eitaa logo
مجله فرهنگی ضیاءالصالحین
3هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
4.6هزار ویدیو
130 فایل
«اهمیت فضای مجازی به‌اندازهٔ انقلاب اسلامی است.» هرکس از شما موقعیت ما را پرسید؛ بگوئید ما در موقعیت تنگه احد هستیم... تبلیغات 👇 @Admin_sardabir313 @adminziaossalehin14 #️⃣ کانال و صفحه ویراستی: @ziaossalehin @sardabir313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 ویژه نامه آقای شهردار 🌷 به مناسبت سالروز شهادت فرمانده لشکر 31 عاشورا، شهید مهدی باکری شامل انواع مقالات، سخنرانی، فیلم و کلیپ، پاورپوینت و... منتشر شد. 👇 ✅ برای دسترسی به محتوای این ویژه نامه «اینجا» کلیک کنید 👉 👆 🏷 | | | | 🌐 این‌ لینک آدرس صفحات ماست، لطفاً برای بهتر دیده شدن حمایت کنید✌️🇮🇷 🔗 لینک‌ها: https://yek.link/sardabir 👇 ☫ @sardabir313
🌹 : ای عاشقان اباعبدالله ، بایستی شهادت را در آغوش گرفت ، گونه‌ها بایستی از حرارت و شوق ، سرخ شود و ضربان قلب تندتر بزند . ❤️ @ziaossalehin
🔴 کمپوت خنک! ✍ بچه‌ها یک کمپوت گیلاس از یخچال در آوردند و جلوی آقا مهدی گذاشتند. من حواسم بود. آقا مهدی یک لحظه دستش را به بدنهٔ کمپوت چسباند و بلافاصله کشید. لحظاتی گذشت و بچه‌ها وقتی دیدند آقا مهدی کاری به کمپوت گیلاس ندارد خواستند خودشان کمپوت را باز کنند. آقا مهدی مانع شد. من متوجه شدم که آن‌ها بگی نگی ناراحت شده‌اند. من آهسته در گوش آقا مهدی گفتم: «به نظرم این بچه‌ها ناراحت شدنا!» گفت: «چرا؟ چطور؟» گفتم: «به‌خاطر همین نخوردن شما! اجازه بده این کمپوت رو باز کنن یه کم بخورین.» آقا مهدی چند بار زیر لب استغفار گفت و بعد ادامه داد: «خدا شاهده من نمی‌خواستم این حرف رو بزنم. من اهل این نیستم که خودم رو نشون بدم، ولی به‌خاطر دل شما و این که از دست من ناراحت نباشین می‌گم؛ اگر توی این هوای گرم من این کمپوت رو بخورم، دلم خنک می‌شه و جیگرم حال میاد؛ ولی بعدش وقتی که می‌رم توی خط، پیش رزمنده‌هایی که توی این گرما دارن کار می‌کنن و زحمت می‌کشن، ممکنه یا اونا حرف من رو قبول نكنن، يا من حرف اونا رو نفهمم. من باید هم‌رنگ و هم‌دل اونا باشم تا حرف همدیگه رو خوب متوجه بشیم و بفهمیم.» 📣 راوی: عبدالرزاق میراب 📚 از کتاب «ف.ل.31» روایت زندگی ، فرمانده لشکر 31 عاشورا 📖 ص 158 ✍ علی اکبری مزدآبادی رسانه باشید و ما را به دوستان خود معرفی کنید 👇 🌐 به بپیوندید 👇 ☫ @ziaossalehin
📌 🔹يا رب العفو،✨ خدایا نمیرم در حالیکه از من راضی نباشد. ای وای که سیه روز خواهم بود. خدایا که چقدر دوست داشتنی و پرستیدنی هستی هیهات که نفهمیدم. خون باید میشد و در رگهایم جریان مییافت و سلول هایم یا رب یا رب می گفت. خدایا قبولم کن یا ابا عبد الله شفاعت وصیت به مادرم و خواهران و برادرهایم و فامیل هایم که بدانید اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست. به یاد خدا باشید و فرامین خدا را عمل کنید. پشتیبان و از ته قلب مقلد امام باشید. اهمیت زیاد به نماز و دعاها و مجالی یاد ابا عبدالله و شهدا بدهید که راه سعادت و توشه آخرت است.✨ 🕊️ 🌐 به بپیوندید... 👇 ☫ @ziaossalehin
🔹 بعد از عملیات خیبر، فرماندهان را بردند زیارت امام رضا (علیه‌السلام). وقتی مهدی برگشت توی پد پنج بهم گفت: ◇ برایم سوغاتی جانماز  و دو حبه قند و نمک تبرکی آورده بود. نمکش را همان روز زدیم به آبگوشت ناهارمان. ◇ مهدی حال همیشگی را نداشت. گفتم: «تو از ضامن آهو چه خواسته‌ای که این چنین شده‌ای؟ نابودی کفار؟ پیروزی رزمندگان؟ سلامتی امام؟» ◇ چیزی نمی‌گفت. به جان امام که قسمش دادم، گفت: فقط یک چیز...گفتم: چه؟ ◇ گفت: «دیگر نمی‌توانم بمانم. باور کن. همین را به امام رضا (علیه‌السلام) گفتم. گفتم واسطه شو این عملیات، آخرین عملیات مهدی باشد» ◇ عجیب بود. قبلا هر وقت حرف از شهادت می‌شد، می‌گفت برای چه شهید شویم؟ شهادت خوب است اما دعا کنید پیروز شویم. صرف اینکه دعا کنیم تا شهید شویم یعنی چه؟ ◇ اما دیگر انقطاعی شده بود. امام رضا (علیه‌السلام) هم خیلی معطلش نکرد و بدر شد آخرین عملیاتش. (راوی،: دوست و همرزم شهید باکری) 🌐 به بپیوندید... 👇 ☫ @ziaossalehin