن دوست مسلمان با همین فریبگری اش،دانیال را از من گرفت...آخ که اگر پیداش کنم،به سنت خودشان ذره ذره نابودش میکنم... سریع با عثمان تماس گرفتم و آدرس را دادم.تا آمدنش در گوشه ایی از خیابان ایستادم و با دقت به حرفهای مبلغان گوش دادم.چه وعده هایی...بهشت و جهنم را میان خودشان تقسیم کرده بودند و از مبارزه ای عجیب میگفتند... و احمقهایی که با دهان باز و گوشهایی دراز،آب از لب و لوچه شان آویزان بود...یعنی زمین آنقدر ابله داشت؟؟؟ زمان زیادی نگذشته بود که عثمان سریع خود را رساند.با سر به مرد سخنرانِ روی سکو اشاره کردم.و او هم با سکوت در کنار ایستاد.و سپس زیر لب زمزمه کرد (بیچاره هانیه!) ... ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
هدیه به روح شهید حمید باکری ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
بی‌تو چندیست که در کار زمین حیرانیم مانده‌ایم بی تو چرا باغچه‌مان گل دارد تا به کی یکسره یکریز نباشی شب و روز ماه مخفی شدنش نیز تعادل دارد 🌿🌹 🌿🍃🌹🌿🍃🌹🌿🍃🌹🌿🍃🌹