⚘بسم الله النور⚘
سلام ورحمت الهی نثار شما خوبان دو عالم!
#یک سوال مهم دارم از شما عزیزان!
#آیا می دانید؟!زوجیت مغایر با فردیت هست.
#اما اکثر زوجیت ها بر مدار چی اداره میشود؟ #فردیت یا زوجیت.....
#پاسخ : #فردیت.....
❣#مصداق : بابای من، خانه ی من، احساس من، مبل من، حوصله من، پول من، مانع از برقراری زوجیت است...
💠#اگر بخواهید به همین عاطفه هایی ڪه همراه خودتون دارید
و این منبع پرشور و عاطفه قناعت ڪنید #بعید نیست در مسیر زندگی به چالش هایی برسید ڪه دیگران تجربه هاش را ڪردند
💠#اگر بخواهید یک زندگی مبارڪ و صحیحی را اداره کنید رسیدن به توانمندی زوجیت هم در نگرش و هم در مهارت یڪ #اصل ضروری است...
❌متاسفانه ما از کودکی #تمرین_ زوجیت نداشتیم
🔴#ڪودک بودیم....
#مادر می گفت :اسباب بازی ات رو پنهان ڪن دست دیگری به اون نرسد....
🔴#بزرگتر شدیم سر قلم و دفتری با خواهر و برادرمون چالش داشتیم
#وقتی در ڪشاکش قلم بودیم
#بابا که آمد آموزش زوجیت نداد....
#پرسید: این خودکار یا مداد مال ڪیست؟
#هر ڪسی وسایل خودش ....
🔴#به سن نوجوانی رسیدیم ،سر انتخاب یڪ برنامه تلویزیونی بین شبکه سه و دو با برادر و خواهر اختلاف داشتیم .....
#وقتی ڪنترل رو از دست هم می ڪشیدیم پدر که آمد به جای آموزش زوجیت.....
#پدرگفت :ڪنترل رو بدهید. به من
#پدر ؛کنترل گرفت ، تلویزیون خاموش ڪرد
پدرگفت: هر ڪسی پی کار خودش.....
🔴#جوان شدیم ازدواج میڪنیم شما فکر میکنید آقایون میان ازدواج کنند؟ نه
می آیند،همسر بگیرند
#زن گرفتن یعنی یک کسی را در اختیار خود درآوردن.
🔺لذا می بینید معیار های آقایون برای خانوم ها چی است؟
#سنش کمتر..
#تحصیلاتش پایین تر..
#خانواده اش ضعیف تر...
#وحتی قدوبالاش کوتاه تر...
#اینها رو برای چی میخواهد؟
#الزاما اینها نشانه های روشنی برای انجام زوجیت اند؟
#خیر این میخواهد بگیرد
#پس باید در همه چیز بلندتر باشد تا امکان گرفتن فراهم بشود
🔺 #لذا در جلسه خواستگاری هم می پرسد چک میکند
میگوید، اگر بین من و شما در امری اختلاف افتاد حرف آخر مال کیست❓
#ببینه این خانم خوب و تابعی هست که بگه صد البته از آن مرد
🔴#خانم ها هم اهل زوجیت نیستند . #دختر خانمی هست قصد ازدواج داره دوتا پیشنهاد داره.
پیشنهاد اول از مسیر خواستگاری سنتی آمده
#فرض بگیریم امتیاز این آقا برا تشکیل ازدواج ده باشد.
#نفر دوم از مسیر ابراز علاقه جلو آمده در حالی که امتیازش برا تشکیل زندگی یک هست ....
🤔#دختر خانم ڪدام را ترجیح می دهد؟
#پیشنهاد دوم متاسفانه
⁉️چرا چون اینجا علاقه هست اینجا نیست؟!
اینم ڪه خواستگارِ خواستن هم که بدون علاقه ممکن نیست...
#این هم ڪه علاقش چک نشده چه بسا بیشتر از این باشه عرضه نکرده
#پس چرا خانم به این اصرار داره
#علی رغم امتیاز های پایین ترش
👱🏻♀ خانمی آمد : خانم دکتر یه آقایی هست من را خیلی دوست داره شما ڪمک میکنید ما به هم برسیم؟
#عرض کردم فرض کن کمک کردم و به هم رسیدید بگو ببینم
#آقا تحصیلاتش چیه؟ دیپلم ناقص
❗️#چرا نرفته ڪامل کنه؟ دوست نداشته
پس لابد رفته دنبال کسب و کار؟ گفت نه بی کاره
#خودِ من دلیل تراشیدم
گفتم :آهان پس داره فنی یاد میگیره پولی جمع میکند
یا سربازی میگذراند؟
گفت: نه از سربازی هم فرار کرده
#گفتم پس عزیزم این چی داره؟
گفت : من را دوست دارد!!!!!!!!
#به من دکتر هم تشر زد گفت: شما هم مثل خانواده ها می مانید
#که فکر میکنید شرایط و امکانات مهمه پس عشق و محبت چی میشود؟
#پرسیدم تو گمان میکنی علت اصرارت به این آقا به خاطر وجود علاقه است؟
گفت : گمان نمیکنم مطمئنم ....
#نه عزیزم این یه رویه دیگری
#عمقش چیز دیگه ایه.
#پس دلیلش چیه؟
# گفتم میدانید چرا به این آدم اصرار داری در حالی که امتیازهاش پایین است؟
⇦چون تو در پنهان ذهنی خودت گمان کردی
#اگر با مردی ازدواج کنی که به تو اصرار و علاقه دارد....
#پس لابد تو زندگی هرچی از او بخواهی.....
#هرچی به او بگوی میگوید چشم .....
#تو دنبال اون چشم گفتن او هستی....
🔺لذا دیدید تو این مدت کوتاه خانمِ چی میگوید؟
اگه دوستم داری پس...
آقاهِ میگوید ،اگه میخواهی دوستت داشته باشم پس...
💭 خب اگر بخواهیم به این زوجیت دست پیدا ڪنیم باید با چه چیزهایی آشنا بشیم؟
#یکی از مسائلی ڪه باعث میشود شما در #انجام فردیت گرفتار بشوید #نشناختن اساس و بنیان روانی جنس مکمل تو است...
❓ در یک خانم چی میگذرد؟
در یک آقا چی میگذرد؟
⛔️ اگه قرار باشه ما بر حسب دریافتها و گرایش های خودمون این زندگی مشترک را قضاوت کنیم درگیریش قطعیه .
#حتما چالش هاشی ایجاد میکند
#بریم بشناسیم بنیان های روانی زن و مرد رو تا به کمک این مسائل بتونیم سبُک کنیم زحمت خودمون رو و وسیع کنیم آثار و نتایجش رو...
#همدلان با اراده ، خوشحال می شوم در ادامه راه همراهم باشید.....
@zibaandis
بسم رب النور⚘
🔹ته پیاز و رنده رو پرت کردم توی سینک، اشک از چشمو چارم جاری بود.
در یخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت، روغن رو ریختم توی ماهی تابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف تابه... برای خودش جلز جلز خفیفی کرد که زنگ در رو زدند.
🔹#پدرم بود. بازم نون تازه آورده بود. نه من و نه شوهرم حس و حال صف نونوایی نداشتیم.
#بابام میگفت: نون خوب خیلی مهمه.
من که بازنشسته ام، کاری ندارم، هر وقت برای خودمون گرفتم برای شما هم میگیرم. در میزد و نون رو همون دم در میداد و میرفت.
#هیچ وقت هم بالا نمی اومد. هیچ وقت.
🔹#دستم چرب بود، شوهرم در را باز کرد و دوید توی راه پله. پدرم را خیلی دوست داشت. کلا پدرم از اون جور آدمهاست که بیشتر آدمها دوستش دارند. صدای شوهرم از توی راه پله می اومد که به اصرار تعارف می کرد و پدر و مادرم را برای شام دعوت میکرد بالا.
🔹برای یک لحظه خشکم زد! آخه ما خانوادۀ سرد و نچسبی هستیم. همدیگه رو نمی بوسیم، بغل نمی کنیم، قربون صدقه هم نمیریم و از همه مهم تر سرزده و بدون دعوت جایی نمیریم. اما خانواده ی شوهرم اینجوری نبودن، در می زدند و میامدند تو، روزی هفده بار با هم تلفنی حرف می زدند.
قربون صدقه هم می رفتند و قبیله ای بودند. برای همین هم شوهرم نمی فهمید که کاری که داشت میکرد مغایر اصول تربیتی من بود و هی اصرار می کرد، اصرار می کرد. آخر سر در باز شد و پدر مادرم وارد شدند. من اصلا خوشحال نشدم.
🔹خونه نا مرتب بود، خسته بودم. تازه از سر کار برگشته بودم، توی یخچال میوه نداشتیم. چیزهایی که الان وقتی فکرش را میکنم خنده دار به نظر میاد اما اون روز لعنتی خیلی مهم به نظر می رسید.
شوهرم توی آشپزخونه اومد تا برای مهمان ها چای بریزد و اخم های درهم رفته ی من رو دید.
#پرسیدم: برای چی این قدر اصرار کردی؟
#گفت: خب دیدم کتلت داریم گفتم با هم بخوریم.
گفتم: ولی من این کتلت ها رو برای فردامون هم درست کردم.
گفت: حالا مگه چی شده؟ گفتم: چیزی نشده؟
در یخچال رو باز کردم و چند تا گوجه فرنگی رو با عصبانیت بیرون آوردم و زیر آب گرفتم.
🔹#پدرم سرش رو توی آشپزخونه کرد و گفت: دختر جون، ببخشید که مزاحمت شدیم.
#میخوای نون ها رو برات ببرم؟ تازه یادم افتاد که حتی بهشون سلام هم نکرده بودم.
#پدر و مادرم تمام شب عین دو تا جوجه کوچولو روی مبل کز کرده بودند.
#وقتی شام آماده شد، پدرم یک کتلت بیشتر بر نداشت.
#مادرم به بهانه ی گیاه خواری چند قاشق سالاد کنار بشقابش ریخت و بازی بازی کرد.
#خورده و نخورده خداحافظی کردند و رفتند و این داستان فراموش شد و پانزده سال گذشت.
🔹#پدر و مادرم هردو فوت کردند. چند روز پیش برای خودم کتلت درست می کردم که فکرش مثل برق از سرم گذشت: نکنه وقتی با شوهرم حرف می زدم پدرم صحبت های ما را شنیده بود؟ نکنه برای همین شام نخورد؟
از تصورش مهره های پشتم تیر می کشد و دردی مثل دشنه در دلم می نشیند.
#راستی چرا هیچ وقت برای اون نون سنگک ها ازش تشکر نکردم؟
#آخرین کتلت رو از روی ماهیتابه بر می دارم.
#یک قطره روغن می چکد توی ظرف و جلز محزونی می کند.
#واقعاچهار تا کتلت چه اهمیتی داشت؟
حقیقت مثل یک تکه آجر توی صورتم می خورد.
#حالا دیگه چه اهمیتی داشت وسط آشپزخانه ی خالی، چنگال به دست کنار ماهیتابه ای که بوی کتلت می داد، آه بکشم؟
🔹 #چقدر دلم تنگ شده براشون. فقط، فقط اگر الان پدر و مادرم از در تو می آمدند، دیگه چه اهمیتی داشت خونه تمیز بود یا نه، میوه داشتیم یا نه. چرا همش میخواستم همه چی کامل باشه بعد مهمون بیاد!
همه چیز کافی بود، من بودم و بوی عطر روسری مادرم، دست پدرم و نون سنگک. پدرم راست میگفت که:
نون خوب خیلی مهمه.
#من این روزها هر قدر بخوام می تونم کتلت درست کنم،
#اما کسی زنگ این در را نخواهد زد، کسی که توی دستهاش نون سنگک گرم و تازه و بی منتی بود که بوی مهربونی می داد.
#اما دیگه چه اهمیتی دارد؟
#چیزهایی هست که وقتی از دستش دادی اهمیتشو می فهمی.
👈🏻«زمخت نباشیم»😊
#زمختی یعنی:
#ندانستن قدر لحظه ها!
#یعنی نفهمیدن اهمیت چیزها!
#یعنی توجه به جزییات احمقانه و ندیدن مهم ترین ها...
@zibaandish