#خاطــره🎞
رفیقشہـید :
رفتہبودیمراهیاننور🥺
موقعایکہرسیدیمخوزستان،
بابڪهرگزباکفشراهنمیرفت🚶🏻♂❌
پیادهتویہاونگرما🌤
میگفت :وجببہوجباینخاڪ
روشهیدانقدمزدن ..👣
زندگےکردندراهرفتند ... 🌱
خونشهیدانموندراینسرزمینریختہشده🩸
وماحقنداریمبدونوضووباکفشدراین
سرزمینگامبرداریم ."🖐🏻
هرگزبابڪدراینسرزمینبدونوضوراه
نرفتوباکفشراهنرفت ...🦋
#شهیدبابڪنوࢪی❤️
••{🌸🍋}••
•---•---•---•
"🚎|【 ❀ @zhfyni ❀】⇢ رفیـــق چـادرے
اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل لِوَلیِّڪ الفَرَج🤲🏻
#تنیــن_بانــــو♡
#خاطره🎞
#خوشتیپ_آسمانی🌿❤️
#رفیقشہید:
🌿بابک رابطه با نامحرم رو بسیار بسیار رعایت میکرد ⚡️همیشه حواسش بود که خدایی نکرده دراین بابت گناه نکنه،
شهید یک خداشناس به تمام معنا بود
من باهاش
داخل آموزشات آشنا شدم چیزی که منو به سمتش کشوند خدادوست بودنش بود🙏🌟 اینکه و خیلی مرد بود و چیزی داشت که خیلیا نداشتن مردونگیش واقعی بود.😇☺️
همیشه وقتی دورهم بودیم و حرف از #شهادت میشد خیلی میگفت دعام کنید شهید شم همیشه تو حرفاش حرف از شهادت بود. 🤗✨
دور اول که برای اعزام آموزش میدیدیم قسمت نشد بره و یادمه یه بار اینقدر گریه کرد برای اینکه که نتونست اعزام بشه. همش میگفت من لیاقت نداشتم برم چرا نشد😔... خیلی ناراحت بود.
همیشه هوای دوستاشو توجمع داشت که یوقت کسی باهاش شوخی بد نکنه، تو مشکلات خیلی مردونه کنارت وایمیستاد و اولین کسی بود که برای کمک آستین بالا میزد.»🌱
••{🌸🍋}••
#رفیـــق_چـادرے☘️🌈
#زیـنـب_بـانــو💜✨
🌿🌸^_^ @zhfyni^_^🌸🌿
اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل لِوَلیِّڪ الفَرَج🖤✨
❀✦•┈┈❁❀❁┈┈•✦❀
#معرفی_شهید🕊
#شهید_بابک_نوری_هریس💐
دوستشهید:
کلاسهاے بسیــــج، باهمبودیم
وطولانے بود یهروزبحثتحلیل
وتفسیرطولکشیدخوردیم بهاذان
مغرب📿.
گفتنپنجدقیقهصبرکنیدکلاس
تمومشه🕐ماهمقبولکردیم.
بعدازدودقیقهصداے اذانبلندشد
واستادمشغول صحبتبود
کهیکدفعهبابک🧔🏻باصداے
بلندگفت: آقایفلانے،دارناذانمیگن.
بذاریدبراے بعدنمازهمهبرگشتیمیه
نگاشکردیم👀 ویهنگاهبهاستاد
بعدشبابکگفت:خبچیه اذانه
نمیاید!🤔باشهخودممیرم.بلندشدوخیلیراحت
وشیکدروبازکردورفتبرایوضو!🙂
استادمبندهخدادیداینجوریهگفباشه
بریمنماز.😃
‹♥️🖇› #خاطره
🍃 #خاطره | هرچیز سرجای خودش
🔹خانم زهرا مصطفوی روایت میکند: امام وقتی که از حسینیه به اتاقشان میآیند قبایشان جداست، عمامهشان جداست. اگر سه چهار بار حسینیه بیایند با آن لباس در اتاق نمینشینند، بلکه لباسهایشان را در میآورند و تا میکنند، عمامه را رویش میگذارند، یک پارچه سفیدی رویش میکشند و مینشینند. دو مرتبه وقتی به ایشان میگویند آقا جمعیت هست بفرمایید، باز بلند میشوند، لباسها را در میآورند، آنها را میپوشند و میروند؛ یعنی خیلی دقت دارند در اینکه هر چیزی جای خودش باشد.
📚برداشتهایی از سیره ی امام خمینی (ره)، جلد۲، صفحه ۱۵۶
‹ 🐿🍂⸾⸾ #ادمین_ریحانه_بهشتی
🧡¦@zhfyni⇢ࢪفیـق چـادرے
#خاطــره🎞
•|پـدرشھـید|•
ازهمانبچگی؛
اهلِحسابوکتابوبرنامهریزیبود
خواهروبرادرهایشهمیشهوقتبرگشتن
ازمدرسهخوراکیمیخریدند
امابابڪبههمانتغذیهمادرقناعتمیکرد،
وپولتوجیبیهایشراجمعمیکرد.
ازهمانوقتهاکه۱۱سالشبود،
نمازمغربرادرمسجدمیخواند!
#خاطره✨
|بیریایی...|
خیلی بیریا بود.
دوست نداشت ریا در کارهایش باشد .
اخلاص و در راه خدا کار کردن ویژگی بارزش بود .
کسی که همهی کارش برای خدا باشد و بیمنت کار کند ، خدا او را خوب میخرد .
_بهروایتازمادرِبزرگوارِشهید
شهیدآرمانعلیوردے⚘️
#خاطره✨
|شیرینزبانی|
یعنی خیلی از بزرگان پای صحبتهای آرمانعلیوردی. در پلدختر مینشستند.
به خاطر شیرین زبانی شهیدآرمان یاد دارم که یکی از فرماندهان سپاه سابق بروجرد آمد ، آنجا به ایشان گفتیم :
حاجی یک صحبتی برای ما بکنید
ایشان گفتند : خیر! این نوجوان خیلی شیرین صحبت میکند؛
بگذارید ببینم این نوجوان چه صحبتی میکند
_بهروایتازرفیقِشهید
#خاطره✨
|دلِکربلایی|
میگفت: تا وقتی که کربلا نرفتی خوبه...
ولی وقتی که یه بار بری کربلا ، دیگه نمیتونی بمونی و دلت همش کربلاست
و دوست داری که باز زیارت بری...
_بهروایتازمادرِبزرگوارِشهید
شـہیدآرمانِعلیوردے⚘️
#خاطره✨
|باشهادتازدنیابریم|
آرمان میگفت :《 مامان مردن حق است .
مردن را که همه میمیرند ؛
این شهادت است که نصیبِ هر کسی نمیشود .
چه خوب است که با شهادت از دنیا برویم و رو سفید باشیم 》.
_بهروایتازمادرِبزرگوارِشهید
شـہیدآرمانِعلیوردے🕊