آن جا یک قهوه خانه بود.
اما ننشستیم به نوشیدن دو تا استکان چای.
چرا؟
دنیا خراب می شد اگر دقایقی آن جا مینشستیم
و نفری یک استکان چای میخوردیم؟
عجله،
همیشه عجله...
کدام گوری میخواستم بروم؟
من به بهانه رسیدن به زندگی،
همیشه زندگی را کشته ام...
📚 از #کتاب روزگار سپری شده مردم سالخورده| نوشتهی #محمود_دولت_آبادی
https://eitaa.com/joinchat/2961113132Ccce4fd0170
وای بر ناامیدانی که ما هستیم.
چون انسان ممکن است بتواند از شر طاعون، نیمهجانی در ببرد؛ اما از شر ناامیدی ممکن نیست جان به عافیت در ببرد. وای بر ناامیدانی که ما هستیم، با این نفرت و ناامیدی که چون بدترین بلاها در روح ما مردم رسوخ کرده و لحظهبهلحظه فراگیرتر میشود، چهجور آیندهای در انتظار ما خواهد بود، چهجور آیندهای تدارک دیده شده؟ جنون، جنون، این مردم دارند دچار جنون نومیدی میشوند
و... وای بر ناامیدانی که ما هستیم...
📚 از #کتاب نون نوشتن | نوشتهی
#محمود_دولت_آبادی
https://eitaa.com/joinchat/2961113132Ccce4fd0170
دوست داشته شدن
از سوی کسی که دوستش می داری آن حس و حالی است که در واژه ی عام و عادی خوشبختی نمی گنجد.
📚از #کتاب سلوک | نوشتهی #محمود_دولت_آبادی
https://eitaa.com/joinchat/2961113132Ccce4fd0170