#چاره_بیتابی_در_سوگ_عزیزان
🔹یڪی از قاضیهای بنیاسرائیل پسری داشت ڪه زیاد مورد علاقه او بود. ناگاه پسر مریض شد و مُرد. قاضی از این پیشامد سخت ناراحت شد و صدایش به ناله و گریه بلند گردید.
دو فرشته برای پند و نصیحت به نزد قاضی آمده و شڪایتی را علیه یڪدیگر مطرح ڪردند.
▪️یڪی گفت:
این مرد با گوسفندان، زراعتم را لگدڪوب ڪرده و آن را از بین برده است.
▫️دیگری گفت:
او زراعتش را ما بین ڪوه و رودخانه ڪاشته بود، راه عبور برایم نبود، چاره ای نداشتم جز آن ڪه گوسفندان را از زراعت ایشان عبور دهم.
🔹قاضی رو به صاحب زراعت نموده وگفت:
تو آن وقت ڪه زراعت را بین ڪوه و رودخانه میڪاشتی، میبایست بدانی چون زمین زراعت راه مردم است. در معرض
خطر خواهد بود. بنابراین نباید از صاحب گوسفند شڪایت داشته باشی❗️
▪️صاحب زراعت در پاسخ قاضی گفت:
شما نیز آن وقت ڪه پسرت به دنیا آمد باید بدانی در مسیر مرگ قرار دارد، دیگر چرا ناله و گریه در مرگ فرزندت میڪنی❓قاضی فوری متوجه شد این صحنه برای پند و آگاهی او بوده. از آن لحظه گریه و ناله را قطع ڪرد و مشغول انجام وظیفه خود گردید.
#علامــــہ_مجــلــــــسـے
#داستانهاے_بحارالانوار
[ج ۸۲، ص ۱۵۵]
╭─┅🍃🌸🍃┅─╮
@majlesi110
╰─┅🍃🌸🍃┅─╯
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰