eitaa logo
💚زندگــےِ مـهـدوے💚
378 دنبال‌کننده
13.2هزار عکس
3هزار ویدیو
279 فایل
#مــولاے_مـهـربانـم ؛ سِرّ عاشق شدنم لطف طبیبانه توست ورنه عشق تو کجا این دل بیمارکجا؟ کاش در نافله ات نام مرا هم ببری که دعای توکجا عبد گنهکار کجا؟ #یا‌صاحب‌الزمان‌_ادرڪنی
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷💫💫💫⚜⚜⚜🌷 مسلمان نما ✳️ امام زمان(عج) 💠شمس الدين محمّد بن قارون میگويد: در شهر (حلّه) مردى ، ريز نقش وبد شکل زندگى میکرد، او ريش کوتاه وموى زرد داشت، وصاحب حمّامى بود، به همين جهت به (ابو راجح حمامى) معروف بود. 💢 💠روزى به حاکم حله که (مرجان صغير) نام داشت، خبر دادند که ابو راجح خلفاى(صحابه) پيامبر(ص) را دشنام داده است. ⚡️حاکم دستور داد تا او را دستگير نمايند. وقتى او را دستگير ونزد حاکم بردند. حاکم امر کرد او را تا حدّ مرگ کتک بزنند. ⚡️مأمورين حاکم او را از هر طرف میزدند، آن قدر زدند که صورتش به شدّت زخمى شد، ودندان هاى پيشين او شکست. ⚡️حاکم به اين هم اکتفا نکرد، دستور داد تا زبان او را بيرون کشيده وبا جوالدوز سوراخ کنند. شکنجه او همچنان ادامه يافت، و(براى عبرت مردم وقدرت نمايى وبه اصطلاح نمايش غيرت مذهبى خويش) دستور داد که بينى او را سوراخ نموده وطناب زبر خشنى از آن عبور دهند ودر کوچه هاى حلّه بچرخانند ودر انظار مردم نيز او را ضرب وشتم نمايند. ⚡️مأمورين حاکم ، دستور او را اجرا کردند، ديگر رمقى براى ابو راجح نمانده بود. هرکه او را مى ديد، مى پنداشت مرده است. با اين حال، حاکم دست از سر او نکشيد ودستور قتلش را صادر کرد.💢 🔺عدّه اى که در صحنه حاضر بودند، گفتند: او پيرمرد سالمندى است وآنچه ديد، برايش کافى است. همين حالا نيز مرده است. او را رها کنيد که جان بکند. وخونش را به گردن مگيريد! وآنقدر اصرار کردند تا حاکم راضى شده و رهايش نمود... 🔺بستگان ابو راجح، او را با صورت زخمى وزبان باد کرده که رمقى برايش نمانده بود به خانه اش برده، ودر اتاقى خواباندند، وهمه يقين داشتند که ابو راجح همان شب خواهد مُرد. ☘ ✨اما صبح هنگام، وقتى براى اطّلاع از حالش به خانه او رفتند، ديدند ابو راجح با چهرهٔ سرخ، ريشى انبوه وپاک، قامتى رسا وقوى ودندانهايى سالم، مانند يک جوان بيست ساله به نماز ايستاده است وهيچ اثرى از وضع وحال بد شب گذشته وجراحات او ديده نمى شود. 🔴مردم که بسيار تعجّب کرده بودند، پرسيدند: ابو راجح! چه شده است؟😳 🍃ابو راجح گفت: ديشب وقتى مرگ را در مقابل چشمانم ديدم، ، زبان که نداشتم کنم، در دل دعا کردم، واز (عج) کمک طلبيدم.💢 ✨وقتى تاريکى شب همه جا را فرا گرفت، نورى فضاى خانه را پر کرد. ناگاه جمال محبوبم (عج) را مشاهده نمودم که مبارک را بر چهره مجروح من کشيده فرمود: 💫براى کسب روزى خانواده ات از خانه خارج شو! 💫خداوند تو را عافيت بخشيده است. ⚡️صبح شد همينطور که مى بينيد، خود را ديدم.... 📝خبر شفاى او فوراً همه جا پخش شد وبه گوش حاکم رسيد. حاکم او را احضار کرد. او که ابو راجح را ديروز آنطور ديده وامروز چنين مشاهده میکرد 😳در جا خشکش زد وبه شدّت به هراس افتاد... 👈از آن زمان، در رفتار خود نسبت به حلّه تغيير روش داد. حتّى محلّ امارتش را که در مکانى که منسوب به امام زمان (عج) بود تغيير داده واز آن پس به جاى اين که پشت به قبله بنشيند، (به جهت احترام) رو به قبله نشست! امّا هيچکدام از اينها به حال او سودى نکرد واو پس از مدت کوتاهى مُرد.... 📚بحار الانوار، ج 52، ص 70 و71 💚اللّٰهُمَــ ؏ـَـجِـلْ لِوَلیـِـڪَ الْفَرَّج💚 👇👇 https://eitaa.com/Doohezarooyekkhatm 🌷⚜✨⚜✨⚜✨⚜🌷
🌷💫💫💫⚜⚜⚜🌷 مسلمان نما ✳️ امام زمان(عج) 💠شمس الدين محمّد بن قارون میگويد: در شهر (حلّه) مردى ، ريز نقش وبد شکل زندگى میکرد، او ريش کوتاه وموى زرد داشت، وصاحب حمّامى بود، به همين جهت به (ابو راجح حمامى) معروف بود. 💢 💠روزى به حاکم حله که (مرجان صغير) نام داشت، خبر دادند که ابو راجح خلفاى(صحابه) پيامبر(ص) را دشنام داده است. ⚡️حاکم دستور داد تا او را دستگير نمايند. وقتى او را دستگير ونزد حاکم بردند. حاکم امر کرد او را تا حدّ مرگ کتک بزنند. ⚡️مأمورين حاکم او را از هر طرف میزدند، آن قدر زدند که صورتش به شدّت زخمى شد، ودندان هاى پيشين او شکست. ⚡️حاکم به اين هم اکتفا نکرد، دستور داد تا زبان او را بيرون کشيده وبا جوالدوز سوراخ کنند. شکنجه او همچنان ادامه يافت، و(براى عبرت مردم وقدرت نمايى وبه اصطلاح نمايش غيرت مذهبى خويش) دستور داد که بينى او را سوراخ نموده وطناب زبر خشنى از آن عبور دهند ودر کوچه هاى حلّه بچرخانند ودر انظار مردم نيز او را ضرب وشتم نمايند. ⚡️مأمورين حاکم ، دستور او را اجرا کردند، ديگر رمقى براى ابو راجح نمانده بود. هرکه او را مى ديد، مى پنداشت مرده است. با اين حال، حاکم دست از سر او نکشيد ودستور قتلش را صادر کرد.💢 🔺عدّه اى که در صحنه حاضر بودند، گفتند: او پيرمرد سالمندى است وآنچه ديد، برايش کافى است. همين حالا نيز مرده است. او را رها کنيد که جان بکند. وخونش را به گردن مگيريد! وآنقدر اصرار کردند تا حاکم راضى شده و رهايش نمود... 🔺بستگان ابو راجح، او را با صورت زخمى وزبان باد کرده که رمقى برايش نمانده بود به خانه اش برده، ودر اتاقى خواباندند، وهمه يقين داشتند که ابو راجح همان شب خواهد مُرد. ☘ ✨اما صبح هنگام، وقتى براى اطّلاع از حالش به خانه او رفتند، ديدند ابو راجح با چهرهٔ سرخ، ريشى انبوه وپاک، قامتى رسا وقوى ودندانهايى سالم، مانند يک جوان بيست ساله به نماز ايستاده است وهيچ اثرى از وضع وحال بد شب گذشته وجراحات او ديده نمى شود. 🔴مردم که بسيار تعجّب کرده بودند، پرسيدند: ابو راجح! چه شده است؟😳 🍃ابو راجح گفت: ديشب وقتى مرگ را در مقابل چشمانم ديدم، ، زبان که نداشتم کنم، در دل دعا کردم، واز (عج) کمک طلبيدم.💢 ✨وقتى تاريکى شب همه جا را فرا گرفت، نورى فضاى خانه را پر کرد. ناگاه جمال محبوبم (عج) را مشاهده نمودم که مبارک را بر چهره مجروح من کشيده فرمود: 💫براى کسب روزى خانواده ات از خانه خارج شو! 💫خداوند تو را عافيت بخشيده است. ⚡️صبح شد همينطور که مى بينيد، خود را ديدم.... 📝خبر شفاى او فوراً همه جا پخش شد وبه گوش حاکم رسيد. حاکم او را احضار کرد. او که ابو راجح را ديروز آنطور ديده وامروز چنين مشاهده میکرد 😳در جا خشکش زد وبه شدّت به هراس افتاد... 👈از آن زمان، در رفتار خود نسبت به حلّه تغيير روش داد. حتّى محلّ امارتش را که در مکانى که منسوب به امام زمان (عج) بود تغيير داده واز آن پس به جاى اين که پشت به قبله بنشيند، (به جهت احترام) رو به قبله نشست! امّا هيچکدام از اينها به حال او سودى نکرد واو پس از مدت کوتاهى مُرد.... 📚بحار الانوار، ج 52، ص 70 و71 💚اللّٰهُمَــ ؏ـَـجِـلْ لِوَلیـِـڪَ الْفَرَّج💚 👇👇 https://eitaa.com/Doohezarooyekkhatm 🌷⚜✨⚜✨⚜✨⚜🌷
🌷💫💫💫⚜⚜⚜🌷 مسلمان نما ✳️ امام زمان(عج) 💠شمس الدين محمّد بن قارون میگويد: در شهر (حلّه) مردى ، ريز نقش وبد شکل زندگى میکرد، او ريش کوتاه وموى زرد داشت، وصاحب حمّامى بود، به همين جهت به (ابو راجح حمامى) معروف بود. 💢 💠روزى به حاکم حله که (مرجان صغير) نام داشت، خبر دادند که ابو راجح خلفاى(صحابه) پيامبر(ص) را دشنام داده است. ⚡️حاکم دستور داد تا او را دستگير نمايند. وقتى او را دستگير ونزد حاکم بردند. حاکم امر کرد او را تا حدّ مرگ کتک بزنند. ⚡️مأمورين حاکم او را از هر طرف میزدند، آن قدر زدند که صورتش به شدّت زخمى شد، ودندان هاى پيشين او شکست. ⚡️حاکم به اين هم اکتفا نکرد، دستور داد تا زبان او را بيرون کشيده وبا جوالدوز سوراخ کنند. شکنجه او همچنان ادامه يافت، و(براى عبرت مردم وقدرت نمايى وبه اصطلاح نمايش غيرت مذهبى خويش) دستور داد که بينى او را سوراخ نموده وطناب زبر خشنى از آن عبور دهند ودر کوچه هاى حلّه بچرخانند ودر انظار مردم نيز او را ضرب وشتم نمايند. ⚡️مأمورين حاکم ، دستور او را اجرا کردند، ديگر رمقى براى ابو راجح نمانده بود. هرکه او را مى ديد، مى پنداشت مرده است. با اين حال، حاکم دست از سر او نکشيد ودستور قتلش را صادر کرد.💢 🔺عدّه اى که در صحنه حاضر بودند، گفتند: او پيرمرد سالمندى است وآنچه ديد، برايش کافى است. همين حالا نيز مرده است. او را رها کنيد که جان بکند. وخونش را به گردن مگيريد! وآنقدر اصرار کردند تا حاکم راضى شده و رهايش نمود... 🔺بستگان ابو راجح، او را با صورت زخمى وزبان باد کرده که رمقى برايش نمانده بود به خانه اش برده، ودر اتاقى خواباندند، وهمه يقين داشتند که ابو راجح همان شب خواهد مُرد. ☘ ✨اما صبح هنگام، وقتى براى اطّلاع از حالش به خانه او رفتند، ديدند ابو راجح با چهرهٔ سرخ، ريشى انبوه وپاک، قامتى رسا وقوى ودندانهايى سالم، مانند يک جوان بيست ساله به نماز ايستاده است وهيچ اثرى از وضع وحال بد شب گذشته وجراحات او ديده نمى شود. 🔴مردم که بسيار تعجّب کرده بودند، پرسيدند: ابو راجح! چه شده است؟😳 🍃ابو راجح گفت: ديشب وقتى مرگ را در مقابل چشمانم ديدم، ، زبان که نداشتم کنم، در دل دعا کردم، واز (عج) کمک طلبيدم.💢 ✨وقتى تاريکى شب همه جا را فرا گرفت، نورى فضاى خانه را پر کرد. ناگاه جمال محبوبم (عج) را مشاهده نمودم که مبارک را بر چهره مجروح من کشيده فرمود: 💫براى کسب روزى خانواده ات از خانه خارج شو! 💫خداوند تو را عافيت بخشيده است. ⚡️صبح شد همينطور که مى بينيد، خود را ديدم.... 📝خبر شفاى او فوراً همه جا پخش شد وبه گوش حاکم رسيد. حاکم او را احضار کرد. او که ابو راجح را ديروز آنطور ديده وامروز چنين مشاهده میکرد 😳در جا خشکش زد وبه شدّت به هراس افتاد... 👈از آن زمان، در رفتار خود نسبت به حلّه تغيير روش داد. حتّى محلّ امارتش را که در مکانى که منسوب به امام زمان (عج) بود تغيير داده واز آن پس به جاى اين که پشت به قبله بنشيند، (به جهت احترام) رو به قبله نشست! امّا هيچکدام از اينها به حال او سودى نکرد واو پس از مدت کوتاهى مُرد.... 📚بحار الانوار، ج 52، ص 70 و71 👇امــــــام زمـــانـــےشــــــو 👇 ✬ @zendegiyemahdavi