#عاشقانه_شهدا💞
یه بار لباسهای بچهها رو توی تشت خیس کردم؛ ولی فرصت نشد بشورمشون🤦♀.
محمدحسین رفت تجدید وضو کنه، اما دیگه برنگشت. رفتم و دیدم بیسر و صدا مشغول شستنِ لباسهاست. بهش گفتم: خودم میشستم🙁
آروم جواب داد: اینقدر هم سهم من میشه...😊
حتی برخی شبها با اینکه تازه از عملیات برگشته بود؛ دخترمون سمیه رو که ناآرامی میکرد، در آغوش میگرفت و تا نیمههای شب راه میرفت تا آروم بشه. بدون اینکه کمترین گلایهای بکنه...
#سردار_شهید_محمد_حسین_بصیر🕊❤️
#نقل_از_همسر_شهید🌸
🇮🇷