🍃🌾🍃🌾
🌾🍃🌾
🍃🌾
🌾
#داستان
#غدیری_ام
🔰 #دست_تهی کجا مرا کنی روانه #یا_علی_ع
🔶نزد امیرالمؤمنین (ع) آمد و از ایشان، اسبِ قرمزِ خوش رنگی خواست.
حضرت هم به او هدیه داد، بی چشم داشت و کریمانه....
⭕️وقتی سوار بر آن اسب شد و رفت، امیرمؤمنان این شعر را خواند:
✨«أُریدُ حیاتَهُ و یُریدُ قَتلی،
عذیرَکَ مِن خلیلِکَ مِن مُرادِ»✨
🔘 یعنی «من برای او حیات و سلامتی را آرزومندم،...
اما او قصد کشتن مرا دارد»....
کسی را از قبیله مراد بیاورید که عذر مرا (در اینکه به بدخواه خود محبت میکنم) بپذیرد.
سپس رو به دوستان خود فرمود به خدا قسم که این مرد قاتل من است!
🔘مردم بارها دیده بودند درستیِ
پیش بینی هایش را،....
با تعجب پرسیدند پس چرا او را
نمی کشی؟
🍃🌸پاسخ داد پس چه کسی مرا بکشد؟
✔️او که #دست_رد به سینه #قاتلش نزد، چگونه ممکن است #محبان امیدوارش را ناامید کند؟
📚 منبع: بحارالانوار، ج۴۲، ص۱۸۶
💧 #یا_علی_علیه_السلام_مددی💧
🌴 ڪانال دوهــزار و یڪ ختم🌴
👇👇
https://eitaa.com/Doohezarooyekkhatm
🌹🌹🍃🍃🌹🌹🍃🍃🌹🌹🍃🍃