بهترین متنی که خواندم👌
در عالم کودکی به #مادرم قول دادم ،
که تا همیشه هیچ کس را بیشتر از او دوست نداشته باشم.
مادرم مرا بوسید.
و گفت : نمی توانی عزیزم !
گفتم : می توانم ، من تو را از پدرم و خواهر و برادرم بیشتر دوست دارم .
مادر گفت : یکی می آید که نمی توانی مرا بیشتر از او دوست داشته باشی .
نوجوان که شدم دوستی عزیز داشتم .
ولی خوب که فکر می کردم مادرم را دوست داشتم .
معلمی داشتم که شیفته اش بودم ولی نه به اندازه مادرم !
بزرگتر که شدم عاشق شدم ، خیال کردم نمی توانم به قول کودکی ام عمل کنم .
ولی وقتی پیش خودم گفتم ؛
کدامیک را بیشتر دوست داری باز در ته دلم این #مادر بود ، که انتخاب شد.
سالها گذشت و یکی آمد ، یکی که تمام جان من بود .
همانروز مادرم با شادمانی خندید و گفت دیدی نتوانستی !
من هرچه فکر کردم او را از مادرم و از تمام دنیا بیشتر می خواستم ،
او با آمدنش سلطان قلب من شده بود .
من نمی خواستم و نمی توانستم به قول دوران کودکیم عمل کنم .
آخر من خودم #مادر شده بودم .
@zendeshad
دست از سر پدر و مادر هم بردارید لطفا
🔺از اجرای یه جشن تکلیف تو مدرسه دخترونه برمیگردم
اومدم ماشین و پارک کنم برم دفتر
دیدم یه زن و شوهر نسبتا جوون از گوشت فروشی اومدن بیرون و دارن با هم بحث میکنند
شوهره به خانمه گفت خب چیکار به #مادرم داری تووو،
بعد خانمه گفت همین که هست ، اینا هستند من نمیام و.... متاسفانه بعدش هم تو خیابون یه کم جر و بحث کردند
هم خانم و صدا زدم
هم آقا رو
گفتم هم و دوست دارید یا نه ؟؛گفتن بله حاج آقا
گفتم خب چتونه پس
چیکار به پدر و مادر هم دارید ؟
دو سه تا نکته کوتاه بهشون گفتم که با وویس برا شما هم توضیح خواهم داد
ان شالله قابل استفاده باشه👇👇👇