#آخرین_عروس
#صفحه_پنجاه
مستحب است پدر براى فرزندش كه تازه به دنيا آمده است "عَقيقِه" بكند.
مى پرسى عقيقه يعنى چه؟
وقتى خدا به تو بچّه اى مى دهد گوسفندى تهيّه مى كنى و آن را ذبح مى كنى و با گوشتش غذايى تهيّه مى كنى و آن غذا را به مردم مى دهى. اين كار باعث مى شود تا بلاها از فرزند تو دور شود. به اين كار عقيقه مى گويند.
امام عسكرى(ع) مى خواهد تا براى فرزندش، عقيقه كند، قلم و كاغذ در دست مى گيرد و نامه اى به بعضى از ياران نزديك خود در شهرهاى مختلف مى نويسد و از آنها مى خواهد تا گوسفندانى را خريدارى نموده و براى مهدى(ع) عقيقه كنند. گويا سيصد گوسفند خريدارى مى شود و همه آنها به نيّت سلامتى مهدى(ع) ذبح مى شوند.
خيلى از شيعيان از اين غذا مى خورند و فقط چند نفرى از راز ولادت مهدى(ع)باخبر مى شوند.
تولّد حضرت مهدى(ع) بايد مخفى بماند، مبادا دشمنان خبردار بشوند.
امروز جمعه، بيست و يكم ماه شعبان است. هفت روز است كه مهدى(ع) به دنيا آمده است.
حكيمه دلش براى ديدن مهدى(ع) تنگ شده است. او به سوى خانه امام عسكرى(ع) مى آيد تا گل نرجس را ببيند.
حكيمه وارد خانه مى شود و خدمت امام عسكرى(ع) مى رود. سلام مى كند و جواب مى شنود.
امام به او مى گويد: فرزندم مهدى را برايم بياور.
حكيمه به نزد نرجس مى رود، سلام مى كند و مى بيند كه مهدى در آغوش مادر آرام گرفته است. اكنون مهدى را براى امام عسكرى(ع) مى آورد.
پدر فرزندش را در آغوش مى گيرد، او را مى بوسد و با او سخن مى گويد:
پسرم! عزيزم! برايم از كتاب هاى آسمانى بخوان!
و مهدى شروع به خواندن مى كند. اوّل "صُحُف ابراهيم(ع)" را به زبان سريانى مى خواند.
سپس كتاب هاى آسمانى نوح، ادريس و صالح(ع) را مى خواند.
تورات موسى(ع) و انجيل عيسى(ع) و قرآن محمّد(ص) را هم مى خواند.
پدر با تمام وجودش به صداى فرزندش گوش مى دهد.
مهدى(ع) بهترين قارى قرآن است!
همسفرم! ديگر موقع بازگشت است، خودت مى دانى كه ما نبايد در اين شهر زياد بمانيم.
آماده سفر مى شويم. ما نمى توانيم به خانه امام عسكرى(ع) برويم. از همين جا دست روى سينه مى گذاريم و خداحافظى مى كنيم.
از شهر بيرون مى آييم. سوارى را مى بينيم كه آشنا به نظر مى آيد. آيا تو او را مى شناسى؟ سلام مى كنم و مى گويم:
ــ آيا ما قبلاً همديگر را جايى نديده ايم؟
ــ فكر مى كنم در خانه امام عسكرى(ع) همديگر را ملاقات كرديم. آن شبى كه امام عسكرى(ع)، خبر ولادت فرزندش را به شيعيانش داد.
ــ يادم آمد. شما از ياران امام عسكرى(ع) هستيد. اكنون كجا مى رويد؟
ــ امام نامه اى را به من داده است تا آن را به ايران ببرم.
ــ چه جالب. ما هم داريم به ايران مى رويم.
ــ پس ما مى توانيم همسفران خوبى براى هم باشيم.
حركت مى كنيم....وقتى وارد خاكِ ايران مى شويم او به من خبر مى دهد كه اين نامه براى يكى از شيعيان شهر قم است. من خوشحال مى شوم زيرا من هم به شهر قم مى روم.
#میلاد_نور
#آخرین_منجی
#مسابقه
💐💐💐💐💐🍃🍃🍃🍃🍃
@zhoornazdik