eitaa logo
زندگی نامه شهیدان
805 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
93 فایل
بِســـمِ الله الرّحمــنِ الرّحیــم أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کسانی‌اندکه خدا قلب‌هاشان را برای تقـوا امتحان کرده. @fendreck @KhademAllah7 ✅🌷حمایت شمادلگرمی ماست🌷🇮🇷
مشاهده در ایتا
دانلود
اکبر چهره‌قانی در سال 1337 در سوم شعبان مصادف با شب تولد امام حسین(ع) به دنیا آمد. پس از اخذ دیپلم تصمیم گرفت برای ادامه تحصیل به انگلستان برود. حتی محل سکونتش در شهری که می‌خواست به تحصیل بپردازد را هم اجاره کرد و کرایه آن را پرداخت. هم‌زمان با عزم اکبر برای رفتن به انگلستان، حرکت‌های انقلاب شروع و اوج گرفت. لذا در آخرین لحظات از رفتن منصرف و مبارزه با طاغوت را بر تحصیل بر انگلستان ترجیح داد و گفت تا پیروزی انقلاب اسلامی این آب و خاک را ترک نخواهم کرد. 🌷 ╭═━⊰🏴🕊🌷🏴⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🏴🕊🌷🏴⊱━═╯
پس از پیروزی انقلاب! عشق به اسلام و انقلاب او را در مسیر دیگری قرار داد و جزء اولین گروهی بود که به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و توسط شهید چمران تحت تعلیمات خاص نظامی قرار گرفت. در واقع از نخستین افرادی بود که به فراگیری فنون نظامی و سپاهی‏گری در نوروز سال 1358 در پادگان امام علی(ع) (سعدآباد سابق) زیر نظر دکتر چمران همت گماشت. دکتر چمران چند دوره جوانان علاقه‌مند را در این پادگان در زمره اولین گروه‏‌های سپاه آموزش داد و معدودی از آنان که در قید حیاتند هنوز هم خاطرات خوش روزهای آموزش را به یاد دارند. 🌷 ╭═━⊰🏴🕊🌷🏴⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🏴🕊🌷🏴⊱━═╯
سپس وارد نیروی ویژه نخست‌وزیری شد و از آن طریق در اغلب جنگ‌های کردستان به همراه دکتر چمران شرکت جست تا اینکه جنگ تحمیلی آغاز شد و اکبر روز 7 مهر 1359 به همراه شهید دکتر چمران به خوزستان (اهواز) رفت و رزمش را با دشمن در ستاد جنگ‌های نامنظم آغاز کرد. همرزمان او از رشادت‌ها و شجاعت‌هایش سخن‌ها گفته‌اند. 🌷 ╭═━⊰🏴🕊🌷🏴⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🏴🕊🌷🏴⊱━═╯
سرانجام اکبر، شب تاسوعا در حمله نیروهای اسلام برای شکست محاصره سوسنگرد به همراه دکتر چمران، در پرخطرترین محور در حالی که در محاصره تانک‌های دشمن قرار گرفته بودند و طی آن دکتر چمران از ناحیه پا مجروح شد، در دفاعی دلیرانه در مقابل دشمن ایستاده و از ناحیه سر مورد اصابت گلوله قرار گرفت. بدین ترتیب شب تاسوعای حسینی (26 آبان 59) در کنار دکتر چمران همانند علی‌اکبر امام حسین(ع) مزد مجاهدت خود را از خداوند متعالی گرفت و به فوز عظیم شهادت نائل آمد. 🌷 ╭═━⊰🏴🕊🌷🏴⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🏴🕊🌷🏴⊱━═╯
یادداشت شهید چمران در رثای شهید اکبر چهره‌قانی اکبر چهره‏‌قانی، از نخستین افرادی بود که به شهیدچمران پیوست و در روز حماسه آزادسازی سوسنگرد با آنکه دکتر به او دستور بازگشت داده بود، بازنگشت و همچنان به پیش تاخت تا آنکه در محاصره دشمن درحالی که تنها مانده بودند، به شهادت رسید. این امر برای دکتر بسیار سخت بود، به گونه‌ای که در رثایش، متن زیبای زیر را نوشت: 🌷 ╭═━⊰🏴🕊🌷🏴⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🏴🕊🌷🏴⊱━═╯
«در دنیا آدم‏‌هایی هستند که به ظاهر زنده‌اند، نفس می‏‌کشند، راه می‏‌روند، حرف می‏‌زنند، زندگی می‌‏کنند؛ اما در حقیقت اسیر دنیا، برده زندگی و ذلیل حوادث هستند؛ از خود اراده و اختیاری ندارند، آلت بلا اراده عوامل طبیعت‌اند، درمقابل مرگ وحشت‏زده و زبون‌اند،‌ برای آنکه زندگی کنند. آنچنان به ذلت و اسارت تن درمی‏‌دهند و در قفس احتیاجات کثیف مادی اسیر می‏‌شوند و قیود و حدود مادی مثل تار عنکبوت آنچنان آنها را اسیر و برده می‌‏سازد که در میلیون‏‌ها و میلیاردها مردمی که همه روزه به دنیا قدم می‌‏گذارند و زندگی می‏‌کنند و می‏‌روند، از همین قماشند. 🌷 ╭═━⊰🏴🕊🌷🏴⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🏴🕊🌷🏴⊱━═╯
طوری تلاش کنـید که اگر روزی فرمــودند یک سرباز مـتخصص می‌خواهم بفرمایند،فلانــی بیاید.. سربازی که هیچ کارایــی نداشته باشد ، به درد آقا نمـی‌خورد..! شهـید_حسـین_معزغلامـی اِللَّھُم‌َّعَجِل‌ݪِوݪیَڪ‌َاݪفَࢪُج 🌷 ╭═━⊰🏴🕊🌷🏴⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🏴🕊🌷🏴⊱━═╯
به پا دارید.. رسم شهدا ترک نماز نبود حتی در شرایط سخت... اگر به نماز های احمد کاظمی نگاه میکردیم میدیدیم یکپارچه عشق و معنویت بود. هیچ وقت با حالت خستگی و پراکندگی ذهنی نماز نمیخواند. کسانی که در کنار احمد نماز خوانده اند، صدای خشوع و تضرع توأم با دل شکستگی او را هنگام رکوع و سجود به یاد دارند. چرا که او واقعا انسان مؤمن و مسلط بر نفس خویش بود. 📚 منبع : سردار سرتیپ فدوی (ماهنامه شاهد یاران – ص۲۵) 🌷 "حاج قاسم سلیمانی" می‌گوید: هیچ نمازی ندیدم، که احمد بخواند و در قنوت یا در پایان نماز گریه نکند؛ و پیوسته این ذکر: «یا رب الشهدا، یا رب الحسین، یا رب المهدی » ورد زبان احمد بود و بعد گریه می کرد. 🕊 ✨☘ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
بر اعمال آنها هیچ نتیجه‏ ای مترتب نیست، هیچ تأثیری بر عالم وجود ندارند، اگرچه زندگی می‏‌کنند ولی مرده‌اند، بین زندگی و مرگ آنها تفاوتی وجود ندارد. اینان برای آنکه نمیرند، آنقدر خود را کوچک می‏‌کنند که گویا مرده‌‏اند؛ همیشه تسلیم قیود ذلت‏‌بار و شرایط ننگینی هستند که زندگی بر آنها تحمیل می‏‌کند. آنها شرف و حیثیت خود را می‏‌دهند، شخصیت و ارزش انسانی خود را فدا می‏‌کنند، روح خود را از دست می‏‌دهند، حیات حقیقی خود را نابود می‏‌کنند تا زندگی مادی جسد را تأمین نمایند، مانند کرمی که در لجن می‏لولد و خوش است که بوی تعفن ننگ و ذلت و پستی را استشمام می‏‌کند و با ننگ و ذلت نفسی می‏‌کشد 🌷 ╭═━⊰🏴🕊🌷🏴⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🏴🕊🌷🏴⊱━═╯
اما انسان‏‌های آزاده ممکن است کوتاه زندگی کنند؛ ولی تا آنجا که زنده هستند، براستی زندگی می‏‌کنند و به اختیار خود نفس می‏‌کشند، سرور و آقای حیات خود هستند، از کسی و چیزی نمی‏‌ترسند، محکوم اراده دیگری نیستند، دیگران تسلیم او هستند، محیط تحت تأثیر اراده او قرار می‏‌گیرد، خواسته او در همه‏ جا جاری می‌‏شود. تا زنده است به‌ راستی زندگی می‏‌کند،‌ از مرگ نمی‏‌ترسد، هیچ‏ چیزی آزادی او را محدود نمی‏‌کند، هیچ عاملی حتی مرگ او را ذلیل و زبون نمی‏‌نماید و هنگامی که مرگ فرا رسید، با کمال افتخار و شرف آن را می‏‌پذیرد و زندگی پر ثمر دیگری را شروع می‏‌کند. رمز قدرت و شخصیت او در همین جاست که اسیر زندگی نیست، به خاطر زندگی حاضر نیست که شخصیت انسانی خود را از دست بدهد و از نظر روحی بمیرد. 🌷 ╭═━⊰🏴🕊🌷🏴⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🏴🕊🌷🏴⊱━═╯
انسانی می‏‌تواند زندگی حقیقی داشته باشد که اسیر و برده زندگی نگردد، هیچ‏ چیز حتی خود زندگی، او را به قید و بند اسارت و ذلت نکشاند،‌ آزاد و مختار باشد و تا وقتی که زنده است، با افتخار و شرف زندگی کند و هنگامی که مرگ فرارسید، آن را با آغوش باز بپذیرد که خود مبدأ حیات اخروی و تکامل بزرگتر و مهمتری است. این انسان تا وقتی که زنده است، به‌راستی زندگی می‏‌کند، آقا و سرور خود می‏‌باشد، از موجودیت خود ذلت می‏‌برد و جسم مادی او وسیله‌‏ای برای روح او و شخصیت انسانی اوست، و چون از مرگ نمی‏‌ترسد قدرتمند است و دیگران در مقابل اراده او تعظیم می‏‌کنند... 🌷 ╭═━⊰🏴🕊🌷🏴⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🏴🕊🌷🏴⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از پاوه تا سردشت، همه‏ جا اکبر پیش‏قراول بود اکبر، شهید بزرگوار ما، ‏چنین زندگی آزاد و ثمربخشی را انتخاب کرده بود؛ آزاد و بدون ترس و وحشت از هیچ ‏چیز و هیچ‏‌کس زندگی می‏‌کرد و فقط در مقابل خدا تسلیم بود و از هیچ قدرتی و ابرقدرتی نمی‏‌ترسید و زندگی دنیایی او و حیات اخروی او هر دو پربار و ثمربخش بود. سراسر زندگی کوتاهش لبریز از پاکی، فداکاری، شجاعت و مبارزه علیه ظلم و طاغوت بود. او آرزو داشت که زندگی خود را به سرنوشت اصحاب حسین(ع) پیوند دهد و برای همیشه در عداد گلگون کفنان حیات درآید، و همه وجود خود را وقف چنین راه مقدسی کند؛ و سرانجام به آرزوی خود رسید. 🌷 ╭═━⊰🏴🕊🌷🏴⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🏴🕊🌷🏴⊱━═╯
اکبر یکی از همان شیعیان راستین بود که دعوت خونین و انقلابی حسین(ع) را لبیک گفت، علیه طاغوتیان قیام کرد، و همه وجود خود را وقف راه خدا نمود و به همه جاذبه‌های زندگی و قید و بندهای حیات، پشت ‏پا زد؛ آزاد زیست و آزادانه وارد معرکه نبرد شد و با سلطه شیطانی طاغوتیان به سختی درافتاد و همه‏‌جا در صحنه‌های جنگ حق و باطل، پیش‏‌قراول مبارزان از جان گذشته بود. هر کجا که ضدانقلاب سربرافراشت، فوراً آماده نبرد و فداکاری شد. هر کجا که طاغوتیان سرنوشت انقلاب را مورد تهدید قرار دادند، جان خود را سپر بلا کرد، در معرکه‏‌های سخت و خطرناک خرمشهر، و بعد در نبردهای خونین کردستان، از پاوه تا سردشت، همه‏ جا اکبر پیش‏قراول بود، همه‏ جا حماسه خلق می‏‌کرد، همه‏ جا ستاره رزمندگان از جان گذشته بود... . 🌷 ╭═━⊰🏴🕊🌷🏴⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🏴🕊🌷🏴⊱━═╯
هنگامی که صدام کثیف، به فرمان طاغوت‌‏ها و ابرقدرت‏‌ها به خاک عزیز ایران حمله کرد و نیروی کفر تا نزدیکی‏‌های اهواز پیش آمد، اکبر عزیز ما نیز همراه دوستان دیگر خود وارد نبرد شرف و افتخار شد و همه‏‌جا حضورش مشهود بود و وجودش مثل خورشید می‏‌درخشید. تا سرانجام در شب تاسوعای حسینی، در نبرد معروف نجات‏‌بخش رزمندگان در سوسنگرد شرکت کرد، مشتاقانه پیش می‏‌تاخت و هنگامی که گردوغبار نیروهای زرهی دشمن در چندصدمتری ما نمودار شد، سر از پا نمی‏‌شناخت، روحش از این قفس جهان به ستوه آمده بود، آرزوی پرواز داشت و شتابان به سوی شهادت پیش می‏‌رفت. با تانک‏‌ها درگیر شدیم. 50تانک و نفربر و صدها کماندوی عراقی در مقابل ما مشغول آرایش شدند. 🌷 ╭═━⊰🏴🕊🌷🏴⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🏴🕊🌷🏴⊱━═╯
تانک‌‏ها در یک خط به سوی ما حرکت کردند و کماندوها در پشت سر تانک‌‏ها و مسلسل به دست به راه افتادند. یکی از جوانان ما اولین تانک را با یک موشک آر.پی.جی7 هدف قرار داد و سرنشینان تانک بیرون پریدند و گریختند. تانک دیگری برای دور زدن و محاصره کردن ما حرکت کرد و به سرعت خود را به روی جاده سوسنگرد در پشت سر ما رسانید و روی آسفالت جاده مستقر شد و توپ و مسلسل خود را متوجه ما کرد. رزمندگان ما که دیگر موشک آر.پی.جی7 نداشتند، مشت‏‌ها را گره کردند و «الله ‏اکبر» گویان به سوی تانک حمله کردند. 🌷 ╭═━⊰🏴🕊🌷🏴⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🏴🕊🌷🏴⊱━═╯
تانک نیز وحشت‏زده، جهت خود را تغییر داد و به سوی جنوب گریخت و من به دوستانم که حدود 25نفر بودند، توصیه کردم که همچنان آن تانک را دنبال کنند و خود نیز مدتی با آنها رفتم تا از حلقه محاصره 50تانک دشمن خارج شوند، ولی خود برگشتم؛ زیرا می‏‌خواستم که توجه دشمن را به خود جلب کنم تا از درگیری با دوستان ما منصرف شوند و لبه تیز حمله خود را متوجه ما کنند. من خوش داشتم که در این نبرد تنها باشم؛ بنابراین از دوستانم جدا شدم و به سرعت به سوی سوسنگرد حرکت کردم که در جهت دشمن بود. 🌷 ╭═━⊰🏴🕊🌷🏴⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🏴🕊🌷🏴⊱━═╯
خیلی سعی داشتم که اکبر عزیزم را همراه دوستان دیگرم بفرستم و خود تنها بروم؛ ولی اکبر پابه ‏پای من می‏‌آمد. چندبار به او تذکر دادم که با دیگران برود. با لبخندی طعنه‌‏آمیز مرا ملامت کرد که چرا چنین درخواستی از او می‏‌کنم، و مصمم‏‌تر مرا دنبال می‏‌کرد و لحظه‏ به ‏لحظه موضع دشمن را به من می‏‌گفت. ما از کناره جنوبی جاده سوسنگرد حرکت می‏‌کردیم و دشمن در طرف شمالی جاده قرار داشت و هر لحظه به جاده نزدیک‏تر می‏‌شد و اکبر سرک می‌‏کشید و می‏‌گفت: «دشمن به فاصله صدمتری رسید.» «دشمن هم‏‌اکنون به پنجاه‏ متری ما رسیده است» 🌷 ╭═━⊰🏴🕊🌷🏴⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🏴🕊🌷🏴⊱━═╯
هدایت شده از 🧕🏻حجاب و عفاف🧕🏻
🥀🍂🍁🥀🍂🍁 🌷این سنگ قبر هر انسانی رو شوکه می‌کنه 😔 🧕🏻حجـــــاب و عفــــاف🧕🏻   . ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈ 「⃢🦋➺@hejab_o_efaf ┈┉┅━❀🌺❀━┅┉┈
⁉️سلام وقتتون بخیر چرا میگن برا شهدا فاتحه بخونین؟ خب شهدا نسبت به ما برا خدا خیلی عزیزهستند ومن فکر نمی‌کنم گناهی مرتکب شده باشند اگر هم گناهی انجام داده باشند خدا هم اینجور هواشون رو نداشت ✅سلام علیکم. وقتی یه بچه ای برای پدرش کادو میخره، آیا پدر به اون کادو نیاز داره یا اینکه بچه با این کارش ابراز ارادتش رو به پدرش اعلام میکنه و باعث میشه مورد عنایت پدر قرار بگیره! ما هم با این فاتحه ها سعی میکنیم ابراز ارادت خودمون رو به شهدا اعلان کنیم تا اونها به ما یه توجهی کنند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
و هرچه دشمن نزدیک‌‏تر می‏‌شد، اکبر بشاش‌‏تر و زنده‌‏تر می‏‌شد، مصمم‌‏تر و قوی‏‌تر می‌‏شد. اکبر می‌‏دانست که شهید می‏‌شود، بال و پر درآورده بود، سخن از شهادت می‏‌گفت، اسم خدا بر زبانش جاری بود، و از مبارزه حسینی تا شهادت افتخارآمیز و دشت کربلا و اصحاب حسین(ع) با خود حرف می‏‌زد. من حرف‏‌های او را می‏‌شنیدم، ولی چندان توجهی به آنها نداشتم، زیرا خود من هم در چنین حالاتی سیر می‏‌کردم؛ من هم خود را برای آخرین مبارزه با کفار عالم و یزیدیان زمان آماده می‌‏کردم، من هم اوج گرفته بودم و احساس نمی‏‌کردم که بر زمین هستم، گویا بر ابرهای عرش اعلی پرواز می‌‏کردم. فقط کلماتی و جملاتی پراکنده که از لبان اکبر جدا می‏‌شد و از خدا و حسین و شهادت خبر می‏‌داد، در گوشة ذهنم جایگزین می‏‌شد… 🌷 ╭═━⊰🏴🕊🌷🏴⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🏴🕊🌷🏴⊱━═╯
سرانجام اکبر گفت: «آمدند، به 10متری رسیدند، به 5متری رسیدند»؛ به من پیشنهاد کرد که در مجرای آب جاده سوسنگرد سنگر بگیرم؛ من نپذیرفتم، و حتی فرصت استدلال نداشتم، ولی از ذهنم گذشت که اگر در مجرای آب جاده مستقر شویم، دشمن می‏‌تواند با یک نارنجک، یا یک توپ مستقیم تانک، ما را نابود کند. اکبر هم دلیل نخواست و همچنان به راه خود ادامه می‏‌دادیم، من می‌‏رفتم و اکبر مرا دنبال می‌‏کرد، تا بالاخره تانک‏‌های دشمن از جاده سوسنگرد بالا آمدند و در هفت یا هشت متری ما مستقر شدند و لوله مسلسل‏‌ها و توپ‏‌ها و موشک‌‏های خود را متوجه ما کردند. فوراً کماندوها از روی جاده گذشتند و از سه طرف ما را محاصره کردند. ما به اجبار در همانجا بر زمین خوابیدیم و در کنار باریکه‌‏ای از خاک به ارتفاع 50سانتیمتر سنگر گرفتیم و تیراندازی شروع شد. 🌷 ╭═━⊰🏴🕊🌷🏴⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🏴🕊🌷🏴⊱━═╯
اکبر در طرف چپ من بر خاک خوابید، به طوری که پایش به پاهای من گیر می‏‌کرد. در این لحظات بود که اسدالله عسکری (راننده) نیز که به دنبال ما می‏‌گشت و از دور ما را می‏‌دید، به سرعت خود را به ما رسانید. و دیگر فرصت آن نبود که به او اعتراض کنم که چرا دنبال ما آمدی! فقط به او گفتم فوراً در کنار خاک بر زمین بخواب، او نیز به زیر بوته‌‏های زیادی که در کنار برجستگی خاک وجود داشت رفت و به شکر خدا سالم باقی ماند. تیراندازی شروع شد و توپ و موشک به سمت ما باریدن گرفت. من نیز مشغول مانور وحرکت بودم، گویی خواب و خیال بود، تانک‏‌ها و کماندوها فقط اشباحی بودند که در ذهنم می‏‌لولیدند، و من نیز بدون اختیار و اراده خود، بر روی زمین می‏‌غلتیدم و می‏‌خزیدم و به اطراف تیراندازی می‏‌کردم و دیگر به اکبر توجهی نداشتم، فقط می‏‌دیدم که جز تیراندازی من صدای تیراندازی دیگری شنیده نمی‌‏شود و تقریباً یقین کردم که اکبر عزیزم به شهادت رسیده است. 🌷 ╭═━⊰🏴🕊🌷🏴⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🏴🕊🌷🏴⊱━═╯
اکبرم! برادرم! مهربانم! هم‏رزمم! هم‏سنگرم! شربت شهادت بر تو گوارا باد. تو می‏‌گفتی محافظ منی و نمی‏‌خواهی لحظه‌‏ای از من جدا شوی، و گاه‏گاهی که تنها بیرون می‌‏رفتم، به‌شدت عصبانی می‏‌شدی و تندی می‏‌کردی. اکنون چگونه است که مرا تنها گذاشتی و در میان دشمنان خونخوار رها کردی و خود یکه و تنها به سوی عرش خدا پرواز کردی و در ملکوت‏ اعلی سکنی گزیدی؟ 🌷 ╭═━⊰🏴🕊🌷🏴⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🏴🕊🌷🏴⊱━═╯