eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
26.7هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
80 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
داستان واقعی صبر و عشق یک بانو و فداکاری و ایثار یک مرد 💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
🌹🍃🌹🍃🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 #واینک_شوکران3 #شهیدایوب_بلندی #قسمت23 توی فرودگاه کنار ساکش نشسته بودم ک ایوب امد ک
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 ایوب بالاخره بستری شد و عمل شد خدا رو شکر عمل موفقیت امیز بود چند روز بعد با ایوب رفتیم شهر را بگردیم میخواست همه جای لندن را نشانم بدهد دوربین عکاسیش را برداشت.... من هم محمد حسین را گذاشتم داخل کالسکه و چادرم را سرم کردم و رفتیم...توی راه بستنی خریدیم؛تنها خوراکی بود ک میشد با خیال راحت خورد و نگران حلال و حرام بودنش نبود..... منافق ها توی خیابان بودند... چند قدمی مسیرمان با مسیر راهپیمایی انها یکی میشد.... رویم را کیپ گرفتم و کالسکه را دنبال ایوب هل دادم ،ما را ک دیدند بلند تر شعار دادند.... شیطنت ایوب گل کرد دوربین را بالا گرفت ک مثلا عکس بگیرد،چند نفر امدند ک دوربینش را بگیرند.....ایوب واقعا هیچ عکسی،نیانداخته بود..... وقتی برگشتیم ایران ،ایوب رفت دنبال درمان فکش تا بعد برود جبهه... دوباره عملش کردند... از اتاق عمل ک امد صورتش باد کرده بود....دور سر و صورتش را باند.پیچی کرده بودند... گفتم محمد حسین خیلی بهانه ات را میگرفت -حالا کجاست -فکر کنم تا الان پدر نگهبان را در اورده باشد... رفتم محمد حسین را بگیرم صدای گریه اش،از طبقه پایین می امد تا رسیدم گفت؛خانم بیا بچه ات را بگیر نشست و جای کفش محمد حسین را از روی شلوارش پاک کرد -زحمت کشیدید اقا اشک هایش را پاک کردم -بابا ایوب خیلی سلام رساند ....بالا مریض های دیگر هم بودند ک خوابیده بودند...اگر می امدی انها را بیدار میکردی صدای ایوب از پشت سرم امد -سلام بابا 💞 @zendegiasheghane_ma
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 برگشتم ...ایوب ب نرده ها تکیه زده بود و از پله ها ب زحمت پایین می امد... صدای نگهبان بلند شد... -اقا کجاا؟؟ محمد حسین خیره شد ب سر بزرگ و سفید ایوب ک جز کمی از لب و چشم هایش چیز دیگری از ان معلوم نبود ... محمد حسین جیغ کشید و خودش را توی چادرم قایم کرد... ایوب نرده ها را گرفت و ایستاد -بابایی،من برای اینکه تو را ببینم این.همه.پله را امدم پایین ،انوقت تو از من میترسی؟ محمد حسین بلند بلندگریه میکرد.... نگهبان زیر بغل ایوب را گرفت و کمکش کرد تا از پله ها بالا برود ... رنگ ایوب از شدت ضعف زرد شده بود از اموزش و پرورش برای ایوب نامه امده بود ک باید برگردی سر شغلت یا بابت اینکه این مدت نیامده ای،پنجاه هزار تومان خسارت بدهی پنجاه هزار تومان برای ما خیلی زیاد بود گفتم بالاخره چه کار میکنی؟ -برمیگردم سر همان معلمی ...اما نه توی شهر...میرویم روستا اسباب و اثاثیه مان را جمع کردیم رفتیم قره چمن..روستایی ک با تبریز یک ساعت و نیم فاصله داشت.... ایوب یا بیمارستان بود یا جبهه.... یا نامه میفرستاد یا هر روز تلفنی صحبت می کردیم چند روزی بود از او خبری نداشتیم ..... تنهایی و بی هم زبانی دلتنگیم را بیشتر میکرد ،هدی را باردار بودم و حالت تهوع داشتم... از صدای مارشی،ک تلویزیون پخش،میکردم معلوم بود عملیات شده شب خواب دیدم ایوب میگوید "دارم میروم مشهد" شَستم خبر دار شد دوباره مجروح شده صبح محمد حسین را بردم توی حیاط و سرش را با دوچرخه اش گرم کردم خودم هم روی پله ها نشستم و دستم را گذاشتم زیر چانه ام نمیدانم چه مدت گذشت که با صدای "عیال،عیاااااال"گفتن ایوب ب خودم امدم.... تمام بدنش باندپیچی بود... حتی روی چشم هایش گاز استریل گذاشته بودند... -چی شده ایوب؟کجایت زخمی شده؟ -میدانستم هول میکنی،داشتند مرا میبردند بیمارستان مشهد گفتم خبرش ب تو برسدنگران میشوی،از برادر ها خواستم من را بیاورند شهر خودم....پیش تو شیمیایی شده بود...با گاز خردل... مدتی طول کشید تا سوی چشم هایش برگشت .... توی بیمارستان امپول اشتباهی بهش تزریق کرده بودند و موقتا نابینا شده بود..... پوستش تاول داشت....و سخت نفس میکشید .... گاهی فکر میکردم ریه ی ایوب اندازه یک بچه هم قدرت نداردو هر احظه ممکن است نفسش بند بیاید..... برای ایوب فرقی نمیکرد.... او رفته بود همه هستیش را یک جا بدهد و خدا ذره ذره از او میگرفت😔😔 💞 @zendegiasheghane_ma
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 نفس های ثانیه ای ایوب جزئی،از زندگیمان شده بود..... تا ان وقت از شیمیایی شدن فقط این را میدانستم ک روی پوست تاول های ریز و درشت میزند.... دکتر برای تاول های صورتش دارو تجویز کرده بود....با اینکه.دارو ها را میخورد ولی خارش،تاول ها بیشتر شده بود.... صورتش زخم میشد و از زخم ها خون می امد.... ریشش را با تیغ زد تا زخم ها عفونت نکند... وقتی از سلمانی ب خانه برگشته بود خیلی گرفته بود گفت"مردم چه ظاهر بین شده اند ......میگویند تو که خودت جانبازی ،،تو دیگر چرا؟؟ بستری شدن ایوب انقدر زیاد بود ک بیمارستان و اتاق ریکاوری مثل خانه خودم شده بود..... از اتاق عمل ک بیرون می اوردنش... نیمه هوشیار شروع میکرد ب حرف زدن"شهلا من فهمیدم توی کدام دانشگاه معتبر خارجی،پزشکی تدریس،میشود،بگذار خوب بشوم،میرویم انجا و من بالاخره پزشکی میخوانم.... عاشق پزشکی بود.شاید از بس ک زیر تیغ جراحی رفته بود و نصف عمرش را توی بیمارستان گذرانده بود ..... چند بار پیش امد ک وقتی پیوند گوشت ب دستش،نگرفت،خودش فهمید عمل خوب نبوده.... یک بار بهش گفتم -ایوب نگو ....چیزی از عملت نگذشته صبر کن.شاید گرفت... سرش را بالا انداخت.... مطمئن بود.... دکتر ک امد بالای سرش از اتاق امدم بیرون تا نماز بخوانم..... وقتی برگشتم تمام روپوش دکتر قرمز شده بود.... بدون اینکه ایوب را بیهوش کند با چاقوی جراحی گوشت های فاسد را بریده بود..... وگرنهکمی بعد به جایی رسید ک دیگر گوشت دست خود ایوب بود و خون..... ملافه ی زیر ایوب و لباس دکتر را قرمز کرده.بود ..... ایوب از حال رفته بود که پرستار ها برای تزریق مسکن قوی امدند.... 💞 @zendegiasheghane_ma
هدایت شده از زندگی عاشقانه
✅ تامین آرامش ▫️ کاری کنید که وقتی همسرتان در کنار شماست؛ احساس خوبی نسبت به خودش داشته باشد. 💞 @zendegiasheghane_ma
سلام لباسهای ورزشی شوهرجانو شستم وتا کردم وتوی ساک ورزشی گذاشتم و دادم بهش با نت عاشقانه 😉😉😊 ✍پ.ن: آفرین به این بانو👌👌 💞 @zendegiasheghane_ma
هدیه تولد با تزیین گلهایی زیبا برای همسر😍😊 💞 @zendegiasheghane_ma
تهیه کالباس خونگی و سالم در منزل👌👌👌 💞 @zendegiasheghane_ma
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 💠ابلیس هم عاشورا گریه کرد . . . پدر آیت الله سید محمدتقی مدرسی نقل می کند: عصر عاشورای سال ۶۱ هجری ، شیطانک ها دیدند که ابلیس سرکرده ی آنان، به سر و صورت می زند و می گرید. گفتند: امروز که تو باید خوشحال باشی از چه رو پریشانی و گریان؟ گفت: اشتباه بزرگی کردم که این جماعت را واداشتم که حسین را بکشند. گفتند:چطور؟ مگر تو نمی خواستی این جمع به ظاهر مسلمان ، راهی جهنم شوند؟ و مگر نشدند؟ گفت:چرا چنین شد ولی از این نکته غفلت کرده بودم که با این کار ، باب رحمت الهی به روی مردم باز می شود هرکس به نحوی خود را در دستگاه امام حسین علیه السلام جای می دهد و از شفاعت او بهره مند می گردد. السلام علیک یا ابا عبدالله (ع) یا باب رحمه الله الواسعه 📙منبع: داستانهای روح افزا صفحه ۱۲۷ 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 ‌‌ ‌‌ مے گویند زن هاے عرب دلشان کہ مے گیرد غصہ کہ مے افتد بہ جانشان، راه کج مے کنند سوے حرم ِتو آقا! مےنشینند یک گوشہ چادرشان را روے صورتشان مےکشند هے مےگویند ، ادرکنے بحق أَخیک الحسین.. اصلا حرم ات معروف است بہ عقده گشایے و باز کردن سفره دل❤️ مےگویند شیعیان مدینہ کارشان کہ گیر مےکند روزگار کہ سخت مے گیرد یک راست مےروند پشت دیوارهاے بقیع ستون دوم روبروے حرم نبوے آدرس مزار مادرتان است مےروند ومادرتان را قسم مے دهند بہ شما بہ شمایے کہ مشگل گشاے دلهایے... مےگویند شما کاشف الکرب حسینےآقا... میگویند هر کہ مےرود کربلا ؛ غم هاے دلش حوالہ مےشود بہ سوے حرم شما عقده هاے دلش باز مےشود در آن صحن، دلش آرام می گیرد...😔 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ياباب_الحوائج کرب هایم را برایت آورده ام غصہ هایم را آورده ام نہ راهی بہ مدینه دارم نہ بہ کربلا... مانده ام در این شهر پر التهاب... مانده_ام_در_این_خستگے..😞😔 نذر کرده ام براے دل ِ خستہ ام... ‌‌‌‌‌ يا كاشِفَ الْكَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَيْن اِكْشِفْ لے كَرْبے بِحَقِ اَخْيكَ الْحُسَيْن١٣٣مرتبه📿 ‌‌‌‌‌‌‌👈دریاب این دل را...• اللهم عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان🙏 شبتون نورانی یاعلی 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«بادبانی» که بَرَد، «قایق من را» به بهشـت، «پرچمِ»، در تب و تاب «حَرَم ارباب» است.! صلی الله علیک یا ابا عبدالله 💞 @zendegiasheghane_ma
🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿 ای‌کاش تو بودی و دلم بود و خدا بود ای کاش دلم از همه غیراز تو جدا بود💕 تا فاصله مان کم شود و زود بیایی نذر دل من شاخه ای از باغ دعا بود 💞اللهم عجل لولیک الفرج💞 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالیُ بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان سلام صبحتون بخیر در پناه حضرت صاحب الزمان عج روزی آرام و سرشار از معنویت نثارتان.. 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مبحث استاد پیشنهاد دانلود👇👇👇👇
جلسات سرکار خانم 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 😍😜 یه مقدار که حالت شیطنت آدم پیدا می کنه مردها خیلی از این حالت خوششون می یاد 👈مثلا به صورت لی لی راه رفتن توی خونه، یا یه حالتهای خاصی که آدم توی یه مسیری هستش می پره بالا کج راه می ره این حالتها هم به خودتون انرژی می ده هم مثل اون موقع که آدم نامزد می کنه خیلی بازیگوشه و خیلی پر شر و شوره القا می کنه به مردها اون حس دوست داشتن را تقویت می کنه 👱♀ بافت مو را از هم یاد بگیرید. 🌸 ما هزار تا گلسر ممکنه ببینیم بگیم خب این به چه دردی میخوره؟ این فقط به درد عروسی ها میخوره. نه اینطور نیست❌ 🌺 این گلها که هستش حتی خودتون می تونید درست کنید قالبهاش هست گیره انبری هست که هم گلسر می شه هم گل سینه می شه ✨شما یه دونه گل می زنی روش که با بافتنی می تونی درست کنی، با نمد می تونی درست کنی با خیلی وسایل ابتدایی می تونی درست کنی بزنی به سرت. 👌هر دفعه با یه رنگ لباست هماهنگ کنی؛ صورتی، آبی، سبز و ... 💅حتی می تونی یه بی رنگش و بگیری با لاک پره هاشو رنگهای مختلف می زنی میشه گلسر چند رنگه. شما هر لباسی بپوشی بهت می یاد. 💍وسایل بدلیجات رو داریم می زاریم مهمونی رنگ لباسمون بندازیم، خب همون بدل رنگ لباست را تو خونه استفاده کن خودت استفاده کن. 👌از دارایی هامون قرار شد استفاده بکنیم. مو دارایی ماست به نحو احسنت ازش استفاده بکنیم. 👩 یکی از ثوابهایی که موقع نماز برای ما حساب شمرده می شه اینه که ما موهامونو قبل از نماز شونه بزنیم. ⭐️از همین مو شما چقدر می تونی استفاده کنی برای ثواب جمع کردن؛ ✅زینت کنی برای همسرت ، آراسته حتی نگهش داری👈 میشه ثواب 🍃پیامبر صلی الله علیه و آله میفرمایند خدا دوست دارد هر گاه بنده اش نزد برادرانش می رود خود را آراسته و آماده کند. موهای مرتب، لباس مرتب و ... ❓❓یه موقعی یه بنده خدایی می گفت حالا این زیاد به خود رسیدن منیت نیست؟ گفتم حدیث داریم ما باید به خودمون برسیم. 🍃پیامبر صلی الله علیه و آله وقتی می خواستند از منزل نزد اصحاب بروند یه ظرف آبی داشتند اون موقع آینه نبود در اون ظرف آب خودشونو نگاه می کردند عمامه شونو مرتب می کردند لباسشونو مرتب می کردند. با ظاهری مرتب می رفتند بیرون . ❌اینکه آدم بخواد مومن باشه ولی ژولی پولی باشه مومن بودن نیستش. 👈می تونید تیکه های مو در رنگهای مختلف بخرید سرش یه شونه های خیلی کوچیک هست، یه تیکه از مویت را بلند می کنی این تیکه را زیرش با شونه ش فشار می دی که محکم بشه موهاتو برمی گردونی روش. هر دفعه موهات هایلایته یه رنگیه. @jalasaaat ارسال مطلب✅ کپی⛔️
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
کلاس #خانواده_عاشورایی سرکار خانم #محمدی
🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 🌹توی این ماه محرم یه را برای خودتان در نظر بگیرید گریه می کنید بگید من اشک هامو از نیابت این شهید هدیه می کنم، باشه این شهید اشک های منو برام نگه داره محضر امام حسین علیه السلام به من تحویل بده. 😢 شهید غلامعلی رجبی تو وصیت نامه شون نوشتند که من از شما یه خواهش دارم تمام افسوسم تو اون دنیا اینه که من دیگه نیستم تو روضه امام حسین علیه السلام گریه کنم. اگر می روید مجلس امام حسین علیه السلام قطره ی اشکی گریه می کنید منم یاد کنید 👌الان از همینجا نیت بکنیم مجلس های امام حسین علیه السلام که در این دهه محرم می ریم قطره اشکی که می ریزیم شهدا رو هم یاد کنیم. 🌸 در این مجلسمون هم شهدا را یاد می کنیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد 🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🍃 👈ما وقتی به امام حسین علیه السلام عرض ارادت می کنیم باید در لحظه لحظه ی زندگی مون عرض داشته باشیم به امام حسین علیه السلام. 👈سیاسی، فرهنگی، مذهبی، خانوادگی، اعتقادی و ... 👌ما باید التزام عملی مون را به امام حسین علیه السلام نشون بدیم. ♦️الان ولی زمان ما می گه چی کار کنید؟ کالای ایرانی بخرید، اقتصاد مقاومتی داشته باشید 🔔باید التزام عملی داشته باشیم دیگه، این همون سلم لمن سالمکم هستش. 😍 ما در گفتار و رفتار مون، در پدر و مادر داری، در خواهر و برادر داری، در تزیین خونه مون و ... برای همه اینها در الگو داریم. ✨الگو برای می خوای؟ ببین زهیر بن قین می شد همسایه امام حسین علیه السلام در اون محلی که حضرت چادر زده بودند، حضرت اینقدر پیک فرستاد و رفت پیش زهیر که بالاخره همسایه خودش در بهشتش کرد. ☀️یعنی ببین امام حسین علیه السلام چقدر محبت به همسایه ش داشت 🍃زن زهیر چقدر و زنده بود، چقدر سعی کرد که مردش را آسمانی کند، بهشتی بکند، مردش را حسینی بکند. @jalasaaat ارسال مطلب✅ کپی⛔️