eitaa logo
زندگی برای مهدی
92 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
5هزار ویدیو
142 فایل
هرچه که امام زمانمان می پسندند
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از پرسش و پاسخ مهدوی
588.7K
🔴 سوال شماره 1 : 🔵 برای اثبات باطل بودن جریان احمد الحسن چه مطلبی به آنها بگوییم که مستند و علمی باشد؟ ♦️ پاسخ : 🎤 🆔 @emam_asr
6.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بازداشت مدعی دروغین امامت در قم 🔹مردی ۴۰ساله از جنوب کشور که سال‌ها قبل ادعا می‌کند فرستاده خداست و بسیاری از امام زادگان و حیوانات برای او الهاماتی می‌فرستند؛ بازداشت شد. 🔹او بعد از چند سال به قم می‌آید و از افراد ساده و کم‌اطلاع سو استفاده‌های مالی و اخلاقی می‌کند. 🔹زنده کردن مردگان، ارتباط با ارواح، نابود کردن شیطان، برگزیده شدن از طرف خداوند، مالک تمام دارایی‌ها و مسائل مادی و دنیوی پیروانش از جمله ادعا‌های این مدعی دروغین بود./فرارو 🆔 @emame_zaman
🔴 هم‌بند امام زمان قلابی! یکی از دوستانم چند سال پیش به خاطر پخش شب‌نامه علیه رئیس مجلس وقت، به زندان لنگرود قم افتاد. بگذریم از این که یک ماه در حبس بود و وقتی برگشت دو سال خاطره تعریف می‌کرد. بقیه ماجرا را از زبان خودش بشنوید: 🔹 در زندان با یک امام زمان هم‌بند بودیم! با او در حیاط والیبال بازی می‌کردیم و در بوفه ساندویچ می‌خوردیم. یک روز سر ادعای امامتش شرط‌بندی کردیم. تصمیم گرفتیم یک کار خارق العاده در نظر بگیریم که اگر توانست انجام دهد به او ایمان بیاورم و برایش یک سوسیس‌بندری از بوفه بگیرم و اگر نتوانست او برایم یک همبرگر دستی بگیرد و بی‌خیال ادعاهایش شود. گفت: «من می‌تونم پیش‌بینی کنم غذای امروز چیه؟» گفتم: «خوب چیه؟» گفت: «ماهی سرخ‌کرده با خرما و نون محلی.» گفتم: «داداش اون غذای زندان زاویرا بود و یوسف پیغمبر هم زندانیش بود. اینجا لنگرود قمه و تو داری آب خنک می‌خوری!» گفت: «تو کاری نداشته باش به این کارها. امشب غذا ماهی و خرما و نون محلیه.» گفتم: «خدا کنه. من که خسته شدم از سیب‌زمینی آب‌پز و تخم‌مرغ آشغال» نفس عمیقی کشید و گوشه زندان افتاد به خاک. سر به سجده گذاشت و شروع کرد به مناجات. اشک می‌ریخت و ضجه می‌زد. می‌شنیدم چه می‌گوید: «خدایا تو رو به حرمت اجداد طاهرینم، تو رو به قداست نبی مکرم اجازه نده این نامردها که من رو مظلومانه زندانی کردن جلوی بیدار شدن این جوون رو بگیرن. خدایا نور هدایتت رو بر قلب پاک این جوون بتابون و این کمترین رو سربلند کن. برحمتک یا ارحم الراحمین» 🔹 از سجده بلند شد تمام صورتش خیس اشک بود. تحت تاثیر قرار گرفتم. لحظه‌ای در دلم گفتم: «نکنه حق با این باشه. نکنه تا الان درباره‌اش خطا می‌کردم.» متوجه تردید من شد. شال سبزش رو بست به دور کمر و گفت: «نگران نباش. ما اهل بیت بخشنده‌ایم. کسی خطا بکنه دستش رو می‌گیریم و به روش نمیاریم.» گفتم: «خدا حفظ‌تون کنه و به من بصیرت بده.» تا موقع شام، در استرس بودم و نگرانی. نکند در این ایام حرمت حجت خدا را زیر پا گذاشته باشم. بالاخره استرس تمام شد و چشم بصیرتم باز. شام را آوردند: املت گوجه با پیاز! 🆔 @emame_zaman