📘#داستانهایبحارالانوار
💠سه دعای مستجاب در پیشگاه خداوند؛
🔹حضرت امام صادق (علیه السلام) میفرمایند:
سه دعاست که مانعی برای مستجاب شدن آنها در نزد خداوند نیست ، آن سه دعا قطعا مستجاب میشود:
1⃣دعای پدر در حق فرزندش، آنگاه که نسبت به پدر نیکی نماید و همین طور نفرین پدر هرگاه که فرزند احترامش را نگه ندارد.
2⃣نفرین ستم دیده درباره ستمگر خود، و همچنین دعایش برای آنکس که حق او را از ظالم گرفته باشد.
3⃣ دعای مرد مؤمن برای برادر مؤمن خود، هنگامی که او را کمک نموده و نفرین او بر برادرش زمانی که قدرت داشته ولی او را یاری نکرده و او نیز به شدت نیازمند یاری او بوده است.
📚بحار ج ۷۴، ص ۷۲ و ص ۳۹۶
و ج ۹۳، ص ۳۵۶ و ص ۳۶۰
#گره_کور_ظهور
کانال ضیافت ظهور
@zeyafat_zohor
🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃
📘#داستانهایبحارالانوار
💠 گزارش کارهای شیعیان به امامان
🔹موسی بن یسار میگوید:
من در خدمت #امام_رضا علیه السلام بودم؛ وارد کوچههای شهر طوس شدیم (شهر مشهد امروز) سر و صدایی شنیدم به طرف آن صدا رفته دیدم جنازه ای است میبرند ناگاه امام علیه السلام از مرکب پیاده شدند و تابوت را گرفتند و از پی آن به راه افتادند.
🔹آنگاه فرمودند:
«ای موسی بن یسار! هر کس جنازه یکی از دوستان ما را تشییع نماید چنان گناهانش میریزد گویا اینکه تازه از مادر به دنیا آمده است و آثار گناه در پرونده او نمی ماند.»
🔹امام همچنان از پی جنازه رفتند تا اینکه او را در کنار قبر گذاشتند.
حضرت جلو رفتند و مردم را از جنازه کنار زدند، تا میت را مشاهده کردند سپس دستشان را روی سینه میت گذاشتند و فرمودند:
«فلانی پسر فلان! تو را به بهشت بشارت میدهم؛ دیگر از این ساعت، ترسی نخواهی داشت.»
🔹عرض کردم:
فدایت شوم این مرد را میشناسید؟! شما که تا کنون به این منطقه قدم نگذاشته اید!
🔹حضرت فرمودند:
«مگر نمی دانی "تعرض علینا اعمال شیعتنا صباحا و مساء"؛ اعمال شیعیان هر صبح و شام بر ما پیشوایان عرضه میشود هرگاه کوتاهی داشته باشند، از پروردگار تقاضا میکنیم از آن چشم پوشی نماید، و هر کار خیری را انجام داده باشند، از خداوند درخواست میکنیم اجر آنها را بدهد.»
📚 بحار،ج ۴۹، ص ۹۸
📘#داستانهایبحارالانوار
💠شکر نعمت
🔹امام صادق علیه السلام به سفیان ثوری که از پیشوایان صوفی بود، فرمودند:
🔹سفیان ثوری! هرگاه خداوند به تو نعمتی داد و خواستی آن نعمت پایدار بماند، زیاد حمد و سپاس خدا را بکن، خداوند در قرآن کریم میفرماید: "لئن شکرتم لأزیدنکم"؛ شما بندگان! اگر شکر نعمت به جای آرید بر نعمت شما میافزاییم.*۱
🔹و هرگاه دچار تنگدستی شدی زیاد استغفارکن، زیرا خداوند میفرماید: "استغفروا ربکم إنه کان غفارا یرسل السماء علیکم مدرارا و.."
ای مردم به درگاه خدای خود توبه کنید و آمرزش طلبید که او بسیار خدای آمرزنده ای است، تا باران آسمان بر شما فراوان نازل کند و شما را به مال بسیار و فرزندان زیاد یاریتان نماید و باغهای خرم و نهرهای جاری به شما عطا کند.*۲
🔹سفیان! هرگاه مطلبی تو را غمگین ساخت خواه مربوط به سلطان باشد یا دیگری، زیاد بگو: "لاحول ولا قوة إلا بالله" این ذکر کلید خزانه و گنجی از گنجینههای بهشت است.
۱. ابراهیم /۷.
۲.سوره نوح / ۱۰ - ۱۲.
📚بحار ج ۷۵، ص ۲۰۱ و ۲۲۶.
📘#داستانهایبحارالانوار
💠دوستی و دشمنی برای خدا
🔹رسول خدا صلی الله علیه و آله روزی به یکی از اصحابشان فرمودند:
ای بنده ی خدا! محبت کن برای خدا و خشمگین باش برای خدا و دوستی کن در راه خدا و دشمنی کن در راه خدا، زیرا جز این راه، به ولایت و دوستی خدا نخواهی رسید، و انسان مزهی ایمان را نمی چشد اگر چه نماز و روزه اش زیاد باشد، مگر اینکه دوستی و دشمنی او برای خدا شود.
و به راستی که بیشتر برادری و دوستی مردم در این روزگار بر مدار دنیا میچرخد، به خاطر دنیا با هم دوستی میکنند و برای آن با هم دشمنی میورزند و چنین دوستی و دشمنی نزد خدا برای آنها هیچ فایده ای ندارد.
🔹مرد صحابی پرسید: چطور بدانم که در راه خداوند دوستی و دشمنی کرده ام؟ دوست خدا کیست تا با او دوستی کنم و دشمن خدا کیست تا با او دشمن باشم؟
🔹پیامبر صلی الله علیه و آله اشاره به حضرت علی علیه السلام کردند و فرمودند:
این مرد را میبینی؟
گفت: آری!
پیامبر فرمودند: دوست او دوست خداست، او را دوست بدار و دشمن او دشمن خداست او را دشمن بدار، دوستش را دوست بدار گرچه کشنده ی پدرت باشد و دشمنش را دشمن بدار گرچه پدر یا فرزندت باشد.
📚بحارالانوار ج ۲۷، ص ۵۹. و همان، ج ۶، ص ۲۳۶.
📘#داستانهایبحارالانوار
💠شکر نعمت
🔹امام صادق علیه السلام به سفیان ثوری که از پیشوایان صوفی بود، فرمودند:
🔹سفیان ثوری! هرگاه خداوند به تو نعمتی داد و خواستی آن نعمت پایدار بماند، زیاد حمد و سپاس خدا را بکن، خداوند در قرآن کریم میفرماید: "لئن شکرتم لأزیدنکم"؛ شما بندگان! اگر شکر نعمت به جای آرید بر نعمت شما میافزاییم.*۱
🔹و هرگاه دچار تنگدستی شدی زیاد استغفارکن، زیرا خداوند میفرماید: "استغفروا ربکم إنه کان غفارا یرسل السماء علیکم مدرارا و.."
ای مردم به درگاه خدای خود توبه کنید و آمرزش طلبید که او بسیار خدای آمرزنده ای است، تا باران آسمان بر شما فراوان نازل کند و شما را به مال بسیار و فرزندان زیاد یاریتان نماید و باغهای خرم و نهرهای جاری به شما عطا کند.*۲
🔹سفیان! هرگاه مطلبی تو را غمگین ساخت خواه مربوط به سلطان باشد یا دیگری، زیاد بگو: "لاحول ولا قوة إلا بالله" این ذکر کلید خزانه و گنجی از گنجینههای بهشت است.
۱. ابراهیم /۷.
۲.سوره نوح / ۱۰ - ۱۲.
📚بحار ج ۷۵، ص ۲۰۱ و ۲۲۶.
📘#داستانهایبحارالانوار
💠دعای پیغمبر صلیاللهعلیهوآله
🔹رسول خدا صلی الله علیه و آله با عده ای از بیابان عبور میکردند. در اثنای راه به شترچرانی رسیدند. حضرت کسی را فرستادند تا مقداری شیر از او بگیرد.
🔹شترچران گفت: شیری که در پستان شتران است برای صبحانه قبیله است و آنچه در ظرف دوشیدهام برای شام آنهاست.
با این بهانه به حضرت شیر نداد.
پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله او را دعا کردند و فرمودند:
«خدایا! مال و فرزندان او را زیاد کن! »
🔹سپس از آن محل گذشتند و به گوسفند چرانی رسیدند.
پیامبر کسی را فرستادند تا از او شیر بخواهد. چوپان گوسفندها را دوشید و با آن شیری که در آن ظرف حاضر داشت همه را در ظرف فرستاده پیامبر صلی الله علیه و آله ریخت و یک گوسفند نیز برای حضرت فرستاد و عرض کرد:
فعلا همین مقدار آماده است، اگر اجازه دهید بیش از این تهیه و تقدیم کنم؟
🔹رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره او نیز دعا کردند، و فرمودند:
«خدایا! به اندازه نیاز او روزی عنایت فرما!»
🔹یکی از اصحاب عرض کرد:
یا رسول الله! آن کس که به شما شیر نداد درباره او دعایی نمودید که همه ما آن دعا را دوست داریم و درباره کسی که به شما شیر داد دعایی فرمودید که هیچ یک از ما آن دعا را دوست نداریم!
🔹رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:
«مال کمی که نیاز زندگی را برطرف میسازد، بهتر از ثروت بسیاری است که آدمی را غافل نماید.»
سپس آن حضرت این دعا را نیز کردند:
«خدایا به محمد و اولاد او به اندازه کافی روزی لطف فرما!»
📚 بحار: ج ۷۲، ص ۱۱
📘#داستانهایبحارالانوار
💠 سه راه نفوذ شیطان
🔹حضرت موسی (علیه السلام) در محلی نشسته بود، ناگاه ابلیس (پدر شیطانها) در حالی که کلاه رنگارنگی به سر داشت خدمت موسی علیه السلام وارد شد و کلاه خود را به عنوان احترام از سر برداشت و سلام کرد و با کمال ادب محضر حضرت موسی (علیه السلام) ایستاد.
🔹حضرت موسی پرسید: تو کیستی؟
گفت: من ابلیس هستم.
حضرت موسی فرمود : خداوند شر تو را از ما و دیگران دور بدارد.
ابلیس گفت: من آمدهام به خاطر عظمتی که نزد خداوند داری بر تو سلام کنم.
موسی علیه السلام پرسید: این کلاه چیست که بر سر گذاشته ای؟
گفت: به وسیله این کلاه و زرق و برق و رنگهای او دلهای آدمیزاد را میربایم.
🔹حضرت موسی فرمود به من خبر ده از گناهی که هرگاه انسان آن را انجام دهد، تو بر او چیره میشوی و هرکجا خواستی افسار او را به آن طرف میکشی.
🔹ابلیس گفت :
سه گناه است که هرگاه انسان آنها را انجام داد من بر او مسلط میشوم:
🔘۱. وقتی که انسان خودبین شود و از خویشتن خوشش بیاید.
🔘۲. وقتی که اعمال خود را بیش از حد بزرگ ببیند.
🔘٣. وقتی که گناهان خود را کوچک بشمارد.
📚 بحارالانوار ج ۱۳، ص ۳۵۰ و ج ۶۳، ص ۲۵۱
📘#داستانهایبحارالانوار
💠 مزاح پیغمبر
🔹پیرزنی به حضور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رسید، عرض کرد: من دوست دارم که اهل بهشت باشم.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به او فرمودند:
«پیرزن به بهشت نمی رود.»
او گریان از محضر پیامبر خارج شد.
🔹بلال حبشی او را در حال گریه دید.
پرسید: چرا گریه میکنی؟
گفت: گریهام به خاطر این است که پیغمبر فرمودند: پیرزن به بهشت نمی رود.
🔹بلال به محضر پیامبر وارد شد و حال پیرزن را بیان نمود.
حضرت فرمودند: «سیاه نیز به بهشت نمی رود.»
بلال غمگین شد و هر دو نشستند و گریستند.
🔹عباس عموی پیامبر آنها را گریان دید.
پرسید: چرا گریه میکنید؟
آنان فرمایش پیامبر را نقل کردند.
عباس ماجرا را به پیامبر عرض کرد.
حضرت به عمویشان که پیرمرد بود فرمودند:
«پیرمرد هم به بهشت نمی رود.»
🔹عباس هم سخت پریشان و ناراحت گشت.
سپس رسول اکرم هر سه نفر را به حضورشان خواستند، آنها را خوشحال نمودند و فرمودند:
«خداوند اهل بهشت را در سیمای جوان نورانی درحالی که تاجی به سر دارند وارد بهشت میکند، نه به صورت پیر و سیاه چهره»
📚 بحار، ج ۱۰۳، ص ۸۴.
📘#داستانهایبحارالانوار
💠 امیرالمومنین علی علیه السلام در بالین حارث همدانی
🔹حارث همدانی یکی از دوستان و ارادتمندان مخلص حضرت علی علیه السلام بود، و مقام ارجمندی در نزد امام داشت حارث مریض شد، حضرت علی علیه السلام به عیادت او رفت و پس از احوالپرسی به او فرمود:
«ای حارث! به تو بشارت میدهم که در وقت مرگ و هنگام عبور از پل صراط، و در کنار حوض کوثر، و موقع (مقاسمه) مرا میبینی و میشناسی.»
حارث عرض کرد:
مقاسمه چیست؟
🔹حضرت فرمود:
«مقاسمه، با آتش انجام میگیرد. روز قیامت من با آتش جهنم مردم را تقسیم میکنم، به آتش میگویم:
ای آتش! این دوست من است او را رها کن! و این دشمن من است او را بگیر! »
🔹آنگاه حضرت دست حارث را گرفت و فرمود:
«ای حارث! همین طور که دست تو را گرفته ام، پیامبر صلی الله علیه و آله دست مرا گرفته بود، در آن وقت من از حسد قریش و منافقین به آن حضرت شکایت نمودم، به من فرمود:
هنگامی که روز قیامت برپا میشود من ریسمان محکم خدا را میگیرم، و تو ای علی! دامن مرا میگیری و شیعیان دامن تو را میگیرند...»
🔹سپس سه بار فرمود:
«ای حارث تو با آن کسی که دوستش داری خواهی بود و همراه کردارت میباشی.»
حارث برخاست و از شدت خوشحالی عبای خود را میکشانید و میگفت:
بعد از این، باکی ندارم که من به سوی مرگ روم، یا مرگ به سوی من آید.
📚بحارالانوار، ج ۶، ص ۱۷۹.
📘#داستانهایبحارالانوار
💠اثر صدقه در زندگی
🔹مردی خدمت امام کاظم علیه السلام رسید و عرض کرد:
ده نفر عائله دارم که تمامشان بیمارند، نمیدانم چه کنم و با چه وسیله گرفتاریشان را برطرف سازم؟
🔹امام علیه السلام فرمودند:
«آنان را به وسیله صدقه و احسان به نیازمندان مؤمن در راه خدا، معالجه کن که هیچ چیزی سریع تر از صدقه حاجت را برآورده نمی کند و هیچ چیز برای بیمار سودمندتر از صدقه نمی باشد.»
📚 بحار،ج ۶۲، ص ۲۶۹.
📘#داستانهایبحارالانوار
💠 لبخند پیامبر صلی الله علیه و آله
🔹روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، به طرف آسمان نگاه میکردند، تبسمی نمودند.
شخصی به حضرت گفت:
«یا رسول الله ما دیدیم به سوی آسمان نگاه کردید و لبخندی بر لبانتان نقش بست، علت آن چه بود؟»
🔹رسول خدا فرمودند:
آری! به آسمان نگاه میکردم، دیدم دو فرشته به زمین آمدند تا پاداش عبادت شبانه روزی بنده با ایمانی را که هر روز در محل خود به عبادت و نماز مشغول میشد، بنویسند؛ ولی او را در محل نماز خود نیافتند. او در بستر بیماری افتاده بود.
🔹فرشتگان به سوی آسمان بالا رفتند و به خداوند متعال عرض کردند:
«ما طبق معمول برای نوشتن پاداش عبادت آن بنده با ایمان به محل نماز او رفتیم. ولی او را در محل نمازش نیافتیم، زیرا در بستر بیماری آرمیده بود.»
🔹خداوند به آن فرشتگان فرمود:
«تا او در بستر بیماری است، پاداشی را که هر روز برای او هنگامی که در محل نماز و عبادتش بود، مینوشتید، بنویسید.
بر من است که پاداش اعمال نیک او را تا آن هنگام که در بستر بیماری است، برایش در نظر بگیرم. »
📚 بحار الانوار، ج ۲۲، ص ۸۳
📘#داستانهایبحارالانوار
💠رهبر مسلمانان و مردِ نصرانی در محکمه قاضی!
🔹در زمان خلافت امیرمومنان علی علیه السلام در کوفه، زره آن حضرت گم شد چندی بعد حضرت زره خود را در دست مرد نصرانی دید و فرمود:
زره مال من است.
نصرانی نپذیرفت.
حضرت او را نزد شریح قاضی برد.
🔹 حضرت موضوع را مطرح کرد و فرمود: این زره مال من است، آن را نه، فروختهام و نه به کسی بخشیده ام.
نصرانی در پاسخ گفت: این زره مال من است ولی امیر مؤمنان را نیز دروغگو نمی دانم.
شریح روی به امیرالمؤمنین علیه السلام کرد و گفت:
یا أمیرالمؤمنین! بر ادعای خود شاهد داری؟
حضرت فرمود: درست است اکنون می بایست که من شاهد بیاورم، ولی من شاهد ندارم.
شریح حکم کرد که زره مال نصرانی است.
🔹نصرانی زره را برداشت. کمی راه رفته بود که برگشت و گفت:
من شهادت میدهم این حکم از احکام پیغمبران است، زیرا پیشوای مسلمانان نزد قاضی خودش میرود و قاضی علیه او حکم میدهد! سپس شهادتین را گفت و مسلمان شد و گفت:
به خدا سوگند! این زره، زره توست ای امیر مؤمنان!
امام علیه السلام فرمود: اکنون که مسلمان شدی زره را به تو بخشیدم و یک رأس اسب نیز به او داد.
شعبی راوی حدیث میگوید:
شخصی به من گفت آن مرد نصرانی را که مسلمان شده بود، دیدم که در جنگ نهروان در رکاب علی علیه السلام میجنگید.
📚 بحارالانوار، ج ۳۴، ص ۳۱۶.