eitaa logo
•ظہـور نزدیڪ است🇯🇴
190 دنبال‌کننده
3هزار عکس
2.1هزار ویدیو
21 فایل
💕کانال نذر ظهور بقیه الله ✅اخبار و وقایع قبل و بعد ازظهور ✅وقایع آخر زمان ✅مطالب اخلاقی ✅شهدایی تمام مطالب به زبان فارسی وعربی هست شروع فعالیت کانال۱۱صبح تا۱۱شب کپی برداری باذکرلینک تماما آزاد😇❤️ جهت ارتباط با مدیر کانال @Rihon402
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴بداخلاقی فردی و اجتماعی، مانع ظهور 🔺علت اصلی ما از خورشید امامت حجت‌بن‌الحسن عجل الله فرجه وجود نابسامانی‌هایی در است که موجب رفتارهای غیر دینی و غیر منطقی شده است و همین امر بسان ابری تیره مانع از ظهور امام شده است. 🔺 این نابسامانی همان چیزی است که گاهی از آن به بد اخلاقی یا فقدان تعبیر می‌کنیم که از بزرگترین به شمار می‌آید. 🔺به همین دلیل امام صادق علیه السلام در شمارش وظایف منتظران فرمود: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ الْقَائِمِ فَلْيَنْتَظِرْ وَ لْيَعْمَلْ بِالْوَرَعِ وَ مَحَاسِنِ الْأَخْلَاقِ وَ هُوَ مُنْتَظِرٌ؛ کسی که می‌شود از قائم عج باشد باید بوده و در حال انتظار، خود را بر اساس و نیک انجام دهد». 📕الغيبةنعمانی، ص: 200 ⭕️ @zhoornazdik
✍چرا پس از حضرت یوسف پیامبرے از فرزندانش برداشته شد❓ ✍در این باره نقل شده است👇 💠شیخ کلینی در کافی شریف روایت می کند که امام صادق فرمود:🔻 انگاه که یعقوب بر یوسف وارد شد یوسف ملاحظه عزت پادشاهی را کرد وبرای یعقوب از مرکب خود پیاده نشد جبرییل بر یوسف نازل شد وگفت ای یوسف دست خود را بگشا واز ان نوری ساطع را خارج کرد و ان نور به جو اسمان منتقل گردید 📌یوسف گفت این چه نوری بود که از دستم خارج شد🔻 جبرییل پاسخ داد نور نبوت بود که از ذریه تو خارج شد بخاطر عقوبت عدم پیاده شدن برای پدرت لذا از فرزندان تو نبی وپیامبری نخواهد بود. 💠همین مضمون را صدوق در علل الشرایع ج1 ص55 وعلامه مجلسی در بحار الانوار ج12 ص251 نقل می کند 📌اما باید داشت که این جریان با یوسف ندارد وتنها یک اولی بود که ایشان مرتکب گردید 💠چنان که علامه مجلسی چنین می گوید: نمی توان این جریان را بر تکبر یوسف یا تحقیر کردن او نسبت به یعقوب حمل کرد چرا که انبیا از این امور منزه هستند بلکه یوسف ملاحظه مصلحت کرد برای حفظ عزتش نزد مردم جهت تدبیر امور انان وترویج دین چرا که نزد مردم چنین بود که اگر فرمانروا برای غیر خودش از مرکب پیاده شود این را سبب خواری و کوچکی ان فرمانروا می دانستند اما شایسته ان بود که یوسف رعایت ادب با پدر را می کرد واین کار اولی بود از رعایت این مصلحت لذا یوسف مرتکب ترک اولی شد و مورد عتاب قرار گرفت ونور نبوت از او خارج شد چون انبیا بخاطر مقام والایی که دارا هستند بخاطر کوچکترین مساله مواخذه می شوند ❗️البته برخی علما این جریان را قبول ندارند زیرا🔻 🌟اولا: با ایاتی که استقبال یوسف از یعقوب را گزارش میدهد تطبیق ندارد چرا که در ایات چنین امده است که او پدر ومادرش را به اغوش کشید وان ها را بر تخت سلطنت نشاند 🍃یوسف 99،100. 🌸ثانیا : با ایه." هیچ گناهکاری بار گناه دیگران را بدوش نمی کشد، تنافی دارد"(فاطر 18) ❗️چرا باید بخاطر یوسف فرزندانش از نبوت محروم شوند انانکه تقصیری ندارند‌. 👌طبق این نظریه باید گفت اینکه چرا نبوت در نسل یوسف ادامه نیافت برای ما نیست وخداوند خود بهتر می داند که نبوت را در چه کسانی قرار دهد "انعام 124" 📚الکافی ج3 ص760 📚 مراه العقول ج10 ص215 📚مجمع البیان طبرسی ج5 ص456 📚منشور جاوید, علامه سبحانی ج11 ص472 ⠀ @zhoornazdik
🔻عمل به ذِکر🔻 ✍ قرآن کریم می‌فرماید: «کلمات و ذکرهایِ طیّب و پاکیزه» به سویِ خدا صعود می‌کنند،✈️ امّا اون چیزی که اینها رو صعود میده، است:👇 🕋 اِلیهِ یَصعَدُ الکَلِمُ الطَّیِّبُ، و العَمَلُ الصّالِحُ یَرفَعُهُ (فاطر/۱۰) 💢 کلماتِ پاکیزه به سوی او صعود می‌کنند، و این است که آنها را عروج می‌بخشد! ☝️ یعنی بینِ و یک رابطه‌ی تنگاتنگی وجود داره.. و آدم با «ذکرِ بدونِ عمل» به جایی نمیرسه..😩 و العَمَلُ الصّالِحُ یَرفَعُهُ👈 ذکر رو بالا می‌بره.. ❗️ در واقع، باید با همراه بشه، و در وجودِ آدم جاری بشه.. طوری که تمامِ وجودِ آدم رو پُر کنه.. ✅️ هر ذکری، عملی متناسب با مفهومِ همون ذکر داره، که باید بهش کرد. اگر غیر از این باشه، از زبان فراتر نرفته، و به تعبیرِ قرآن صعود نکرده..😳 ☜ ما با به مفهومِ ذکر، «اهلِ ذکر» میشیم. مثلاً «فتّاح» (یعنی گره‌گشا) یکی از اسامیِ خداست. کسی که این ذکر رو میگه، اگر میخواد ذکرش صعود کنه، باید خودش هم به این ذکر عمل کنه:👈 یعنی از کارِ خلقِ خدا گره‌گشایی کنه. و همینطور بقیّه‌ی اذکار و اسماءِ الهی:👇 ✅ با ذکرِ «علیم» باید آگاهی رسان بشیم. ✅ با ذکرِ «حکیم» باید حکیمانه زندگی کنیم. ✅ با ذکرِ «رزّاق» باید روزی رسانِ خلقِ خدا باشیم. ✅ با ذکرِ «ستّار» باید راز نگهدارِ اسرارِ دیگران باشیم. ✅ با ذکرِ «حق» باید مروّجِ راستی و درستی باشیم. ✅ با ذکرِ «بسم الله الرحمن الرحیم» باید بخشنده و مهربان باشیم. ✅ با ذکرِ «لا اله الا الله» باید یگانه‌گویی، یگانه‌اندیشی و یگانه‌بینی رو تجربه کنیم.. ✅ با ذکرِ «الله اکبر» باید از غیرِ خدا ببریم، و رو به سمتِ اون وجودِ لایتناهی کنیم. 👈 این یعنی «ذکرِ حقیقی»... 🔔 اون ذکری است، که آدم رو به دنبالِ کاری بفرسته...
{ + }= ↯ یه عده با غیرتم هستند که میگن اگه ما کربلا بودیم نمیزاشتیم بعدِ حضرت عباس به ناموس ائمه نگاه چپ بکنند . . .😔 اما الان در زمان غیبت حضرت قائم به ناموس مردم نگاه میکنند و...(: بعضی وقت ها یک تلنگر برای یک عمر زندگی کافیست🌱! ‌ @zhoornazdik
🔅بسم الله الرحمن الرحیم🔅 🌺 شیعه باید در تمام اعمال و افعال و اقوال خود به اميرالمومنين عليه السلام اقتدا کند 🌺 ✅ أميرالمؤمنين عليه السّلام امام ماست؛ معناى امام اينست كه او جلودار است و ما به دنبال. لازمه امامت اينست كه مأموم طبق حركات و سكنات‏ او كارهاى خود را تطبيق دهد و الّا ايتمام صدق نمى‏ كند. 🔹 اگر كسى امام جماعت گردد، ولى چون امام به ركوع رود مأموم بايستد، و چون سجده رود مأموم حمد و سوره بخواند؛ و چون قنوت بگيرد مأموم به سجده رود، و چون بايستد مأموم بنشيند؛ اين را ايتمام نمي گويند، بلكه ايتمام پس از نيّت صادق و قصد ايتمام براى خدا، عبارت است از پيروى در تمام اعمال و افعال و اقوال. 🔹 أميرالمؤمنين عليه السّلام امام ماست و در آن شكّى نيست، ولى بايد ديد چقدر ما مأموم او هستيم؟ در تمام حالات و لحظات، آيا فقط در افعال خارجى، يا در خاطرات ذهنى، و يا در معانى و وجدانيّات قلبى؟ آيا ما حاضر شده ‏ايم چون آن حضرت خود را پاك كنيم.‏ 📚 ، ج 7 ،ص181. 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
⭕️❌⭕️❌⭕️❌ عده ای واکسن زدن رهبر را ما برای واکسن زدن یا رهبر برای واکسن زدن برداشت میکنند..... 😟 بزرگواران پس فردا اگر واکسن _ هر واکسنی_ حتی برکت، ای داد، احتمالا موج به این سمت میره که پس چرا رهبر سفارش کردند بزنیم!!!!!😕 و احتمالا خود شما یا طلبکار میشین و یا باید پاسخگوی کسانی باشید که بهشون گفتید رهبر سفارش کردند واکسن بزنید ❗️❗️❗️❗️❗️ و باااز همه کاسه کوزه ها بر سر که با ، شعار امسال را در به ما نشان دادند، میشکند❗️❗️❗️❗️ 📍رهبر کجا به واکسن سفارش کردند؟؟!!! 📍از کی تا حالا واکسن زدن، تقلیدی شده 📍و یا مثل بعضیا به عنوان حکم ولی تلقی شده است؟؟!!!! 🎗رهبر فرمودند و مدارک واکسن را منتشر کنید، نکردند❗️ 🎗 رهبر فرمودند واکسن آمریکایی و انگلیسی، (و بخاطر سابقه بد فرانسه، احتیاطا واکسن فرانسوی ) باشد، ولی وارد کردند، همچنان میکنند و خواهند کرد و میکنند به ناآگاه و بی اطلاع❗️❗️❗️❗️ 👈 چطور اینجا حکم فقهی یا رهبری مطرح نبود⁉️⁉️⁉️😳🙄 📍📍 رهبر را زیر پا گذاشتند و هیچکس صدایش در نیومد❗️ ❓ حالا با چه منطقی، زدن رهبر، شده و ؟؟!!!! 😳 💥 لطفا اندکی تفکر و نگاه صحیح به و
📚 رمان زیبای 🌈 ✨ قسمت👈بیست و دوم ✨ حانیه گفت: _نامرد مقاومت میکنه.😕 ریحانه گفت: _پشیمونی که جوابشو میدادی؟🙁 گفتم: _نمیدونستم اینقدر کینه ای و بی فکره. ولی حتی اگه میدونستم هم بازم جوابشو میدادم،👌حتی اگه میمردم هم پشیمون نبودم. که امثال ما به اسلام میزنه از اشتباه امثال شمس . در باز شد و محمد اومد نزدیک و گفت: _شمس اعتراف کرد.😊 دو روز بعد مرخص شدم... بعد یک هفته استراحت تو خونه حالم خوب شده بود.ولی دستم باید چهل روز تو گچ میموند.دوست و آشنا و فامیل برای عیادتم میومدن.😅 بچه های دانشگاه هم اومدن. حانیه خیلی ناراحت بود.گفت: _ امین میخواد بره سوریه. معلوم بود هرکاری کرده که منصرفش کنه. بیشتر از یک ماه از اون روز گذشته بود که خانواده صادقی اومدن عیادت من. سهیل؟؟!!!😳 سهیل خیلی تغییر کرده بود.😟سه ماه از دیدار اون شب توی پارک گذشته بود. سهیل الان جوانی خوش تیپ، مؤدب، محجوب و سر به زیر بود.ته ریش داشت😊 ولی دکمه یقه شو نبسته بود.😆🙈مثل خواهری که از دیدن برادرش خوشحال میشه از تغییراتش خوشحال شدم.😊 کاش محمد اینجا بود و سهیل رو میدید. فقط سهیل و پدر و مادرش اومده بودن. بابا با آقای صادقی صحبت میکرد و مامان با خانم صادقی. من و سهیل هم ساکت به حرفهای اونا گوش میدادیم.هر دومون سرمون پایین بود.همه ساکت شدن. سرمو آوردم بالا،دیدم پدر و مادرامون به من و سهیل نگاه میکنن و لبخند میزنن.سهیل هم بخاطر سکوت جمع سرشو آورد بالا.جز من و سهیل همه خندیدن. آقای صادقی به بابا گفت: _آقای روشن!این جوون ها از صحبت های ما پیرمردها حوصله شون سرمیره، اگه اجازه بدید برن باهم صحبت کنن.😊 من خیلی جا خوردم... سهیل هم تعجب کرده بود.بابا که از تغییرات سهیل خوشش اومده بود به من گفت: _دخترم،با آقا سهیل برید تو حیاط صحبت کنید.😊 💭یاد محمد افتادم که گفته بود دیگه نه میبینیش،نه باهاش صحبت میکنی.✋ نمیدونستم چکار کنم...😕😟 آقای صادقی به سهیل گفت: _پاشو پسرم. سهیل بامکث بلند شد.ولی من همچنان سرم پایین بود.مامان گفت: _زهرا جان! آقا سهیل منتظرن.😊 بخاطر حرف مامان و بابا مجبور شدم قبول کنم... من روی تخت نشستم و آقاسهیل روی پله،جایی که من اون شب نشسته بودم.اینبار سعی میکرد فاصله شو حفظ کنه.چند دقیقه فقط سکوت بود.گفتم: _چه اتفاقی براتون افتاده؟ همونجوری که سرش پایین بود بالبخند گفت: _ظاهرا اتفاقی برای شما افتاده که ما اومدیم عیادت. خنده م گرفت،خب راست میگفت دیگه،ولی جلوی خنده مو گرفتم.🙊 گفت: _بعد از اون شب ذهنم خیلی مشغول شده بود. سؤالامو گرفته بودم ولی خیلی چیزها بود که باید یاد میگرفتم.👌 خیلی کردم.ولی فقط برای پیدا کردن جواب سؤالام.اما کم کم بهشون میکردم.اوایل فقط برای این بود که به خودم و شما کنم این چیزها آرامش نمیاره.ولی کم کم خیلی آرومم میکرد. رو که دنبالش بودم داشتم پیدا میکردم. -خوشحالم پیداش کردین.حسی رو که با هیچ کلمه ای نمیشه توصیفش کرد. -دقیقا.از این بابت خیلی به شما مدیون هستم. -من با خیلی ها در این مورد صحبت میکنم،اما مثل شما پیداش . این نشون میده هم .این بود که خدا به من داد وگرنه خدا کس دیگه ای رو برای شما میفرستاد. دوباره سکوت شد.گفتم... ادامه دارد... ✍نویسنده بانو