هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃
#احکام_شرعی 🔴 #خواهرزن_نامحرم 🔴
❓آیا دست دادن به خواهرزن و نگاه به #موهای او جایز است؟
💥 روایت: احمد بن ابی نصر بزنطی (که از اصحاب عالیقدر امام رضا -علیه السلام - است) می گوید ازحضرت امام رضا علیه السلام سؤال کردم آیا برای مرد جایز است که به موی خواهر زنش نگاه کند؟
💥 فرمود: «خیر.»
گفتم پس خواهر زن و بیگانه یکی است؟
💥 فرمود «بله.» (وسائل جلد 3، صفحه 25)
🔷 پاسخ: 👇👇
✅ خواهر زن با داماد نامحرم است و حکم سایر افراد نامحرم را دارد.
خواهر زن به داماد نامحرم است ولی چون خواهر او را براى خود عقد کرده است(دائم یا موقت)، تا وقتى که آن زن در عقد اوست نمىتواند با خواهر آن زن ازدواج نماید.
✅ از آنجایی که خواهر زن به داماد نامحرم است، نگاه کردن جاهایی از بدن او که واجب است پوشانده شود، چه با قصد لذت و چه بدون آن حرام است.
✅ نکته: در اسلام چیزی به نام نامحرم و نامحرم تر وجود ندارد و اشخاص یا محرمند یا نامحرم و رابطه خویشاوندی سبب کم شدن نامحرمی نیست.
📚پی نوشت:
[1] توضیح المسائل (المحشی للامام الخمینی)، ج2، ص 465، م 2390؛ بهجت، محمد تقی،جامع المسائل، ج 3، ص 454.
[2] توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، ج2، ص: 485، مسأله 2433.
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
☘🌸☘🌸☘🌸☘🌸☘🌸☘
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
✅وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ
( الاحزاب ، آیه ٣٧)
خداوند سزاوارتر و مستحق تر است که
از او بترسی
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#آی_پارا
#پارت_شصدوهشت
کنار تخت تایماز همونجور ایستاده بودم . حرفهای تایماز و برخورد امین نگرانم کرده بود . می خواستم وارد بحثشون بشم که سید علی با دکتر اومد تو. به خاطر راحتی تایماز همگی از اتاق بیرون رفتیم . امین گفت که به خاطر پرستاری از تایماز ، اونروز کلاس رو تعطیل کنیم و من هم با کمال میل قبول کردم و استاد رو تا دم در بدرقه کردم . موقع برگشتن ، دکتر رو دیدم که از اتاق تایماز خارج می شد . جلو رفتم . تا من رو دید گفت : خوشبختانه شکستگی نداره ولی حال عمومیش خیلی رو به راه نیست . تقویتش کنید و زخماش رو تمیز نگهدارید و روزی به بار حتما پانسمانشون کنید. بازم بهش سر می زنم . این چند تا دارو رو هم برای بهتر شدن زخماش براش نوشتم که بدین براتون بپیچن. از دکتر تشکر کردم و از سید علی خواستم ضمن حساب کتاب ، تا دم در همراهیشون کنه و دارو ها رو هم بگیره . به صفورا خانوم دستور پخت ماهیچه واسه ناهار رو دادم و خواستم که جگر گاو هم بخرن و هر وقت حاضر شد بیارن تو اتاق تایماز و برگشتم پیشش. چشماشو بسته بود. حالا که هوا روشن شده بود و به خوبی می تونستم کبودی ها و زخماش رو ببینم ، دلم واسه دردی که تحمل می کرد ریش شد. با حس حضور من ، چشماش رو باز کرد . رو صندلی کنار تختش نشستم و گفتم چیکار کردین با خودتون ؟ واقعا ارزشش رو داشت ؟ اگه می مردین چی ؟ اگه زنده نمی ذاشتنون چی ؟ فکر نکردین چه بلایی سر من بیاد ؟ با لبخند گفت : آهان پس تو نگران خودتی!!! اخم کردم و گفتم : می دونین که اینطور نیست. اما واقعا همه رو ترسوندین. خندید و گفت : عوضش عزیز شدم همه بهم می رسن. زیر لب گفتم : عزیز بودین . نیازی به این همه زخم نبود. گنگ نگام کرد . زیر نگاهش تاب حضور نداشتم . از وقتی رسیده بودیم تهران ، تایماز خیلی عوض شده بود و کار من خیلی سخت تر. هول هولکی بلند شدم و گفتم : برم ببینم این صفورا خانوم سفارشات دکتر رو حاضر کرد یا نه . خودم می دونستم به این زودی حاضر نمی شه ولی خواستم فرار کنم. خواستم از حرفی که شاید معنی دیگه ای برای اون داشته باشه و ناخواسته زدم زده بودم ، فرار کنم. اکرم جگر رو حاضر کرد و خودم براش بردم بالا. حالا نوبت من بود که محبتهاش رو جبران کنم . براش لقمه می گرفتم و می دادم دستش . نگاه خیرش رو روی خودم حس می کردم، اما نمی خواستم سر بلند کنم و ببینمش . غذاش که تموم شد ، سینی رو گذاشتم کنارو گفتم : باید پانسمانهاتون رو عوض کنم. با تعجب گفت : تو ؟ گفتم : پس کی ؟ گفت: اینا رو کی پانسمان کرده ؟ با خجالت گفتم : من!!! گفت: من فکر کردم کار دکتره با سيد علي ناخودآگاه نگاه عاقل اندر سفیهی بهش انداختم و گفتم: دکتر که نصف شب اینجا نبود تا زخماتون رو ببنده. سید علی هم اونقدر هول بود که کم مونده بود برا خودش دکتر خبر کنیم . دیگه چیزی نگفت . منم بلند شدم پارچه و بقیه وسایل رو آوردم. از همونجا هم داد زدم و از اکرم آب جوش خواستم. نصف شب بیدار نبود ، اونقدر خجالت می کشیدم . حالا که داره خیره نگاهم می کنه ، دلم می خواست بمیرم بخدا. همه لباسهاشو در آورده بودیم . فقط لباس زیرش تنش بود. ملافه رو کناز دم تا باندها رو باز کنم ، داشتم از شدت خجالت پس می افتادم . بدن مردانه و جذابش جلو روم بود و می فهمیدم با هر دست زدن من ، هم اون گرمش می شه و هم من بی ظرفیت. کتف و شکمش رو زیر نگاههای خیره و ناله های آرومش بستم. دستم که به رانش خورد خندید. با تعجب نگاهش کردم که گفت : من شدید قلقلکی ام تو رو خدا يواش دست بزن که از خنده بی هوش می شم . لحن شوخش ، من رو از اون حالت خفگان نجات داد و باعث شد یه کم بتونم نفس بکشم . کارم که تموم شد ، به بهانه ی شستن دستام از اتاقش فرار کردم . من با دست زدن به بدنش بخصوص حالا که بیدار بود و داشت با چشماش من رو می خورد یه حالی می شدم . یه حسی که تا به حال تجربش نکرده بودم. ولی می دونستم این حس نباید باشه . چون اگه بیاد کنترلش سخته . تکالیفی که استاد بهم داده بود هنوز تموم نکرده بودم . رفتم تو اتاقم و سعی کردم ذهنم رو متمرکز درسم کنم . چند ساعتی تو اتاق بودم که اکرم اومد
-------------------
••••●❥JOiN👇🏾
@tafakornab
@zendegiasheghaneh
730.4K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تاثیر عجیب #حرف زدن مرد بر روی زنان
#آقایون حتما ببینند!
🍃❤️
@zendegiasheghaneh
#تربیت_فرزند
👷اگر فرزند شما حاضر نیست به
ماسه، نمک، مربا، آرد، ماست،
گل، رنگ انگشتی و...
دست بزند،
و یا اگر
دستش
کثیف شد
با اصرار از شما
می خواهد که دستش
را بشویید، نشانه تمیزی و
بهداشت کودک نیست !!!!!!!!!!!!!
😳 این رفتار نشانه
حساسیت لمسی کودک
است و اگر ادامه پیدا کند
می تواند منجر به وسواس شود.
🙇 بازی هایی مثل
ماست بازی، رنگ بازی،
شن بازی، گل بازی و ...
می تواند در دراز مدت این
واکنش های لمسی را از بین ببرد.
╭─═ঊঈ🌱ঊঈ═─╮
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
╰─═ঊঈ🌱ঊঈ═─╯
#خانوم_ها_بدانند
👌 یکی از چیزایی که
زنانگی تونو به مردتون ثابت
میکنه رسیدگی به خودتون و بدنتونه.
✅ به دست و پاتون مرطوب کننده بزنین.
هیچ وقت نذارین لباتون خشک
و ترک ترک باشه.
✅ ماسکای مختلف
مثل خیار و سیب
زمینی رو امتحان کنین.
❄️ گاهی با بخار آب پاکسازی کنین!!!
😍 و تو خونه سرمه
به چشمتون بزنین و
ترکیب عسل و روغن زیتون
به لبتون و بوی خوش به بدنتون!!!
😊 که سالم و طبیعی زیباترین باشین!!!
╭─═ঊঈ🌱ঊঈ═─╮
@zendegiasheghaneh
╰─═ঊঈ🌱ঊঈ═─╯
#سیاست_های_رفتاری
📍 مشکل با خانواده همسر!!!
🎐 اگر با فامیل شوهر مشکل دارید،
به صورت خصوصی باهاشون
جلسه بگذارید و ازشون
بپرسید حرف حساب
شون چیه و چرا
سم پاشی
می کنند
در زندگی
شما؟
⛔️ نه جنگ و دعوا ، نه عقب نشینی...
✅ باید مسئله را به
روش احسن حل کرد.
╭─═ঊঈ🌱ঊঈ═─╮
╰─═ঊঈ🌱ঊঈ═─╯