✨حکایت های پندآموز✨
#قرآن_بخوان... و به آن #عمل_کن...
🍃 احمد بن طولون یکی از پادشاهان مصر بود. وقتی که از دنیا رفت از طرف حکومت وقت، قاری قرآنی را با حقوق زیادی اجیر کردند تا روی قبر سلطان قرآن بخواند.
🍃 روزی خبر آوردند که قاری، ناپدید شده و معلوم نیست که به کجا رفته است پس از جست و جوی فراوان او را پیدا کردند و پرسیدند: چرا فرار کردی؟ جرأت نمی کرد جواب دهد. فقط می گفت: من دیگر قرآن نخواهم خواند.
🍃 گفتند: اگر حقوق دریافتی تو کم است دو برابر این مبلغ را می دهیم. گفت: اگر چند برابر هم بدهید نمی پذیرم. گفتند: دست از تو برنمی داریم تا دلیل این مسأله روشن شود.
🍃 گفت: چند شب قبل صاحب قبر به من اعتراض کرد که چرا بر سر قبرم قرآن می خوانی؟ من گفتم: مرا اینجا آورده اند که برایت قرآن بخوانم تا خیر و ثوابی به تو برسد
🌾 گفت: نه تنها ثوابی از قرائت قرآن به من نمی رسد بلکه هر آیه ای که می خوانی، آتشی بر آتش من افزوده می شود،
✨ به من می گویند:
#می شنوی؟ #چرا_در_دنیا_به_قرآن_عمل_نکردی؟
📚روایت ها و حکایت ها، 132و131
🌴 ڪانال دوهــزار و یڪ ختم🌴
👇👇
https://eitaa.com/Doohezarooyekkhatm
🍃🌹━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━🌹🍃
#مهدویت...
🔰یاران امام زمان (عج)در دوران غیبت:
🔻ماجرای عجیب #غیب شدن #شیخ غلامرضا کسائى"
🔶از روایات و کلام علما استفاده میشود که ۳۰ تن از یاران #خاص حضرت مهدی(عج) هستند که همواره در خدمت ایشان به سر میبرند.
هریک از آنان که از دنیا برود فرد شایسته دیگری جانشین او میشود.
اینها ناشناس هستند و دستورات امام را انجام میدهند.
شاید بعضی ها را بعد مرگشون مردم بفهمن که با امام در ارتباط بوده اند...
⬅️این خواص را " #أبدال" و یا " #رجال الغیب" میگویند.
🍃🌸امام صادق (ع) فرمودند:
🔺به ناچار صاحب این امر، غیبت میکند؛ و به ناچار در زمان غیبتش گوشه گیری میکند؛
و چه خوب جایگاهی است مدینه؛
(گویا حضرت غالبا در مدینه و اطراف آن میباشند.)و با #وجود سی (نفر) #وحشتی نخواهد بود."
📚 اصول کافی، كتاب الحجة، باب فى الغيبة، حديث۱۶
⬅️ #حکایت 👇
💎آیت الله بهجت و آیت الله وحید خراسانی تعریف کردند:
🔷شخصی به نام "شیخ غلامرضا کسائى" خادم مدرسه ای علمیه بود در #تبریز، و دارای اخلاقی بسیار نیک نسبت به طلاب بود.
انسان وارسته ای بود و خدمتگزاری صادق برای سربازان امام عصر(عج)"
🔺یکی از طلبه ها میگوید:
#شبی از اتاق بیرون آمدم، دیدم اتاق کوچک این خادم، نوری دارد که روشنایی آن، غیر از نور مدرسه است.
رفتم جلو، فهمیدم که با کسی صحبت میکند؛
صدای خادم را شنیدم ولی صدای طرف مقابل را نشنیدم تا اینکه #نور تمام شد.
در زدم، پرسید: "چه کار داری؟"
گفتم: چه کسی این جا بود؟
گفت: "هیچ کس."
گفتم:
⬅️ یا بگو.... یا اینکه #داد میزنم و همه
طلبه ها را جمع میکنم.
کمی فکر کرد و با این که کم حرف بود، گفت: "باشد میگویم ولی قول بده که تا روز #جمعه به کسی نگویی."
قول دادم و او هم جریان را گفت؛ به این مضمون که:
"یکی از أبدال روز جمعه #می میرد و ایشان (حضرت یا واسطه ایشان) به من گفت:
میخواهیم تو را به جای او قرار دهیم، روز جمعه حاضر باش."
🔺این طلبه می گوید:(آن شب) شب #چهارشنبه بود. روز چهارشنبه دیدم خیلی عادی رفتار کرد، روز پنجشنبه هم همینطور تا این که روز جمعه رسید.
از فجر جمعه #مراقبش بودم، دیدم کارهایش معمولی است؛ مثلا ساعت ده، لباس ها و کفش هایش را شست، بعد رفت وضو گرفت تا این که نزدیک ظهر، دفعتاً غیب شد!
من ناگهان داد زدم، همه آمدند؛ گفتم:
فلانی کو؟
گفتند:
حتما رفته بیرون و بر میگردد؛
گفتم:
نه، #رفت که رفت!
و سپس ماجرا را تعریف کردم.
📚حدیث وصال صفحه ۱۲۰/
فصلنامه انتظار جلد۲ صفحه۶۴
#یاران_امام_در_دوران_غیبت
❣اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْ❣
@zendegiyemahdavi
🍃🌹━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━🌹🍃