زندگی من
آنگاه آخوند شدم .... #تیکه_چهلودوم بعد از آن بار ، سه بار دیگر هم چسبیدن به ضریح نصیبم شد ، خدا ان
آنگاه آخوند شدم ....
#تیکه_چهلوسوم
لذت تک بودن در خانواده ، خیلی زیاد است . هنوز هم که هنوز است ، تقریبا تک نوه ی نازنین و گل خانواده ام ، که سوایِ گل بودن بقیه نوه ها ، به چشم دیگری به من نگاه میکردند و میکنند.😃
علی ای حال بگذریم ...
در این میان ، یعنی حوالی کلاس هفتم و هشتم و نهم ، اتفاقات خوبی برایم آنچنان نیوفتاد .
به هر حال دنیا و زندگی است و مشکلات آن ... . سال ها آرزو داشتم کلاس نهم به حوزه بروم. یعنی در اولین فرصتی که میشود! ( اون وقتا نمیدونستم از کلاس هشتم هم میشه رفت حوزه !😶)
اما ...
پدرم مخالفِ حوزه رفتنم بود. البته میفرمودند که از سیکل نرو حوزه ، از دیپلم برو !
( والد ماجد ما ، علی رغم دروس زیاد روانشناسی که خوانده اند ، اما خب در بحث حوزه و دروس حوزوی ، اطلاعات زیادی نداشتند. منتها ، در این بحث ، با یکی از آشنایان که خودشان استاد حوزه و دانشگاه بودند ، مشورت کردند.🤝_ اما امان از مشاوره هایی که دقیق نیست ... امان از مشاوره هایی که بدون ظرافت داده میشود ... امان از مشاوره هایی که ممکن است سالی یا سالیانی ، کسی را سر در گم کنند ....)
خلاصه که علی رغم میل باطنی ام ، اما بخاطر سخن پدرم ، که تاج سر بنده و اولین مدرس اخلاق و زندگی به بنده است. قیدِ حوزه را ، آن سال زدم. و وارد دنیایی به اسم دبیرستان شدم . رشته ی معارف !
( بعضی ها فکر میکنند که ، رشته ی معارف و حوزه ی علمیه ، هیچ فرقی ندارند ، اما به جرئت میتوانم بگویم که رشته ی معارف ، کلا ریلی که قطارش در آن میرود و ریل قطار حوزه علمیه ، دو تاست! و هیچ شباهتِ مبنایی با هم ندارند ! مدل درس ها ، مدل مباحث ، مدل تدریس ، مدل اساتید ، کلا با حوزه فرق دارند !!!!. شاید با خودتان اینجور تصور کنید که : خب در رشته معارف هم عربی را خیلی عمیق میخوانند ، قران را خیلی عمیق میخوانند ، حتی درسی دارند به اسم اصول استنباط احکام ! _ اما به جرئت میتوانم بگویم به هیچ دردی نمیخورند ! مگر اینکه یکم آشنایی خیلی عادی با آن دروس پیدا میکنید. یادم نمیرود در این دبیرستان چقدر #عذاب کشیدم ...💔🚶♂
این داستان ان شاء الله ادامه دارد ....
✍ #حبیب