eitaa logo
خانواده بهشتی
5هزار دنبال‌کننده
25.8هزار عکس
15.6هزار ویدیو
148 فایل
مدیریت؛ @mosafer_110_2 تبلیغ بانوان؛ eitaa.com/joinchat/638124382Cd9f65b52cc تبلیغ مذهبی،خبری،بانوان؛ eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b
مشاهده در ایتا
دانلود
ویژه گفتم: حالم خوب نیست، هر کاری میکنم یه جایی لنگ می زنه! گفت : توی دوران عقد و اول زندگی، این لنگی ها زیاده! گفتم: خسته شدم، تا کی آخه؟ گفت : حتما داستان زیاد میخونی؟ گفتم : آره خب، خیلی، چه ربطی داره؟ گفت : دختر شاه و پسر فقیر به هم می رسند و میرن با خوبی و خوشی زندگی میکنند! مگه میشه؟ امکان نداره! با این همه تفاوت و مسائل زندگی؟ اگه همش خوبی و خوشی باشه، حوصله شون سر میره! تنش ها، بگومگوها و بالا و پایین توی زندگی، آروم آروم شناخت و تفاهم میاره! گفتم : اگه تو این تنش ها دلزدگی ایجاد شد چی؟ گفت : ایییین همه زن و شوهر های واقعی دارند زندگی می کنند،، همه بدون تنش هستند؟ یا از هم دلزده شدند؟ 👈مشکلات، هیجان های جاده زندگی هستند و همین زیباست!🌹 💞 http://eitaa.com/joinchat/766377995Cae42414a21 👆
ویژه 🔹یه سری طلاق ها مخصوصا در دوران عقد به خاطر اینه که بلد نیستیم سازگار شدن با شرایط رو. 🔹خیلی از ماها یه شرایط آرمانی از ازدواج تو ذهنمون ترسیم میکنیم و وقتی میریم توش و میبینیم با تصویر ذهنی ما یکی نیست جا میزنیم فک میکنیم شرایط همه ایده آله و فقط ماییم که شرایطمون غیر ایده آله!!! 👌خیلی از مشکلات با صبر کردن و درست صبر کردن در گذر زمان حل میشن. 💞 http://eitaa.com/joinchat/766377995Cae42414a21 👆
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🔸زن و مرددعواشون شد!باهم قهرن! باهم حرف نمیزنن! حتی به هم نگاه هم نمیکنن! صدای زنگ تلفن: زن گوشی رو برمیداره. مردمیشنوه که دوستای زن به استخر دعوتش کردن! مردباخودش فکر می کنه: کاش همین الان قبول کنه و بره، تا چندساعتی تنها باشم وآروم شم! صدای زنگ تلفن: مرد گوشی رو برمیداره. زن میشنوه که دوستای مرد برای دیدن فوتبال دعوتش کردن!زن با خودش فکر میکنه:کاش قبول نکنه. کاش نره. کاش همین الان بیاد پیشم و بگه: میدونم ازم دلخوری. واسة همین نمیرم تاباهم باشیم و اگه ناراحتت کردم از دلت در بیارم. 👈 مردها برای آروم شدن نیاز به خلوت دارن. 👈 زنها برای آروم شدن نیاز به حمایت... @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
بچه‌هایی که بازی‌ می‌کنند، درمقابل بیماری‌ها قوی‌تر از کودکانی هستند که بی‌ تحرک ‌اند. این، یک قانون عمومی است: «عدم تحرک، موجب ضعف عمومی سیستم دفاعی بدن می‌شود» استاد @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
⭕️برای درمان ترک‌های پوستی روی ران, شکم و ...غذاهای سرشار از ویتامین C بخوريد،مرکبات، توت‌فرنگی، کیوی، پاپایا و کلم بروکلی را هر روز در برنامه غذایی خود بخورید. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ ✨ ✅ﻫﺮﮔﺰ ﺍﯾﻦ ﭼﻬﺎﺭ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﻧﺸﮑﻦ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﻗﻮﻝ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻭ ﻗﻠﺐ ﺯﯾﺮﺍ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯽ ﺷﮑﻨﻨﺪ ﺻﺪﺍ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﺍﻣﺎ ﺩﺭﺩ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺩﺍﺭﻧﺪ ... @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
تو دلم گفتم ، الان تایماز با خودش می گه : چقدرم که این آی پارا مهربونه !! عمه ادامه داد : دوستی ما پابرجا بود تا اینکه ، پسر خان کندوان تو یه عروسی گل صباح رو دید و خاطر خواهش شد وباهاش عروسی کرد و اون رو با خودش به کندوان برد. چند ماه بعدش هم من ازدواج کردم و اومدم تبریز  با وجود اینکه اون زودتر ازدواج کرده بود، بچه دار نشده بود ، اما من خیلی زود سولماز و سعید رو به دنیا آوردم و با اونا سرگرم شدم وكل" از دوستم بی خبر موندم . تا اینکه با خبر شدم ، طفلی گل صبا که بعد از ده سال حامله شده بوده ، موقع زایمان از دنیا رفته . اونقدر حالم داغون شد که اصلا نپرسیدم بچه اش زندس یا مرده یا چی هست ؟ دیگه از اون موقع هیچ خبری ازش نداشتم. الان که آی پارا رو دیدم یه لحظه زبونم قفل کرد . آی پارا با گل صباح عین سیبیه که از وسط دو نیم شده. تایماز نگاهی گذرا به من کرد و رو به عمش گفت : متاسفانه عموی آی پارا بعد از فوت پدرش ، اون رو به عنوان کنیز به خان بابا فروخته. فخرتاج با تعجب به من نگاه کرد و بعد رو خان گفت : آره داداش؟ خان گفت : بله. همینطوره. فخرتاج گفت : به چه حتی با یه خان زاده یه همچین رفتاری کرده ؟ آی پارا په اصیل زاده ست . اون از مادرش ، اونم از باباش. اون حق نداشت اینطوری رفتار کنه. خان گفت : حالا که کرده.خودش باید وجدان می داشت و این کار رو نمی کرد. فخڑتاج بلند شد اومد سمت من و نشست کنارم و گفت : الهی قربونت برم دخترم چقدر اذیت شدی تو . بی مادر بزرگ شدی . اونم چه جواهری . حالا هم اینجوری. اونقدر از این رفتار فخڑتاج ذوق مرگ شده بودم که لفظ کنیز که از دهن اون تایماز نامرد دراومد ، برام کم رنگ شد . بیگم خاتون خودش رو جا به جا کرد و گفت : فخرتاج خانوم الان دیگه آی پارا یه خان زاده نیست . این رفتار شما شایسته نیست. خان چشم غره ای به بانو رفت و برای خاتمه ی این غائله گفت : فخری به خدمه بگو اتاق ما رو حاضر کنن. فخرتاج گفت : چیزی نمی خورین؟ خان گفت : الان ؟ نصف شبی چه وقت غذا خوردنه خواهر من ؟ نه ما تو راه خوردیم . فخڑتاج بلند شد و راه افتاد اما به در نرسیده برگشت رو به زن برادرش و گفت : یه اصل زاده ، همیشه اصیل زادهست زنداداش .حتی اگه زر خرید باشه چون فخرتاج به اندازه ی کفایت ازم دفاع کرده بود، نیازی به استفاده از زبونم ندیدم . اما نیشخندی رو مهمون لبام کردم که از چشم تیز بین تایماز دور نموند. بانو رو کرد بهم و گفت : از حرفهای خواهر شوهرم هوا ورت نداره خبریه ها !!! مالک تو خانه نه خواهرش. پس حواست به رفتارت باشه . اون به هوای دوستی با مادرت نخواست دلت رو بشکنه و بعد از روی مبل بلند شد و لباسش رو مرتب کرد تا آماده ی رفتن باشه. فخرتاج به اتاق برگشت و گفت : اناقانون حاضره . اونا بلند شدن و راه افتادن طرف در . ولی من همونجا موندم . فخرتاج گفت : تو چرا وایسادی؟ گفتم : من کجا باید برم ؟ گفت : بیا اتاق تو رو خودم نشونت می دم. می دونستم رفتار محبت آمیز فخڑتاج اوضاعم رو بعد از رفتن از اینجا برام بدتر می کنه . اما نمی تونستم بهش بگم من رو ندید بگیره و کاری به کارم نداشته باشه . در ضمن ته دلم از چزوندن تایماز هم لذت می بردم. فخراج کنار در یه اتاق ایستاد و بهم گفت : بیا تو وارد اتاق شدم. کوچیک ولی دنج بود. به تخت خواب فلزی آجری رنگ یه گوشه بود و به کمد با در آینه ای هم کنارش. گفت : راحت بخواب ------------------- ••••●❥JOiN👇🏾 @zendegiasheghaneh @tafakornab
خیلی هم حرفهای زن داداشم رو جدی نگیر. اون خودش از خونواده ی سرشناسه واسه همین خیلی اشرافيه . ولی تو دلش مهربونی هم پیدا می شه. تو دلم گفتم : ما که ندیدم. ولی رو کردم به فخرتاج گفتم: حتما همینطورہ خان زاده. خیلی از لطفتون ممنونم. من در جایگاهی نیستم که شما اینقدر من رو مورد لطف قرار میدین اما خوشحالم مادرم به همچین دوستی داشته. فخرتاج خواست از در بره بیرون اما انگار پشیمون شد و برگشت کنارم و دستم رو گرفت من رو نشوند رو تخت و گفت : می خوام یه رازی رو بهت بگم .ولی باید قول بدی به کسی نگی. اگه زن برادرم به گوشش برسه ، برات خوب نمی شه. دلم مالش می رفت . نمی دونستم چه رازی ممکنه وجود داشته باشه ولی دلم گواهی میداد ، هر چی که بود ، مربوط می شد به مادرم . فخرتاج به گلهای لحاف چشم دوخت و گفت : همونطور که گفتم ، مادرت و من رابطه ی خوبی با هم داشتیم و خونه ی همدیگه هم رفت و آمد می کردیم . مادرت هم مثل تو زیبا بود . تو این رفت و آمد ها یه مرد مغرور دور از چشم همه عاشق شده بود ولی غرور به لباش مهر سکوت زده بود . نمی دونم منتظر بود لابد مادرت پا پیش بذاره. چون من هیچ وقت دلیل تعللش رو نفهمیدم. اما هر چی که بود ، سرنوشت ، قسمت و یا هر چی ، درست روزی لب به صحبت باز کرد که من حامل خبر شیرینی خورون گل صباح بودم . اگه یه روز اگه فقط یه روز زودتر به من گفته بود ، شاید تو الان برادر زاده ی من بودی. در حالی که از شدت تعجب دهنم باز مونده بود گفتم : يعني ؟ يعنی میرزا تقی خان عاشق مادرم بوده ؟ فخرتاج گفت : هیس دختر ! می خوای همه رو بکشونی اینجا ؟ دستم رو گذاشتم رو دهنم و هاج و واج فقط نیگاش کردم . فخرتاج گفت: آره . برادر مغرور من عاشق دختر چشم ابرو مشکیه همسایه شده بود و به خاطر همین لفظ خان زاده بودنش ، نمی تونست بروز بده. ولی درست روزی لب باز کرد که گل صباح بهم گفته بود دیشبش خانواده ی پدرت بی خبر برای خواستگاری میان و همون شب با رضایت پدر بزرگت که تاجر سرشناسی هم بود ، شیرینی خورده ی پسر خان کندوان می شه. گل صباح با خجالت جریان رو گفت و حتی ازم خواست تا بله برون رسمی جایی حرفی نزنم . اما مگه می شد ؟ گفتم : فقط به مادرم می گم و اون هم چیزی نگفت و من با یه خبر دست اول برگشتم عمارت. می خواستم برم به مادرم خبر بدم که خان داداش راهم رو سد کرد و گفت که می خواد باهام حرف بزنه . اولش اونقدر من و من کرد که داشت طاقتم تموم می شد ولی دست آخر به زور گفت که از گل صباح خوشش اومده و می خواست من کمکش کنم که به بار با خود گل صباح حرف بزنه. باورت نمی شه چه حالی بهم دست داد. از خان داداش حساب می بردم و می ترسیدم بهش بگم چی شده ولی با خودم گفتم : آخرش چی بلاخره که می فهمه . واسه همین با هزار زحمت لب باز کردم و گفتم چی شده. تا به حال خان داداشم رو اونطوری ندیده بودم نه قبلش و نه بعدها. انگار که داشت خفه می شد. صورتش کبود شد و دستاش شروع به لرزیدن کرد. فکر می کردم الان بلند می شه میره قشقرق به پا می کنه . ولی خان داداش بلند شد رفت اصطبل و اسبش رو برداشت و تاخت به دل صحرا. اونقدر حالم بد بود که خدا عالمه.منم که همیشه اشکم دم مشکم بود واسه همین شروع کردم به گریه . گریه ام از سر ناچاری و درموندگی بود . چیکار می تونستم بکنم . ------------------- ••••●❥JOiN👇🏾 @zendegiasheghaneh @tafakornab
❤️ #عاشقانه 🆔 @zendegiasheghaneh بازیگوش😋میشوم زیر شیطنت دستهایت💑 بگذار خطابمان کنند:دیوانه😜 چرا که من؛باهمه ی زندگے ام "دوستت دارم"😍 http://eitaa.com/joinchat/766377995Cae42414a21 #همسرانه👆
💔بـے تــــو اے ماه‌وشم .✨ 😔در تب و تابـم همہ شب ،🍃 💔بے تو از غصہ و غم .✨ 😔خـانہ خـرابـم همہ شب ،🍃 💔خستہ از زندڪَي ام .✨ 😔دیــده پـر آبم همہ شب ،🍃 💔شب تون بی غم .✨🍃 👇 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
هدایت شده از 
✨﷽✨ خدا عاشقِ بنده هاشه و دنبالِ بهونه‌ای تا دوباره بنده هاش به سمتش رو کنن🙂 دلت رو خدایی کن❤ و زندگیت رو به رنگ بندگی خودش سرآغاز هفته تون پربرکت با نام خدا 🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 🍃الهی به امیدتو🍃 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سر آغاز هفته تون منور به نور صلوات 🌸برروی زمین و آسمان ها و کرات در بین مناجات و تمام کلمات زیبا تر از این دعا ندیده است کسی    بر خاتم انبیاء محمد مصطفی صلوات 🌸 🌸اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلي 🍃مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد 🌸وَعَجِّل‌فَرَجَهُــم ─┅─═इई 🌸🍃🌸ईइ═─┅─ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
بسمه تعالی اولین سلام صبحگاهی تقدیم به ساحت مقدس قطب عالم امکان،حضرت صاحب الزمان"عج‌"و‌ امام حسین"ع" السَّلامُ علیکَ یاصاحب الزمان السلام علیک یا اباعبدالله الحسین @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
👆 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز 11 آبان ماه 1398 🌞اذان صبح: 05:02 ☀️طلوع آفتاب: 06:27 🌝اذان ظهر: 11:48 🌑غروب آفتاب: 17:08 🌖اذان مغرب: 17:27 🌓نیمه شب شرعی: 23:05 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
⚜﷽⚜ ❣ذكر روز شنبه 🥀يا رَبَّ العالَمين 🌸اي پروردگار جهانيان هرڪس روزشنبه این نماز را بخواند خدا او را در درجه پیغمبران صالحین وشهدا قرار دهد [۴رڪعت ودر هر رڪعت حمد، توحید، آیة‌الکرسے] 📚مفاتیح الجنان @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✅ عرق کاسنی ✍🏻 دفع صفرا از بدن ✍🏻 زردی را از بین میبرد ✍🏻 کبد را سبک می‌کند 🍶شب ها قبل از خواب و صبح ها قبل از صبحانه ۱استکان میل شود. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷تقدیم به شما خوبان 🍃شروع هفته تون عااااالی 🌷الهی 🍃شروع هفته تون پیوند 🌷بخوره با 🍃شروع موفقیت 🌷شروع پیشرفت 🍃شروع آرامش 🌷شروع خوشبختی و 🍃شروع بهترین های زندگیتون 🌷شروع هفته تون پر از شادی @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
💚پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: 🔸إنَّ أعْظَمَ النَّاسِ مَنْزِلَةً عِنْدَاللَّهِ یوْمَ القِیامَةِ أمشَاهُمْ 🔸فِی أرْضِهِ بِالنَّصِیحَةِ لِخَلْقِهِ 🔸برترین مقام در پیشگاه خدا در روز قیامت 🔸برای کسی است که بیش از همه برای ارشاد 🔸و خیر خواهی مردم گام بردارد. 📚كافى، ج 2، ص 208. 〰➿〰➿〰➿〰➿〰 👈پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند: کسی که قسم می خورد و می داند دروغ می گوید به جنگ با خدا رفته است. 📚سفینه البحار، ج1، ص297 👈اصولا قسم خوردن خوب نیست و خدا نکند که این قسم دروغ باشد! و وای اگر با این قسم دروغ منافع کسی را از بین ببریم و حق کسی را پایمال کنیم! این به منزله جنگ با خداست، پس حواسمان به این زبان باشد که چه می گوئیم... @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🔹 ☝️ ✅اگه در وسط غسل ادرار یا باد معده....از انسان سر بزند وظیفه ما چیست؟ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ ✨وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ ﴿۱۹۹﴾ ✨گذشت پيشه كن و به ✨كار پسنديده فرمان ده ✨و از نادانان رخ برتاب (۱۹۹) 📚سوره مبارکه الأعراف ✍آیه ۱۹۹ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
❤️چگونه سرشار از عشق مداوم باشیم؟ 💎خانم حسن زاده 📌آیا تاکنون براتون پیش اومده که با وجودی که در یک ارتباط عاشقانه هستید یا فرد موفقی محسوب میشید ولی زمانهایی از لحاظ احساسی تهی باشید و هیچ چیزی شادتون نکنه؟ 👈 اگر جوابتون مثبت است پس لازمه بدونید که با توجه به چند بعدی بودن خلقت انسان، ما از مخازن عشقی متعددی برخورداریم که لازمه بطور مداوم اون مخازن رو چک کرده و از پر بودنشون مطمئن بشیم. اگر این مخازن پر باشن ما یک جریان عشق قدرتمندی رو در خودمون احساس می کنیم که حتی قادریم اون رو در دیگران هم جاری کنیم. در غیر اینصورت اگر مخازن خالی داشته باشیم به همون میزان از عشق کلی وجود ما کاسته شده و ما اصطلاحا حس می کنیم حالمون بد هست. ⬅️ حالا ببینیم این مخازن عشقی چی هستند: 1⃣ مخزن 💢عشق به خداوند💢 و داشتن یک حس روحانی به کائنات است که داشتن یک برنامه عبادی و ارتباط با خداوند این مخزن رو از عشق به خدا پر می کنه. 2⃣ مخزن 💢عشق به خودمان💢. بدین منظور که من چقدر برای خودم وقت می گذارم یا به خودم اهمیت می دهم. 3⃣ مخزن 💢عشق به پدر و مادر💢 است. ما تا همیشه نیازمند یک ارتباط خاص و عاشقانه با پدر و مادر هستیم ولو آنها فوت کرده باشند و ما با رفتن به سر مزار یا انجام کار خیر باهاشون ارتباط برقرار کنیم. 4⃣ مخزن 💢عشق به یک فرد خاص💢 مثل همسرمون. یعنی کسی که بهش وابسته ایم و بهمون وابسته است و در تبادل عشقی باهاش هستیم. 5⃣ این مخزن به 💢خانواده، دوستان، تفریح و سرگرمی💢 تعلق داره. وقتی که ما در جمع افراد مورد علاقه مان هستیم یا کاری رو می کنیم که دوست داریم پس در حال جاری کردن عشق به این مخزن هستیم. 6⃣ و مخزن آخر مربوط به 💢عشق به طبیعت، جامعه و دنیا💢 است. ما با انجام یکسری کارهای کوچک مثل جمع کردن زباله از کوه و طبیعت و درختکاری و کمک به نیازمندان و... می تونیم برای این دنیا فرد موثری باشیم. 💠نکته مهم👇👇👇 گاهی با سرمایه گذاری بر یک یا چند مخزن مثل مخزن عشق به همسر یا مخزن عشق به خود تا مدتی خود را شاداب و پر از احساس خوب میبینیم اما چیزی که همیشه برایمان تعجب برانگیز بوده عدم ماندگاری این خوب بودن است. از این پس هر وقت که با احساس خوب نبودن مواجه شدید تنها کافی است این مخازن را مرور کنید تا متوجه شوید که مدتی است از کدام مخزن خود غافل بوده اید. 💝 زندگی ای سرشار از حس ناب عاشقی رو براتون آرزو مندم 🔰با ما همراه شوید برای یک زندگی عاشقانه
دل نوشته يك زن بعد از این که زایمان کردم 40 روز خونه مادرم موندم روز چهلم همسرم تماس گرفت و گفت میخوام بیام دنبالت برای این که خونه بدون تو هیچ ارزشی نداره خواستم ناز کنم 4 تا خواهر مجردم هم تشویقم کردن بنابراین گفتم نه نمیام میخوام دو هفته بیشتر بمونم البته این حرف خواهرام بود منم حرف گوش کن ناراحت شد و تلاش کرد قانعم کنه ( این جمله رو نمیدونم چیه ) عصر دوباره زنگ زد و ازم خواست که برگردم خونه اما من بر نظر خودم اصرار کردم دیگه با من حرف نزد و سراغمو نگرفت تا دو هفته بعد اومد منو از خونه مادرم برد تو راه بهم گفت : من خواستم بیام ببرمت اما تو لج کردی منم نتونستم تو خونه تنها بمونم زن دوم گرفتم و طبقه بالای خونمون جاش دادم تلاش کردم باهاش حرف بزنم سرم داد زد : 👊اگر میخوای خونه پدرت بمونی بمون اگرم میخوای با من بیای بیا مطمئنا انتخاب من این بود که باهاش برم 👫 و قیافه زن دوم رو ببینم و حالشو بگیرم 😈 وقتی وارد خونمون 🏡 شدم از غصه و حرص سوختم چون می شنیدم صدای کفش پاشنه بلندش 👠 رو که مدام تو خونه حرکت می کرد این صدا گوشامو کر میکرد و از غصه می کشت😡 همسرم هرساعت میرفت بالا پیشش چیزی که خونمو بجوش می اورد 😡 صدای کفشش👠 بود یعنی 24 ساعته ⌚ بخاطر همسرم بخودش رسیده 💃و تو خونه راه می ره دو روز بعد همسرم اومد و گفت میخوام آماده بشی تا بریم بالا به عروس👰 خانم یه سلامی کنی اینم اجباریه بهترین لباسامو 👗 پوشیدم 🕶 و باهم رفتیم بالا و دم در ایستادیم که کلید رو در بیاره و بذاره تو قفل در 🗝 در همین حین تا شنید کسی در 🚪 رو داره باز میکنه اومد سمت در منم که صدای کفشش👠 رو. شنیدم داره میاد تعادلمو از دست دادم و از هوش رفتم به هوش نیومدم تا این که دیدم همسرم بهم آب می پاشه 💦 صدام کرد و گفت پاشو ببین👀 وقتی نگاه کردم دیدم گوسفندی که سم هاش تو قوطیه 🛢 گفت این قربونیه سلامتی تو و نی نی 👶👸 فقط اشتباهی که کردی نمیخوام دیگه تکرار بشه گوسفند بیشعور این همه وقت یه صدا نداد بگه بعععععععع🐏😂😂 👇👇👇👇 @zendegiasheghaneh کانالی برای تحول درخانواده👆
#همسرانه 🎧 شنونده برنامه جلباب باشین 📝موضوع ویژگیهای زن و مرد قرآنی @zendegiasheghaneh 💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞
4_196006905636717754.mp3
7.75M
#همسرانه 🎧 شنونده برنامه جلباب باشین 📝موضوع ویژگیهای زن و مرد قرآنی پیشنهاد دانلود @zendegiasheghaneh 💞💞💞💞💞💞💞💞💞