#دو_خط_روضه
تصور کنید به یه بزرگتر فامیل یه خبر ناگواری مثل فوت یه عزیز رو بدن و ازش بخوان به بقیه خبر بده؟
اون بزرگتر حسابی میره تو فکر. بهترین راه خبر دادن به نزدیکترین فرد به خودشه.
یواش یواش در گوشش مطلب رو میگه که با هم همفکری کنند، برای خبر دادن به دیگران کمکش کنه!
اما هر دو با شنیدن خبر از خود بی خود میشن.
یه روز جبرئیل خبری برای رسول الله آورد. پیامبر علی رو صدا زد. دستش رو گرفت و رفتند یه گوشهای. پیامبر کوتاه کوتاه دم گوش علی حرفهایی رو زمزمه میکرد، امیرالمومنین سرش رو انداخته بود پایین و یه دفعه بغضش ترکید و بی صدا شونههاش به لرزش افتاد. پیامبر هم همین طور. پیامبر میگفت و هر دو بی صدا گریه میکردند.
مدتی در این حال بودند تا این که امیرالمومنین بلند شد، دست مبارک رسول الله رو گرفت و کمک کرد ایشون هم بلند شن. اشکهای صورتشون رو پاک کردند و رفتند به سمت خونه.
اما جریان چی بود؟
امام صادق علیهالسلام میفرماید: هنگامی که جبراییل با گزارش شهادت حسین علیهالسلام به محضر رسول خدا صلیالله علیه وآله رسید، پیامبر دست امیرمومنان علیهالسلام را گرفت و بسیاری از روز را با هم در خلوت به سر برده و به شدت گریستند و از هم جدا نشدند تا جبرائیل به محضرشان آمد و به آنان گفت: پروردگارتان به شما سلام میرساند و میفرماید: به سبب شکیبایی شما، برایتان (پاداش مهمی) رقم زدهام.
امام صادق علیهالسلام فرمود: بعد از آن هر دو شکیبایی کردند.
کامل الزیارات، حدیث ۱۲۴، ترجمه شیخ حسین انصاریان
🥀السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)🥀
📲کانال زیارت ناحیه مقدسه|عضو شوید 👇
@ziaratnahieh
🌷🌷🌷
#دو_خط_روضه
فرزند دومم علیرضا حدودا شش ماهش شده بود. بچهی شش ماهه تازه کم کم شیرین کاری یاد میگیره. شاید در طول روز ساعتها همهمون رو سرگرم میکرد.
یه شب بنای بی تابی گذاشت. هر کار میکردیم آروم نمیشد. اثری از بیماری نداشت، حتی گریهاش اشک هم نداشت!
شب از نیمه گذشته بود ولی بچه آروم نمیشد. هر چی تجربه برای آروم کردن بچه داشتیم به کار بستیم، کارگر نیفتاد.
یه دفعه انگار برق منو گرفت. از جا پریدم، خانمم گفت: چی شد؟ گفتم: شاید تشنهش باشه.
سریع یه استکان آب آوردم گذاشتم به لبهاش. با ولع شروع کرد به نوشیدن.
والله والله والله استکان هنوز لب دهانش بود، که سرش رو گذاشت روی شونه مادرش و خوابش برد.
پاهامون شل شد. نشستیم. دیگه به روضه نیازی نبود، علی اصغر یه گَردی از التهاب پدر و مادرش رو به ما نشون داده بود. با این تفاوت که ما تو خونه آراممون نشسته بودیم، نه اضطراب دشمن داشتیم و نه نگران جان طفل شش ماهه مون بودیم.
لا یوم کیومک یا اباعبدالله
همه زندگیمون فدای حسین و بچههاش. خدای نکرده حمل بر مقایسه نکنید. جای قیاس نیست.
السلام علی الرضیع الصغیر
📲کانال زیارت ناحیه مقدسه|عضو شوید 👇
@ziaratnahieh
🥀🥀🥀