زندگی از غسالخونه تا برزخ
منبع خاطرات خانم غساله در اینستاگرام که این محتوا را مینویسند
کپی بدون این منبع حرامه 👇👇👇👇
@neiynava313
قبل از خوندن کپشن🌷🌹
بعد از مدت ها تو این شرایط پست گذاشتم
____________________
روز پر مر_گ🥺💔
زنگ زد گفت زهرا میتونی بری غسالخونه؟!
گفتم: خیره برای چی؟! گفت خالم رحمت خدا رفته ،تا من برسم دیر شده ولی میخام شما باشید 🥺 ناراحت شدم از خبرش خیلی
چون خاله ی رفیقم بود ،زودی به بچه ها گفتم قراره یه ج،نازه برامون بیاد از فلان شهر
گوش به زنگ باشید۰
گذشت تا فردای اون روز رفتیم غسالخونه
رفتم دم سردخونه گفتم چنین اسم فامیلی رو اوردن؟؟ گفتن توراهه تا بیاد طول میکشه
رفتم سمت سالن غسالخونه
درب سالن باز کردم دیدم سه تا (ج۰نازه)
اونجاست
به رفیقام نگاه کردم چ خبره ؟!!
چرا جنازه ها اینجان !! مگه نباید تو سرد خونه باشن بعد یکی یکی بیارن تا ما بشوریم!!
علت رو جویا شدم گفتن سردخونه پرهههه
جا نبوده گذاشتیم اینجا
پرسیدم چخبره؟؟؟ مگه تصادفی بوده؟ که این همه (ج۰نازه ) باهم بوده ،گفتن نه ولی امروز روز پر کاری هست تا شب باید بمونید و غسل بدید
نگاه کردم به کاور های سیاهی که تو سالن بود
رفته رفته بهشون اضافه میشد
مات بودم چرا با دیدن اون همه کاور سیاه؟ وصورت های مخفی شده! چرا دلم نمی لرزه؟! چرا نمی ترسم؟! چرا فکر نمیکنم روزی منم باید برم داخل همین کاور😔
روزی منم میام تو همین غسالخونه!!!!
بترس زهرا بترس از روزی که دست هات خالیه و دل بسته ی تعلقات پوچ این دنیا شدی
رفتم تو اتاق اصلی چادر م آویز کردم
طبق معمول خودمو تو اینه نگاه کردم
من ت۰رسناکم بچه ها؟؟؟دوستام گفتن باز دیونه شدی، گفتم پس چرا بچه های پ۰یجم
ازم میترسن؟!!!!!
یهو از پشت سرم صدای جیغ بلند شد
چند تا اقا جنازه ی روی دوششون بود
وداشتن طرفم می اومدن۰۰۰۰
زودی رفتم جلوگفتم بزارید روی این حوض
و نامحرم ها بیرون
یکی بلند بلند می گفت مگه تو چند سالت بود؟!
برات زود بود بری عروس ۲۰ ساله یمن🥺
داستان اول ادامه دارد۰۰۰۰
______
#شنود#مرگ#اخرت#عروس#دنیا#خدا#چادر#جوانی#ارزو#عشق#سبز#قرمز#روسری