eitaa logo
خانواده بهشتی
5.3هزار دنبال‌کننده
27هزار عکس
16.1هزار ویدیو
151 فایل
مدیریت؛ @mosafer_110_2 تبلیغ بانوان؛ eitaa.com/joinchat/638124382Cd9f65b52cc تبلیغ مذهبی،خبری،بانوان؛ eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b
مشاهده در ایتا
دانلود
6.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 #همسرانه 👩🏻 #خانوما_بدونن 🎤استادماندگاری ✅ یک زن با چه عملی خودش رو کوچک میکند؟ ادامه کلیپهای آموزشی🔻🔻 http://eitaa.com/joinchat/766377995Cae42414a21 #کانال_آموزش_خانواده_بهشتی 👆
‌#همسرانه #آقایان_بدانند ❤️آقای بد دهن، وقتی حالت خوب نیست حرفهای تند نزن. خیلی فرصت داری که حالت رو عوض کنی، اما تو هیچوقت فرصت این رو نداری که بتونی حرفهایی که گفتی رو عوض کنی. مراقب باش، #قلب خانم ها براحتی شکسته میشه. #خانمها_بدانند 💞 هر مردی دوست دارد بابت توانایی هایش از سوی همسر مورد تحسین قرار گیرد به او اجازه دهید همان مرد شایسته‌ای باشد که هست.با این گونه رفتار،او بهترین فرد خواهد شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 چند اشتباه رایج در #تربیت_فرزند❗️ ⚠️ آینده کودکان را به دست خود خراب نکنیم‼️ @zendegiasheghaneh @shamimrezvan
🔹در روايتي دارد كه يک وقتی حضرت مسیح (علی نبینا و آله و علیه السلام) رفتند در يك خرابه اي استراحت كنند، همین که خواستند بخوابند يك نيم خشتي را ديدند آنجا افتاده؛ آن را جلو كشاندند و سرشان را روي اين نيم خشت گذاشتند. 🔹بلافاصله، بعد از كشيدن اين نيم خشت زير سر ديدند شيطان حاضر شد. فرمودند: «معلون! من چه كردم كه تو آمدي؟» آخر حضور شيطان هم حساب و كتاب دارد؛ حضور شيطان همين جوري نيست دليل دارد. 🔹شیطان گفت كه: يا نبي الله! اين نيم خشت را كه زير سرت كشيدي طبعًا ّمي خواستي زير سرت يك خرده بلندتر باشد. گفتم بروم ببينم مي توانم به ايشان بگويم آقا اين خشت ها را دوتایش كن. بعد كه دو تایش كرد بگويم خوب است يك خرده برگ بگذاري رويش نرم هم بشود. بعد مرتب بكشانمت به آن سمت. 🔹 حضرت عیسی (علی نبینا و آله و علیه السلام) فرمودند: نيم خشتي هم به ما نمي تواني ببيني؟ و انداختند آن طرف و خوابيدند. این تشویق به اضافه کردن و بیشتر و بهتر خواستن یکی از کارهای شیطان است. 👤 ️استاد حاج شیخ جعفر ناصری
✅کم بودن شیر مادران چند علت دارد 🔸 یکی اینکه حرارت بالایی در بدن مادران وجود دارد که بهتر است سوپ جو با اسفناج میل کنند 🔸همچنین گاهی سردی در بدن ایجاد شده یا مجاری شیردهی دچار گرفتگی می‌شود که در این موارد استفاده از هویج یا بادکش توصیه می‌شود. ‌‌‌‌‌‌‌‌
✨﷽✨ ✨ 🔻نجس فقط آن چیزی نیست که به دهان وارد میشود. بلکه چیزیست که از دهان بیرون هم می آید: مثل دروغ، غیبت، تهمت و..... مواظب خروجی دهانمان باشیم❗️
برگشتم تو اتاق وگفتم : شب بخیر . من می رم تو اتاقم . تایماز لبخند غمگینی زد و گفت : باشه برو.شبت بخیر. تا صبح خوابم نبرد.حس اینکه من رو احمق فرض کنه عذابم میداد . :👇 دیگه طاقت نداشتم . میخواستم بهش بگم.میخواستم بهش بگم ؛ از وقتی هر شب می بای تو اتاقم ، تا صبح تو اتاق ، از بوی تنت مست میشم. می خواستم بگم . عاشقت شدم و از ته دل می خوام همسرم باشی .دوست دارم باهام بیای تو اتاقم و نه واسه نقش بازی کردن جلوی بقیه ، بله واسه اینکه تا صبح از بوی تنت سیرابم کنی. می خواستم بگم دلم پر می زنه آبشار سیاهت رو تو دستم بگیرم و بوش کنم و بوسه بزنم. میخواستم بگم دلم میخواد بیشرم ، زل بزنم تو مشکی چشمات غرق بشم توش. تا وقتی نمی امد اینجا می تونستم به کم خودم رو کنترل کنم . اما حالا که میدیدم وجودش کنارم چقدر آرامش گره ، نمی تونستم. اون آروم و بی صدا رو صندلی مینشست و کتاب می خوند و من زیر چشمی غرقش می شدم . آی پارا دورادور با سکوتش ، با شرمش و با غرورش ، به آتیشم می کشید . اگه همسرم میشد ..... اما ترسیدم . بازم از چشمای وحشیش ترسیدم . ترسیدم از دستش بدم . ترسیدم بهش بربخوره و فکر کنه دارم تو منگنه میذارمش.اگه یه کم فقط یه کم ، کمتر مغرور بود.اگه یه کم بیشتر به من میدون میداد که از درونم براش حرف بزنم ، شایدمیتونستم امیدوار باشم اما آی پار غیر قابل پیش بینی بود و این من رو از عواقب کارم میترسوند. پس بهترین کار فرار بود.اگه ده روزش رو فرار میکردم ، میموند ده، دوازده روزش . بعدش که اینا از اینجا برن ، لااقل تو اتاقم نمی اومد و من یه کم آرومتر میشدم.هر شب اضطراب بهم چیره می شد که یه وقت اختیار از کف بدم و برم تنگ بغلش کنم و بهش بگم عاشقتم آی پارا. درست نمیدونم از کی به این روز افتادم.مهم نبود از کی اینطوری شدم.مهم این بود حالا بی آی پارا نمی تونستم نفس بکشم .تو این به هفته ویکتوریا خیلی عشوه ريخت و سعی کرد با وجود آی پارا باهاش رابطه برقرار کنم.جالبه بهم میگفت : اون زمان مجرد بودی نمیدونستی متاهلی چه حالی داره .حالا که مزه ی متاهلی رو چشیدی ، بهتره یه کم تنوع بدی .خوبه خودش میدونست وقتی تو تنهایی ، تو غربت، با وجود دخترای رنگارنگ دست از پا خطا نکردم .اما حالا از من چه انتظاری داشت ؟ اینکه با وجود آی پارا تن به کثافت کاری بدم ؟ حالم از بعضی حرکتهاش و حرفاش به هم می خورد.دلم میخواست این میزبانی اجباری تموم بشه و گورش رو گم کنه . من ویکتوریا رو اینطوری نشناخته بودم.آلن هم بعضی وقتها زوم میکرد رو آی پارای پاک من که این موضوع دیوانه کننده بود.جالب بود نمیدونستم میخوام کجا برم.شاید می رفتم شاه عبدالعظیم . فقط میخواستم یه کم از آی پارا و همینطور ویکتوریا دور باشم . از اولی به خاطر شدت کششم و از دومی به خاطر شدت تنفرم.همون شب بار و بندیلم رو بستم که صبح راه بیفتم . وقت صبحانه چیزی بروز ندادم . آی پارا می دونست ولی ویکتوریا و آلن بی خبر بودن از برنامه ی سفرم .صبحانه تو سکوت صرف شد و هر کسی رفت پی کار خودش. تمام طول صبحانه آی پارا نگران نگاهم می کرد حس میکردم داره تلاش میکنه از پشت پرده ی چشمام درونم رو بخونه . ویکتوریاو آلن با هم از خونه خارج شدن. منم صبر کردم تا امین بیاد . آی پارا رو به امین سپردم و رفتم بالا که وسایلم رو بردارم. میخواستم از در حیاط خارج بشم که با صدای آی پارا که گفت :ارزش به خدا حافظی خشک و خالی رو هم نداشتم ؟ متوقف شدم . برگشتم طرفش دلخور نگاهم میکرد. چمدون رو همونجا ول کردم و اومدم سمتش.درست سینه به سینش وایسادم .سرش رو انداخت پایین .با دستم چونش رو آوردم بالا و زل زدم تو چشماش . چشماش برق می زد . توشون اشک نشسته بود. گفتم : این مروارید ها رو چرا اینطور حیف و میل می کنی ؟ لبخند کم جونی زد و گفت : جوابم رو ندادین ! لياقت یه خداحافظی رو هم نداشتم ؟ مرد مرد می خواست که نزدیک به همچین جواهری باشی و زل بزنی تو پاکترین چشمای دنیا و جلوی خودت رو بگیری که نبوسیش . که نبوئيش و بغلش نکنی.اما من مرد مرد نبودم .بی هوا بغلش کردم و به خودم فشردمش. رو سرش بوسه زدم و گفتم : طاقت خداحافظی نداشتم آی پارای من . میترسیدم دیدنت منصرفم کنه از سفر. خودم رو آماده ی به انفجار کردم.یه دعوای جانانه.اما هیچ اتفاقی نیفتاد. می دونستم با لحنم غریبه ست و هر آن منتظر یه عکس العمل شدید بودم . اما اون بیحرکت تو بغلم ایستاده بود . جرأت پیدا کردم و گفتم : من دوست دارم آی پارا .خیلی بیشتر از اون چیزی که فکرش رو بکنی .می دونم الان از من بدت اومده و بهت برخورده ،اما می گم.باید بگم .تو این چند ماهی که اینجا تو خونه ی من بودی و یا شاید هم قبلترنمی دونم شاید از وقتی که چاقو کردی تو پهلوم ------------------- ••••●❥JOiN👇🏾
💝 #عاشقانه💝 من وتووو👨🏻👩🏻 وقتی کنار همیم,👫 قشنگترین💑 ترکیب دنیاییم❤️❤️ http://eitaa.com/joinchat/766377995Cae42414a21 #کانال_آموزش_خانواده_بهشتی 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دعای_شبانه پروردگارا❣ دراین🌙شب✨ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺑﯿﺎﻣﻮﺯﮐﻪ ﺣﺮﻣﺖﺩﻝﻫﺎﺭﺍﺍﺯﯾﺎﺩﻧﺒﺮﯾﻢ ﺑﻪ ﻣﺎﺑﯿﺎﻣﻮﺯﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺭﺍﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﻨﯿﻢﻭﺁﻧﺎﻧﮑﻪ ﺩﻭﺳﺘﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺭﺍ ﺍﺯﺧﺎﻃﺮ ﻧﺒﺮﯾﻢ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️وقتی خــ💖ـــدا با من است همه چیز از آنِ من است🌸🍃 امروز را با توڪّل و توسّل به خــ💕ـدا شروع می ڪنم 🌸✨بِسمِ اللهِ الرَّحمٰنِ الرَّحیم✨🌸 🌸✨الهی به امید تو✨🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍ 💐روزتان معطر به ذکرصلوات برمحمدوآل محمد (علیهم السلام)💐 🌺💚السلام علیک یابقیة الله (عجل الله تعالی فرجه الشریف) 💚🌺السلام علیک یااباعبدالله الحسین (علیه السلام) 🌺💚السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا(علیه السلام) 💐السلام علیکم یا اهل البیت النبوه جمیعا" ورحمة الله وبرکاته💐 💐 به برکت میلاد بانوی بزرگ اسلام گوهر درخشان مهر و عاطفه پرستار تمام نیکی ها خانم حضرت زینب سلام الله علیها برای شماعزیزان سلامتی،خوشبختی، وعمر بابرکت و عاقبت بخیری خواستارم به حرمت: 🌹💠اللهم صل علی محمد وآل محمدوعجل فرجهم💠🌹
☝️ 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز 11 دی ماه 1398 🌞اذان صبح: 05:44 ☀️طلوع آفتاب: 07:14 🌝اذان ظهر: 12:08 🌑غروب آفتاب: 17:01 🌖اذان مغرب: 17:21 🌓نیمه شب شرعی: 23:23