🌹💞🌹💞🌹💞🌹💞🌹
༻﷽༺
#ارباب_بینظیرم_حسین_جان❤️
🌹دسٺ بر سینہ سلام از راهِ دور
🍂مےدهم #خون_خدا؛ گلبانگِ نور
🌹بر مـنِ آشفتـہ ے غـرقِ گناه
🍂یڪ نظر شاید بیندازے نگاه
#السلام_علیڪ_یا_اباعبدالله🌷
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹💞🌹💞🌹💞🌹💞🌹
🌼برنائب برحق
🌼امامت صلوات
🌼برصاحب انوار
🌼 قیامت صلوات
🌼خواهی که به روز
🌼حشر نگردی مایوس
🌼بفرست به پیشگاه
🌼مهدی (عج)صلوات
🌼اللهم صل علی محمد
🌼وآل محمد وعجل فرجهم
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹💞🌹💞🌹💞🌹💞🌹
#تمرین_هفتگی
🗓 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: پنجشنبه - ۱۲ مهر ۱۳۹۷
میلادی: Thursday - 04 October 2018
قمری: الخميس، 24 محرم 1440
🌹 امروز متعلق است به:
🔸حضرت حسن بن علي العسكري عليهما السّلام
💠 اذکار روز:
- لا اِلهَ اِلّا اللهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ الْمُبین (100 مرتبه)
- یا غفور یا رحیم (1000 مرتبه)
- یا رزاق (308 مرتبه) برای وسعت رزق
🗞 وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️1 روز تا شهادت امام سجاد علیه السلام
▪️10 روز تا شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها
▪️25 روز تا اربعین حسینی
▪️33 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام
▪️35 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹💞🌹💞🌹💞🌹💞🌹
📌زنان خوش بین عمر طولانی تری نسبت به دیگران دارند.
خوش بینی با قرار گرفتن وضعیت چربی خون در سطح سالم و کاهش خطر مرگ بر اثر سرطان و بیماری های قلبی در زنان مرتبط است.
💞 @zendegiasheghane_ma
هدایت شده از جلسات سبک زندگی ویژه بانوان
جلسات سرکار خانم #محمدی
#نظموهدف1_جلسه6_قسمت12
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🍃با همه این مراقبتهای ظاهری که گفتیم ولی اصل همه ی اینها #مراقبت_از_دل هست. یعنی سلامت و بهداشت دل(قلب).
👌همه ی اینهارو گفتیم مراقبت کنیم،وقتی قلب و دل سالم باشه تمام کارهای دیگه هم که میکنید با سلامت انجام میدید
🌸 امام علی(ع) میفرمایند:بخشی از تندرستی، سلامتی دل است.
🍃حضرت میفرمایند حسن جان دلت را آباد کن با #یاد_خدا.
❓❓حالا با چه چیزهایی ما میتونیم بهداشت دلمون رو رعایت کنیم؟
✅ قرائت قرآن
✅ موعظه
✅ یاد خدا
✅ یاد مرگ
✅معاشرت با صاحبان فضیلت و نیکوکاران و صاحبان معرفت
✅ اندیشه ورزی
✅ اطعام درماندگان و مهرورزی به آنها
✅دست کشیدن سر یتیم و مهرورزی با یتیمان
✅ طهارت، تقوا، دوری از عشقهای زمینی
👈 اینها باعث میشن که بهداشت قلبمون رعایت بشه.
🌸پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میفرمایند: خداوند به چهره ها و اموالتان نمینگرد بلکه به دلها و کردارتان می نگرد؛
👌یکی از مواردی که ما توی نظم ها باید بهش خیلی برسیم و رعایت کنیم #خواب و #بیداری هستش
🔔ما الان یکی از تمرینهامون که #بیداری_بینالطلوعین بودش یکی از نظمهای اصلی ما هستش
👈وقتی بین الطلوعین کسی بخوابه، خواب حماقت حساب میشه خواب نادانی.
✅ خواب #قیلوله تحت عنوان خواب نعمت هستش
❌عصر وقتی کسی بخوابه خواب حماقت وابلهی هستش
❌بین نماز مغرب و عشاء، خواب محرومیت از روزی حساب میشه این را امام باقر علیه السلام فرمودند.
🌸 پیامبر ما سه چیز رو گفتن که خیلی دوست دارن کم گویی، کم خوابی، کم خوری و یک چیزی که در مورد امتشون در هراس بودند از پرخوابیه
😱 ببینید ما شب میخوابیم صبح نمازمونو میخونیم بازمیخوابیم ناهار میخوریم باز میگیریم میخوابیم داریم تلویزیون نگاه میکنیم میخوابیم حرف میزنیم هر کاری که میخوایم بکنیم دراز میکشیم همش خواب ❌
😴 مثلا بعضی ها میگن سمت خدا رو میخوام نگاه بکنم دراز میکشم نصفشو دیدم نصفشو خوابم برد
☹️ تخت را می بینه می گه یکم استراحت کنم یکم دراز بکشم بعدش پامو دراز بکنم هی خواب
🔔🔔 این خواب زیاد فرصتها رو از ما میگیره بعد یه موقعی میبینیم هی همش خوابیم خواب دنیا بودیم رفتیم اون دنیا بیدار شدیم😔😔
@jalasaaat
ارسال مطلب✅
کپی⛔️
هدایت شده از جلسات سبک زندگی ویژه بانوان
#کلاس_خانواده_عاشورایی
#قسمت17
#خانم_محمدی
🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃
🌹خانواده عاشورایی #شهادت_طلب است و با میل و انگیزه برای رسیدن به جایگاه والا تلاش می کنه
👌شهادت بالاترین مقام و درجه هست. پس همیشه باید این انگیزه رو داشته باشید،
👈اگر شما این انگیزه رو داشته باشید شما خانواده مبارزی هستید. چون خانواده عاشورایی علاوه بر اینکه #مهاجر بودند، #مجاهد هم بودند مبارز هم بودند
🔔در کنار مجاهد و مهاجر بودن می شه خانواده شهید شد.
🍃امام حسین علیه السلام میفرمایند من باوفاتر از اهلبیت و یاران خودم در هیچ کجا ندیدم.
🤔 حالا ما چقدر وفادار به امام حسین علیه السلام هستیم؟
❤️امام حسین علیه السلام هر شهیدی که بر زمین می افتاد لحظه آخرش معمولا می رفتند سرش را به دامان می گرفتند که چشم در چشم امام حسین علیه السلام جان بدهند
✨ما هم دعا می کنیم می گیم خدایا آخرین لحظات ما را در مجلس امام حسین علیه السلام قرار بده
🌱خدایا ما رو در این دنیا و اون دنیا اولین کلام و آخرین کلاممون را نام حسین علیه السلام قرار بده
😍اصحاب امام حسین علیه السلام آخرین تصویری که می دیدند چهره امام حسین علیه السلام بود
😭 جونشو داده، داره خون از سینه ش می جوشه، بعد تازه می گه آیا من به عهدم وفا کردم؟ آیا به شما وفادار بودم؟
👈یعنی اینقدر ما باید در سختی ها بزرگ شده باشیم که با کوچکترین سختی رها نکنیم هر چیزی رو.
❌ما حالا به یه مشکلی برمیخوریم می گیم من که نمی تونم، رهاش می کنیم. سلام
❌چه تو زندگی مجردی چه متأهلی مدام داریم می گیم من که نمی تونم، ما که امام حسین علیه السلام نمی شیم، ما که صبر حضرت زینب سلام الله علیها را نداریم که.
🔔 می گیم خانوم ببین حضرت زینب سلام الله علیها چه قدر مصیبت و سختی تحمل کرد می گه من که حضرت زینب نیستم
📢 عزیزم شما باید الگوت حضرت زینب سلام الله علیها باشه.
👌شما باید سختی ها را تحمل کنی تا رشد کنی اگر رشد نکنی جور دیگه ای رشدت می دهند چون بالاخره باید بزرگ شی.
@jalasaaat
ارسال مطلب✅
کپی⛔️
💕زندگی عاشقانه💕
🌹💛🌹💛🌹💛🌹💛🌹💛 #واینک_شوکران3 #شهیدایوب_بلندی #قسمت48 جای تزریق داروی چرک خشک کن خیلی وقت بود ک چرک
🌹💞🌹💞🌹💞🌹💞🌹
#واینک_شوکران3
#شهیدایوب_بلندی
#قسمت49
صبح هدی با صدای بلند خداحافظی کرد....
ایوب با چشم هدی را دنبال کرد تا وقتی در را ب هم زد و رفت مدرسه ...
گفت"شهلا،هیچ دقت کرده ای ک هدی خیلی بزرگ شده؟"
هدی تازه اول راهنمایی بود خنده م گرفت....
"اره خیلی بزرگ شده،دیگه باید براش جهیزیه درست کنم"
خیلی جدی نگاهم کرد...
"جهیزیه؟اصلا......انقدر از این کاسه و بشقابی ک ب اسم جهاز ب دختر میدهند بدم میاید....ب دختر باید فقط کلید خانه داد ک اگر روزی روزگاری مشکلی پیدا کرد ،سرپناه داشته باشد..."
-اووووه ،حالا کو تا شوهر کردن هدی؟چقدر هم جدی گرفتی!"
دستش را گذاشت زیر سرش و خیره شد ب سقف "اگر یک روز پسر خوب ببینم،خودم برای هدی خواستگاریش میکنم"
صورتش را نیشگون گرفتم"خاک بر سرم.....یک وقت این کار را نکنی...ان وقت میگویند...دخترمان کور و کچل بوده"
خنده اش گرفت...."خب می ایند میبینند میبینند دخترمان نه کور است و نه کچل....خیییلی هم خانم است"
میدانستم ایوب کاری را ک میگوید" میکنم"،انجام میدهد...
برای همین دلم شور افتاد نکند خودش روزی پا پیش بگذارد....
عصر دوباره تعادلش را از دست داد.....
اصرار داشت از خانه بیرون برود...التماسش کردم فایده ای نداشت....
محمد حسین را فرستادم ماشینش را دستکاری کند ک راه نیوفتد....
درد همه ی هوش و حواسش را گرفته بود....
اگر از خانه بیرون میرفت...حتی راه برگشت را هم گم میکرد....
دیده بودم ک گاهی توی کوچه چند دقیقه مینشیند و ب این فکر میکند ک اصلا کجا میخواهد برود...
از فکر این که بیرون از خانه بلایی سرش بیاید تنم لرزید ...
تلفن را برداشتم....
با شنیدن صدای ماموران ان طرف،بغضم ترکید...
صدایم را میشناختند....
منی ک ب سماجت برای درمان ایوب معروف بودم،حالا ب التماس افتاده بودم..."اقا تو را بخدا...تو را ب جان عزیزتان...امبولانس بفرستید...ایوب حال خوبی ندارد...از دستم میرود آ.....میخواهد از خانه بیرون برود"
-چند دقیقه نگهش دارید،الان می اییم
چند دقیقه کجا ،غروب کجا......
از صدای بیحوصله ان طرف گوشی باید میفهمیدم دیگر از من و ایوب خسته شده اند و سرکارمان گذاشته اند....
ایوب مانده بود خانه ولی حالش تغییر نکرده بود...
دوباره راه افتاد سمت در"من دارم میروم تبریز،کاری نداری؟"
از جایم پریدم"تبریز چرا؟"
-میخواهم پایم را بدهم ب همان دکتری ک خرابش کرده بگویم خودش قطعش کند و خلاص.....
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹💞🌹💞🌹💞🌹💞
#واینک_شوکران3
#شهیدایوب_بلندی
#قسمت50
خب صبر کن فردا صبح بلیت هواپیما میگیرم برایت ...پایش را توی کفشش کرد"محمد حسین را هم میبرم"
-اورا برای چی؟از درس و مشقش می افتد
محمد حسین اماده شده بود ....ب من گفت "مامان زیاد اصرار نکن،میرویم یک دوری میزنیم و برمیگردیم"
ایوب عصایش را برداشت "میخواهم کمکم باشد،،،محمد حسین را فردا صبح با هواپیما میفرستم
گفتم پس لا اقل صبر کن برایتان میوه بدهم ببرید
رفتم توی اشپز خانه"ایوب حالا ک میروید کی برمیگردید؟"
جلوی در ایستاد و گفت"محمد حسین را ک فردا برایت میفرستم،خودم....."
کمی مکث کرد...
"فکر کنم این بار خیلی طول بکشد تا برگردم...."
تا برگشتم توی اتاق صدای ماشین امد ک از پیچ کوچه گذشت...
ساعت نزدیک پنج صبح بود...جانمازم را رو ب قبله پهن بود....با صدای تلفن سرم را از روی مهر برداشتم....
سجاده ام مثل صورتم از اشک خیس بود...
گوشی را برداشتم...
محمد حسین بلند گفت"الو.......مامان"
-تویی محمد ؟کجایید شماها؟"
محمد حسین نفس نفس میزد
"مامان ....مامان....ما....تصادف کردیم......یعنی ماشین چپ کرده
تکیه دادم ب دیوار
"تصادف؟کجا؟الان.حالتان.خوب است؟"
- من خوبم ....بابا هم خوب است....فقط از گوشش خون می اید....
پاهایم سست شد....
نشستم روی زمین....
-الو......مامان....من چی کارکنم
اب دهانم را قورت دادم تا صدایم بغض الود نباشد"خیلی خب محمد جان ،نترس بگو الان کجا هستید؟تا من خودم را ب شما برسانم"
-توی جاده زنجان هستیم....دارم با موبایل یک بنده خدا زنگ میزنم ....ب اورژانس هم تلفن کرده ام....حالا میرسد....فعلا خداحافظ....
تلفنمان یک طرفه شده بود....چادرم را جمع کردم و نشستم توی پله ها و گوش تیز کردم تا بفهمم کی از خانه ی اقای نصیری سر و صدا بیرون می اید.....یاد خواب مامان افتادم .....
یک ماه قبل بود....اذان صبح را میگفتند ک مامان تلفن زد..."حال ایوب خوب است؟"
صدایش میلرزید و تند تند نفس میکشید گفتم"گوش شیطان کر،تا حالا ک خوب بوده چطور؟"
-هیچی شهلا خواب دیده ام....
-خیر است ان شاءالله
-دیدم سه دفعه توی اسمان ندا میدهند"جانباز ایوب بلندی شهید شد"
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹💞🌹💞🌹💞🌹💞🌹
#واینک_شوکران3
#شهیدایوب_بلندی
#قسمت51
صدای خانم نصیری را شنیدم .....بیدار شده بودند....اشکم را پاک کردم ....و در زدم....
انقدر ب این طرف و ان طرف تلفن کردم تا مکان تصادف و مکان نزدیک ان را پیدا کردم
هدی را فرستادم مدرسه....
زنگ زدم داداش رضا و خواهر هایم بیایند....
محمد حسن و هدی را سپردم ب رضا.....میدانستم هدی داییش را خیلی دوست دارد....و کنار او ارام تر است ....سوار ماشین اقای نصیری شدم...
زهرا و شوهر خواهرم اقا نعمت هم سوار شدند....
عقب نشسته بودم....
صدای پچ پچ ارام اقا نعمت و اقای نصیری با هم را میشنیدم و صدای زنگ موبایل هایی ک خبر ها را رد و بدل میکرد....
ساعت ماشین ده صبح را نشان میداد....
سرم را تکیه دادم ب شیشه و خیره شدم ب بیابان های اطراف جاده....
کم کم سر وصدای ماشین خوابید.....محسن را دیدم ک وسط بیابان ....افسار اسبی را گرفته بود و ب دنبال خودش میکشید....
روی اسب ایوب نشسته بود.....
قیافه اش درست عین وقت هایی بود ک بعد از موج گرفتگی حالش جا می امد.......مظلوم و خسته....
-ایوب چرا نشسته ای روی اسب و این بچه پیاده است؟بلند شو....
محسن انگشتش را گذاشت روی بینی کوچکش،.......هیس کشداری گفت....
"هیچی نگو خاله .....عمو ایوب تازه از راه رسیده ،خیلی هم خسته است.....
صدای ایوب پیچید توی سرم......
"محسن میرود و من تا چهلمش بیشتر دوام نمی اورم......
شانه هایم لرزید.....
زهرا دستم را گرفت"چی شده شهلا؟"
بیرون وسط بیابان دیگر کسی نبود.....
صدای اقا نعمت را میشنیدم ک حالم را میپرسید.......زهرا را میدیدم ک شانه هایم را میمالید....
خودم را میدیدم ک نفسم بند امده و چانه ام میلرزد...
هر طرف ماشین را نگاه میکردم چشم های خسته ی ایوب را میدیدم....
حس میکردم بیرون از ماشینم و فرسنگ ها از همه دورم....
تک و تنها و بی کس.....
با چشم های خسته ای ک نگاهم میکند.....
قطره های اب را روی صورتم حس کردم....
زهرا با بغض گفت:"شهلا خوبی؟تو را بخدا ارام باش"
اشکم ک ریخت صدای ناله ام بلند شد.....
"ایوب رفت........من میدانم........ایوب تمام شد......"
برگه امبولانس توی پاسگاه بود.....
دیدمش .....
رویش نوشته بود...."اعلام مرگ،ساعت ده،احیا جواب نداد"
ادامه دارد....
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹⚫️🌹⚫️🌹⚫️🌹⚫️🌹⚫️🌹
🍁غروب قافلہ یادٺ نمےرفٺ
صداے هلهلہ یادٺ نمےرفٺ
🍁گلو وچشم وقلبٺ سوخٺ عمرے
سہ تیر حرملہ یادٺ نمےرفٺ
#شهادٺ_پاسدار_وحےنبوے🏴
#امام_سجاد_ع_تسلیٺ_باد🏴
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹⚫️🌹⚫️🌹⚫️🌹⚫️🌹⚫️🌹
#صلےالله_علیک_یااباعبدالله🌷
شبهاےجمعہ مادرے قامٺ خمیده
آید میان مرقد یك سر_بریده
🍂گوید بہ آه ونالہ و اشك دودیده
تشنہ_لبے بین دونهر عریان ڪه دیده
#شب_زیارتے_ارباب💔
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹⚫️🌹⚫️🌹⚫️🌹⚫️🌹⚫️
#تغییر
#تجربه_اعضای_کانال
#تمرین_هفتگی 👇👇👇
#تجربه_کظم_غیض
امروز یکی از نزدیکان داشت باهام حرف میزد
درباره ی این که زندگی خوبه و شوهرت چطوره و اینا
بین حرفاش یه کاری که شوهرم تو عروسی کرده بود رو یاداوری کرد و یه جورایی داشت بد شوهرمو میگفت
من هم آدم شدیدا برونگرایی هستم و زود برخورد میکنم با همچین مواردی
تا اومدم دعوا کنم😅یهو یادم اومدم که توی تمرین هامون قرار بود کظم غیض کنیم...
نمیدونم چطور...فقط جلوی خودمو گرفتم که چیزی نگم
الان بسیار خوشحالم که جلوی خودمو گرفتم
و خوشحال ترم از اینکه نگذاشتم حرف هاش درباره ی مادر شوهر و شوهرم روم اثری بزاره.چون زندگیم و شوهرم رو دوست دارم تلاش کردم گذشته رو برای خودم تازه نکنم و الکی لحظاتم رو برای خودم و دیگران تلخ نکنم😊
👌👈آفرین به این بانو
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹⚫️🌹⚫️🌹⚫️🌹⚫️🌹
برای دلی که کربلا نرفته بخوان:
أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَكْشِفُ السُّوءَ
مولا جان!
باز هم نشوم لایق دیدار
بهم ریخته ام..😔
شبتون حسینی
شهادت سیدالساجدین صبور دشت نینوا ، برشما تسلیت
التماس دعا
یاعلی
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
دوداین شہـر،مـرا
ازنفـس انداختہ اسـت😪🖐
بہ هـواۍحـرم
ڪربُبَلا،محتاجم😭
چقـدرگریہ ڪنم؟!
تانَبـرےازیادمــ💔
درسـراشیبـےقبـرم
بہ شمـامحتاجم🌱
#تمـامـ_زندگیمـ_مال_شماست_ارباب
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹🍃🌹🍃🍃🌹🍃🌹🍃
#یا_مهدے_ادرڪنے🌷
دوباره جمعہ شد و دل شده پریشانٺ
دوباره حسرٺـ دیدار برقِ چشمانٺ
بلند مرتبہ شاهِ زمان سلامٌ_علیڪ
سلام بر تو و بر ماه روے تابانٺ
#السلام_علیڪ_یا_بقیة_الله
💞 @zendegiasheghane_ma