مهملن امام رضا.mp3
1.62M
#قصه_های_هوشیار
#قصه_شماره_۶۱
تشکر به موقع از خدا
گوینده : فاطمه فضلی
پدر میگوید: روزی امام رضا (ع )با دوستانشان برای استقبال تعدادی مسافر به بیرون از شهر رفتند .
ظهر که شد، به یکی از ان ها فرمودند : اذان بگوید تا نماز بخوانند.
دوست امام رضا( ع)پیشنهاد کرد که...
کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان
🍃.══════════╗
🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir
╚══════════.🍃🌼🍃
بستن زانوی شتر.mp3
1.95M
#قصه_های_هوشیار
#قصه_شماره_۶۲
بستن زانوی شتر
گوینده: فاطمه فضلی
قافله چندین ساعت راه رفته بود.
اثار خستگی در سواران و مرکبها پیدا بود.
همینکه به منزلی رسیدند که انجا آبی بودقافله فرود امد.
رسول اکرم صلی الله علیه و اله و سلم نیز که همراه قافله بودند شتر خود را خوابانیدند و پیاده شدند.
قبل از همه چیز همه....
🏭 کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان
🍃.══════════╗
🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir
╚══════════.🍃🌼🍃
دوست خوب امام.mp3
2.24M
#قصه_های_هوشیار
#قصه_شماره_۶۳
دوست خوب امام
گوینده : فاطمه فضلی
مدینه گرمای روزهای قبل را نداشت.
نسیم ملایمی می وزید و هوای شهر را لذت بخش کرده بود.
آن روز پیامبر خوبمون با جمعی از یاران خود در حال عبور از کوچه های مدینه بودند که...
کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان
🍃.══════════╗
🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir
╚══════════.🍃🌼🍃
ادریس ۱.mp3
2.25M
#قصه_های_هوشیار
#قصه_شماره_۶۴
ادریس پیامبر(۱)
گوینده : فاطمه فضلی
یکی از پیامبرایی که برای جلوگیری ار حقه های شیطون از طرف خدای مهربون برای مردم اومد حضرت ادریس بود.
ادریس مردی مهربون و خنده رو بود.
او همیشه یا در حال مطالعه یا درس خواندن و درس دادن به مردم بود ، به همین خاطر...
کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان
🍃.══════════╗
🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir
╚══════════.🍃🌼🍃
ادریس ۲.mp3
3.98M
#قصه_های_هوشیار
#قصه_شماره_۶۵
ادریس پیامبر ۲
گوینده : فاطمه فضلی
یک روز وقتی پادشاه روی تختش لم داده بود ، ناگهان مردی که از ثروتمندان شهر بود ، وارد قصر شد و گفت:
تو چه جور پادشاهی هستی !
دیشب یک نفر به خونه من اومد و همه اموالم رو دزدید ، اون وقت تو اینجا با خیال راحت نشستی ؟
پادشاه وقتی این حرف رو شنید دستور داد ۰۰۰۰
کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان
🍃.══════════╗
🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir
╚══════════.🍃🌼🍃
امام و پیرمزد.mp3
3.36M
#قصه_های_هوشیار
#قصه_شماره_۶۷
امام خمینی و پیرمرد
گوینده : فاطمه فضلی
اون وقتها در شهر کوچکی امام ما درخانه کوچکی زندگی میکردند.
خانه امام یک باغچه داشت، باغچه ای بدون گل.
از اونجا که امام اون باغچه رو خیلی دوست داشتند تصمیم گرفتند....
کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان
🍃.══════════╗
🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir
╚══════════.🍃🌼🍃
علی و مدربزرگ.mp3
1.88M
#قصه_های_هوشیار
#قصه_شماره_۶۸
علی و پدربزرگ
گوینده: فاطمه فضلی
علی ، کنار حوض نشست و داشت به این فکر میکردکه پدربزرگش، چه عینک و ساعت قشنگی داره.
بلند شد و به اتاق رفت.
پدربزرگ علی ، امام خمینی بود.
امام خمینی داشت کتاب میخوند که علی....
کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان
🍃.══════════╗
🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir
╚══════════.🍃🌼🍃
mp3 (29).mp3
854K
#قصه_های_هوشیار
#قصه_شماره_۶۹
سگ گرسنه
گوینده: فاطمه فضلی
امام حسن ع در مکانی نشسته بودند و غذا میخوردند.
ان طرف تر سگی روبروی امام نشسته بود.
امامحسن متوجه شدند که سگ گرسنه است برای همین...
کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان
🍃.══════════╗
🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir
╚══════════.🍃🌼🍃
mp3 (12).mp3
1.3M
#قصه_های_هوشیار
#قصه_شماره_۶۹
#مرد_شامی
گوینده: فاطمه فضلی
مرد شامی به امام حسن علیه السلام رسید و شروع کرد به فحش دادن به حضرت
وقتی فحاشی مرد شامی تمام شد امام به طرف او رفتند و به اوسلام کردند و فرمودند :
فکر کنم در این شهر غریب هستی
اگر راهنمایی بخواهی تو را راهنمایی میکنم
اگر مرکب بخواهی به تو مرکب میدهم
اگر گرسنه باشی تو را سیر میکنم
اگر برهنه باشی تو را میپوشانم
اگر محتاج باشی نیازت را برآورده میکنم
اگر بی پناهی بتو پناه میدهم
و اگر حاجتی داری برآورده میکنم
و اگر اثاث سفرت را به منزل من بیاوری و میهمان من شوی خوشحالم میکنی
مرد شامی وقتی لین سخنان حضرت را شنیدگریه کرد و گفت :
با این رفتاری که با من کردی تو محبوب ترین مردم پیش من هستی
بعد هم اثاث سفر خود را به خانه حضرت برده و میهمان حضرت شد و از دوستداران امام حسن علیه السلام شد......
کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان
🍃.══════════╗
🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir
╚══════════.🍃🌼🍃
mp3 (17).mp3
1.39M
#قصه_های_هوشیار
#قصه_شماره_۷۱
امام علی علیه السلام و بخشش
گوینده : فاطمه فضلی
روزی حضرت علی علیه السلام از کوچه های مدینه میگذشتند که زنی رو دیدند که مشک ابی بر دوش داشت و از نفس افتاده بود و خسته شده بودحضرت کمکش کردند و مشک آبش رو به خونش رسوندند در بین راه جویای حال زن شدند زن گفت: شوهرم در جنگ شهید شده و بچه هام یتیم و بی سرپرست شدند و وضع خوبی نداریم .
اون شب حضرت تا صبح ناراحت بودند
صبح که شد.....
کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان
🍃.══════════╗
🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir
╚══════════.🍃🌼🍃
4_5868262130611917958.mp3
1.05M
#قصه_های_هوشیار
#قصه_شماره_۷۳
پیامبر در مسجد
گوینده: فاطمه فضلی
پیامبر وارد مسجد شدند چشمشون به دو گروه افتاد.
یک گروه مشغول عبادت و ذکر و عبادت بودند و گروه دیگر.....
کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان
🍃.══════════╗
🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir
╚══════════.🍃🌼🍃
587_40531543366727.mp3
958.5K
#قصه_های_هوشیار
#قصه_شماره_۷۴
امام حسین( علیه السلام )و باران
گوینده : فاطمه فضلی
در زمان حکومت امام علی( علیه السلام) در کوفه باران نیومده بود.
اهل کوفه بسیار ناراحت و نگران شدند برای همین پیش امام علی( علیه السلام) رفتند و از نیومدن باران شکایت کردند و خواستند ایشون برای اومدن باران دعا کنند.
امام علی (علیه السلام)به فرزندشون امام حسین( علیه السلام) فرمودند.....
کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان
🍃.══════════╗
🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir
╚══════════.🍃🌼🍃