#شاهد_مثال #تام_and_جری زن و شوهر از مهمونی خونه مادر شوهر برگشتند خونه دور از جون دور از جون مثل تام و جری به جون هم افتادند حالا قصه چیه خانمه به شوهرش میگه چرا رفتیم خونه مامانت مامانت وقتی میخواست میوه بذاره پرتقال بزرگه رو گذاشت جلو تو اون کوچیکه رو گذاشت جلو من! شوهره گفت خب که چی: خانمه گفت: دیدی منو نمی فهمی دیدی منو درک نمیکنی دیدی اصلا نمیدونی خواسته های من چیه دیدی برام ارزش قائل نیستی! به قول سریال پایتخت: یا مکه مکرمه ،یا مدینه منوره اخه یعنی چی این حرفا شوهره هم برا اینکه کم نیاره گفت خب تو هم تقصیر داشتی.. خانمه: من؟؟؟ آره توووو تو چرا رفتیم خونه مامانم اینا یواش سلام کردی به مامانم چرا بلند نگفتی سلااااااااام!!!!! وای خدا من حتما مامانت گفته آره؟؟؟ نه مامانم چیزی نگفته!!!(الکی مثلا) من خودم اونجا دیدم اخه تو که اون لحظه داشتی ماشین پارک میکردی از کجا اخه....!! بله و این قصه های تکراری همچنان #جریان دارد چرا که زندگی جریان دارد و ما هم بی خیال نخواهیم بود تا چشم مادر شوهر و در نیاریم تا روی #عروس و کم نکنیم خدا قوت دلاور😁 @zendeshad