خب همانطور که گفتم خاله و شوهرخالهام را خیلی دوست داشتم و با دخترخالههایم یک ارادت قلبی بین ما بود.
جواب مثبت دادم در حالی که با همه سختی ها آیندهام را روشن می دیدم.
هرچند از آینده آقا سید ترس داشتم، اینکه آینده او با این وضعیت و طرز فکر چه میشود؟
سید رضی آن زمان خیلی تلاش میکرد به جبهه برود و شهید شود، یکی دو سالی هم در جبهه بود.
#امام_زمان
#شهیدسیدرضی_موسوی
#زندگی_نامه_شهیدان
🌷
╭═━⊰ 🍃🕊🌷🍃 ⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan
╰═━⊰ 🍃🕊🌷🍃 ⊱━═╯
♦️خرید عروسی بدون لباس عروس
موقع خرید عروسی، آقا سید تمام کارها را به خواهرشوهرم که هم سن و سال و رفیق هم بودیم، واگذار کرد که بروید خرید کنید.
خودش هم تازه وارد سپاه شده بود و لباس نظامی به تن کرده بود و نمیآمد.
همانطور که گفتم چون خاله همین یک پسر را داشت برای همه ما بینهایت عزیز بود و نمیخواستند برایش چیزی کم گذاشته شود.
اما خودش پافشاری کرده بود همه چیز ساده برگزار شود. حتی لباس عروس نخریدیم.
مراسم عروسی فروردین سال 64 در حیات بزرگ منزل پدرم در شمال با حضور هزار مهمان برگزار شد.
پدر شوهرم از بزرگان فامیل بود و برای همین همه فامیل و دوستان را به رسم شمالی ها، ناهار به صرف چلو گوشت دعوت کرد.
پدرشوهرم و خاله هر دو به مادرم گفتند: ما جهیزیه هم چیزی نمیخواهیم، یک پسر داریم که میخواهد با ما زندگی کند،
هر چه داریم با هم استفاده میکنیم. من هیچ جهیزیهای از شمال نیاوردم.
#امام_زمان
#شهیدسیدرضی_موسوی
#زندگی_نامه_شهیدان
🌷
╭═━⊰ 🍃🕊🌷🍃 ⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan
╰═━⊰ 🍃🕊🌷🍃 ⊱━═╯
♦️زندگی مشترک آغاز شد اما بدون حضور مردخانه
زندگی مشترک را در شهر زنجان شروع کردیم. آقا سید دو ماه بعد از عروسی به لبنان رفت و تا 6 ماه برنگشت!
پدرشوهر و مادرشوهرم خیلی خیلی به ما خدمت کردند. آن سالها اوایل جنگ بود و مهاجران عرب از دزفول و شهرهای دیگر جنوب به زنجان آمده بودند
و خود زنجانیها هم ترک زبان بودند. من هم که فارس بودم. شوهر خاله برای اینکه به من سخت نگذرد و به نوعی مشغول باشم کمک کرد تا در نهضت سوادآموزی تدریس کنم.
اتفاقا مدتی بعد گواهینامه رانندگی ام را هم گرفتم و سید که به خانه آمد، نشانش دادم.
تا دید با تعجب گفت: به! کِی رفتی گرفتی؟
گفتم نیاز بود! با اینکه قبلاً مخالف بود اما نه مانع سرکار رفتنم شد و نه رانندگی کردنم.#امام_زمان
#شهیدسیدرضی_موسوی
#زندگی_نامه_شهیدان
🌷
╭═━⊰ 🍃🕊🌷🍃 ⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan
╰═━⊰ 🍃🕊🌷🍃 ⊱━═╯
🦋زنی که دو رهبر بزرگ دنیا تحسینش کردند
💌 مقام معظم رهبری به او گفتند: خانم سادات، ۷۵ درصد اجر سید رضی برای شماست. #سید_حسن_نصرالله هم برایش پیام فرستاد: ما را حلال کنید. شما سیدرضی را وقف مقاومت کردهاید.
▪️فقط سه روز از شهادت سیدحسن نصرالله گذشته بود که ایران انتقامش را گرفت. شب وعده صادق ۲. مهناز سادات آنشب از ذوق خوابش نبرد. به دخترش میگفت: «ای کاش پدرت هم بود واین شب را میدید.» لیلاسادات با این جمله مادر به یاد خواب دو هفته پیشش افتاد.
🌸 یک شب که لیلاسادات خیلی دلتنگ پدرش شده بود، بهقدری گریه کرده بود که خوابش برد. پدرش را در خواب دید. با لباس بسیار زیبا و آراسته با عجله میرود. لیلا سادات بلند پدر را صدا کرد. بابا من لیلا هستم. پدرش گفت: بابا جان من کار دارم. لیلا سادات پرسید: چیکار دارید بابا؟ سیدرضی جواب داد: #امام_زمان یک انگشتر به من دادهاند و فرمودند این را ببر بده به حضرت آقا و بگو یک دانه مشابه همین را هم قبلاً به شما دادهام. مراقب مادرتان باشید. جای من خوبه. من خیلی کار دارم. لیلاسادات خوابش تعبیر شد.
❤️ آن شب دل همه مسلمانان غزه، لبنان، عراق و ایران و دیگر کشورها شاد شد و اقتدار خودشان را بهرخ دنیا کشیدند. ولی همه میدانستند که دست شهدا هم در کار است. حاج قاسم، سید رضی، تهرانیمقدم، سیدحسن و بقیه شهدایی که زندگیشان را برای مقاومت گذاشتند، هنوز هم پشتیبان حزبالله هستند و میمانند. حتی اگر جسمشان در این دنیا نباشد
♦️خودم را سرباز همسرم می دانستم
به واقع اگر بخواهم از زوایای شخصیتی همسرم بگویم، بهترین جمله این است که او ظاهر و باطنش یکی بود. هرچند در جایگاه همسر هم، من کوچکتر از آن هستم که بخواهم او را معرفی کنم و کارهایش را توصیف کنم.
با این اوصاف سید رضی هم مثل همه انسان های دیگر در برهه هایی از زندگی پیش می آمد که از موضوعی ناراحت و عصبانی شود. در این شرایط ما در خانه مزاحم حالش نمی شدیم و می گذاشتیم آرام شود. من اصلاً سوال نمیکردم چرا عصبانی هستی؟ به جرأت می توانم بگویم در زندگی تحت هر شرایطی، آقا سید جز بله، چشم از من چیزی نشنید! او را می شناختم و میدانستیم چطور باید باشیم و چطور باید رفتار کنم. می دانستم او می خواهد هر کاری قرار است انجام شود درست و دقیق باشد. کار نادرست بسیار ناراحتش میکرد. برای همین ما تلاش میکردیم کاری نکنیم که ایشان ناراحت شود.
#امام_زمان
#شهیدسیدرضی_موسوی
#زندگی_نامه_شهیدان
🌷
╭═━⊰ 🍃🕊🌷🍃 ⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan
╰═━⊰ 🍃🕊🌷🍃 ⊱━═╯
👇👇👇
گاهی برای محک زدن خودم میگفتم حاجآقا اگر کسی در مورد من از شما سوال کند، چه جوابی میدهید؟
میگفت: میگویم این حاجخانم جز بله و چشم، نشده چیز دیگری به من بگوید و من را ناراحت بکند! تمام تلاش ما این بود ایشان در خانه اذیت نشود و از ایشان نافرمانی نکنیم.
این رعایت ها از سر ترس نبود بلکه این عشق و علاقه بود که امورات زندگی ما را هماهنگ می کرد. شاید بد است بگویم من در خانه سرباز او بودم، چون اغلب فکر می کنند سرباز یعنی اطاعت امر کردن از سر اجبار. اما من خودم را سرباز او می دانستم از این جهت که می خواستم در راهی که قدم گذاشته همراهی اش کنم تا در اموراتش موفق تر باشد و با ذهنی آسوده سختی ها را مدیریت کند.
اگر ناراحت یا عصبانی میشد همگی در خانه به او احترام میگذاشتیم و احترام خاصی برای او قائل بودیم. نه اینکه بترسیم، ولی خودش بعد میگفت خدایا شکر که خدا زن عاقلی به من داده.
من وظیفه خودم میدانستم همراهش باشم. به عنوان یک زن میتوانستم بگویم من خسته شدم، بچه بیمار دارم، تو هیچ وقت خانه نیستی!
البته بگویم که همه چیز را برای ما مهیا میکرد، اگر خودش نبود من منتظر یک کیلو میوه نمیماندم، مثلاً اگر مهمان داریم من دغدغه مایحتاج نداشتم و می دانستم خودش فراهم می کند.
#امام_زمان
#شهیدسیدرضی_موسوی
#زندگی_نامه_شهیدان
🌷
╭═━⊰ 🍃🕊🌷🍃 ⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan
╰═━⊰ 🍃🕊🌷🍃 ⊱━═╯
👇👇👇
با قاطعیت میگویم که به عنوان همسر سید رضی موسوی، در این 40 سال و با داشتن یک فرزند معلول یک ساعت وقت ایشان را در زندگی نگرفتم.
مثلاً خواهرهایش به او میگفتند ما ناراحت هستیم، تو یک برادر هستی، لیلا و پسرها پدر میخواهند،
یک روز ما تو را سیر ندیدیم! سید می گفت: کارم واجب است! بعد می پرسید: مشکل شما چیست؟
بگویید من انجام بدهم، شما با من کاری نداشته باشید و آب پاکی را روی دست ما میریخت و ما هم میدانستیم باید چطور رفتار کنیم.
صبوری من و شاید ایثار من هم از لطف و عنایت خدا بود. مگر میشود آدم این همه صبوری و گذشت کند؟
من هم به عنوان یک همسر و یک زن جوان در اوایل زندگی خصوصا،
خیلی آرزوها داشتم. دلم می خواست با همسرم راحت سفر بروم. برویم مشهد و مثل بقیه خانمها زندگی کنم ولی با وجود ایشان خودم را ساختم،
اگر اینطور نبود هم من اذیت میشدم و هم او موفق نمیشد و این سید رضی الان نبود. طوری دیگری رفتار می کردم نمیتوانستم
یک مادر خوب باشم، تمام تلاشهای من برای این بود که آقا سید را در زندگی خوشحال کنم،
وقتی ایشان به یک جایگاهی برسد من هم با او شریک هستم ولی چه بهتر که همراه هم باشیم.
#امام_زمان
#شهیدسیدرضی_موسوی
#زندگی_نامه_شهیدان
🌷
╭═━⊰ 🍃🕊🌷🍃 ⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan
╰═━⊰ 🍃🕊🌷🍃 ⊱━═╯
♦️وابستگی زیاد سید رضی به فرزند مریضش/هر چه دارم از اوست
اولین فرزندمان آقا صادق، یک سال بعد از ازدواج در مرداد سال 65 متولد شد.
بعد از او آقا سید محمدرضا را خدا به ما داد و آخرین فرزندمان هم لیلا خانم است.
اسم پسرها را دقیق به خاطر ندارم پیشنهاد چه کسی بود، اما نام لیلا سادات را مادربزرگم انتخاب کرد.
البته سید رضی دوست داشت نام او را بگذارد زینب اما مادربزرگ میگوید در بین بچهها هیچ کدام اسم من را ندارند، اگر شما صلاح میدانید اسم من را روی این دختر بگذارید که آقا سید هم خیلی خوشحال شد و قبول کرد.
آقا سید محمدرضا هم که الان 31 ساله هست، در سن 2 سالگی بیمار شد و دچار معلولیت ذهنی است.
سید رضی همیشه میگفت: من هر چه دارم از این بچه دارم، همیشه به من میگفت خوش به حالت تو این بچه را به تنهایی بزرگ کردی، جای تو بهشت است،
آن دنیا من را شفاعت کن! چون گاهی اوقات ما ایران بودیم و حاجآقا ایران نبود و من سعی میکردم خیلی بیماری محمدرضا را به حاجآقا نگویم که ذهنش مشغول و ناراحت شود.
چرا سید رضی هیچ وقت کربلا نرفت؟
🔺همسر شهید سید رضی موسوی:
🔹 بعد از شهادت سید رضی برخی مسئولین آمدند برای گفتن تسلیت. گفتم زحمت بکشید ما را همراه هم بفرستید کربلا. چون تا حالا نرفتیم! شهید موسوی میگفت: حاجخانم! این یکجا را میخواهم با هم برویم! می خندیدم و می گفتم: حاجآقا! من را خجالت نده. گفت: نه کربلا را باید با هم برویم!
🔹قرار بود پارسال دی ماه برویم که نشد. امسال هم قرار بود اواخر دی برویم که دیگر به شهادت رسید. برای همین به آقایان گفتم اگر شما میخواهید در حق من محبت کنید، پیکر سید رضی را به ایران نبرید، اول ما را به کربلا بفرستید.
🔹گفتند بارکالله به فکر شما! ذهن ما درگیر از دست دادن آقا سید بود و مانده بودیم چه کنیم؟ گفتم: لطف کنید ما را بفرستید کربلا یک زیارت کنیم بعد برگردیم ایران. رفتیم و بالاخره مأموریت سید رضی موسوی با شهادت تمام شد!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شهید سید رضی موسوی دست راست حاج قاسم بود
🔹 اسداللهی، کارشناس مسائل منطقه: شهید سید رضی موسوی، دست راست سردار حاج قاسم سلیمانی بود؛ نقش او فراتر از یک فرد لجستیکی بود و مأموریتهای ویژه شهید سلیمانی را انجام میداد.
🔹شهید رضی در نظام سوریه شخصی شناخته شده بود و از شخص بشاراسد تا فرماندهان و مقامات دیگر او را قبول داشتند.
🔹در سوریه تا اسم مستعار او (ابومحمد) را میآوردیم، کارمان راه میافتاد
#امام_زمان
#شهیدسیدرضی_موسوی
#زندگی_نامه_شهیدان
🌷
╭═━⊰ 🍃🕊🌷🍃 ⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan
╰═━⊰ 🍃🕊🌷🍃 ⊱━═╯