🌹🌹تفکر
جوانی با شیخ پیری به سفر رفت. جوان در کنار برکهای بود که ماری به سمت شیخ آمد ولی شیخ فرار کرد.
پیر گفت:
خدایا! مرا ببخش، صبح که از خواب بیدار شدم به همسایه گمان بدی بردم.
جوان گفت:
مطمئنی این ماری که به سمت تو آمد بخاطر این گناهت بود؟
پیر گفت:
بلی.
جوان گفت از کجا مطمئنی؟
پیر گفت:
من هر روز مواظب هستم #گناه نکنم و چون دقت زیادی دارم، گناهانم را که از دستم رها میشوند زود میفهمم و بلافاصله #توبه میکنم و اگر توبه نکنم، مانند امروز دچار بلا میشوم. تو هم بدان اگر اعمال خود را محاسبه کرده و دقت کنی که مرتکب گناه نشوی، تعداد گناهان کم میشود و زودتر میتوانی در صورت رسیدن بلایی، علت گناه و ریشهی آن بلا را بشناسی.
بدان پسرم!
بقالی که تمام حساب و کتاب خود را در آن لحظه مینویسد، اگر در شب جایی کم و کسری بیاورد، زود متوجه میشود اما اگر این حساب و کتاب را ننویسد و مراقب نباشد، جداکردن حساب سخت است.
ای پسرم!
اگر دقت کنی تا #معصیت تو کمتر شود بدان که براحتی، ریشه مصیبت خود را میدانی که از کدام گناه تو بوده است.
@zendegyyy