12.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دو دقیقه گردش در مدينة النبی (س) ، عیدی ما به شما
@zibastory
32.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❓چگونه رفتار کنیم که حرف و نصیحت هامون به دل بچه هامون بشینه و عمل کنن؟
#دکتر_سعید_عزیزی
#عید_مبعث
#ماه_رجب
#داستان_حکایت_رمان
#نشر_دهید
🕊
♥️⃟🌙 @zibastory👈🕊
15.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹#دکتر_سعید_عزیزی
نمیدونید چه خبره تو مجازی ⁉️
#عید_مبعث
#ماه_رجب
#داستان_حکایت_رمان
#نشر_دهید
🕊
♥️⃟🌙 @zibastory👈🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍داستان جالب "ماهی گیر احمق"...!
🖌#کتر_انوشه
#عید_مبعث
#ماه_رجب
#داستان_حکایت_رمان
#نشر_دهید
🕊
♥️⃟🌙 @zibastory👈🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❄️الهـی پر از نیـازم
✨و اجابت آن را درآمینِ تو میجویم
❄️خـدای مـن، بی نیـازم کن
✨و خالی از هر نیـاز
❄️ڪه جز بہ روزی آسمـانی تـو
✨نیـازم نیسـت
❄️مهـربـانـا شبمـان را
✨با آرامـش بہ بامـداد برسـان
❄️الهـی مراقب قلب عزیزانمان باش
✨امیـدوارم طلـوع صبـح فـردا
❄️طلـوع خبرهای خوش باشد
شبتون غرق در آرامش الهی✨❄️
@zibastory
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 به نام خالق یکتای جهان
✨که پیدا و نهان داند به یکسان
🌸به نام خالق خورشید و باران
✨خداوند طراوت، جویباران
🌸بار پروردگارا امروزمان را
✨نیز با نام تو آغاز می کنیم
🌸یار و پناهمان باش...
🌸 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم
✨ الــهـــی بــه امــیــد تـــو
#ماه_رجب
#داستان_حکایت_رمان
#نشر_دهید
🕊
♥️⃟🌙 @zibastory👈🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صلوات 🌺
✨از جانب خداوند رحمت است
🌺 واز سوی فرشتگان پاک
✨ كردن گناهان و
🌺 از طرف مردم دعا است
صلوات 🌺
✨بهترین عمل در روز قیامت است
🌺 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺
#ماه_رجب
#داستان_حکایت_رمان
#نشر_دهید
🕊
♥️⃟🌙 @zibastory👈🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸امام صادق (علیه السلام) فرمودند :
🔻شیطان گفته همه مردم در قبضه حکومت من هستند جز 5 نفر :
🌸کسی که با نیت صحیح در هر
کاری بر خدا توکل کند.
🌸آنکه شبانه روز به هنگام ثواب و
خطا بسیار یاد خدا باشد.
🌸 کسی که هرچه برای خود
می پسندد برای دیگران هم بپسندد.
🌸آنکه به هنگام مصیبت صبر کند.
🌸 کسی که به قسمت الهی راضی
باشد و غم روزی نخورد.
📚 نصایح صفحه ۲۲۵
#ماه_رجب
#داستان_حکایت_رمان
#نشر_دهید
🕊
♥️⃟🌙 @zibastory👈🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
@zibastory
🍃🍎چهارشنبه از راه رسید
ان شاءالله
رزق و روزی تون فراوان🍎🍃
و تنتون سلامت باشه❤️
همراه با بهترین ها
پراز خبرهای خوب😇
و دستانتون پر برکت🍎🍃
8.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به این میگن زن...
واقعا زهرا خانم که نام حضرت زهرا رو داره واقعا شجاع است تا آخر ببینید که مثل شیر لبنانی مقابل تانک دشمن ایستاد زنی بود که جلوی حرم امام حسین علیه السلام اینگونه با ولایت فقیه حضرت امام دوره زمان خود بیعت کرد و اینگونه سربلند هست...
شیعه به چنین زن ها نیاز دارد...
مقاومت یعنی این زن...
تا آخر ببینید
درود بر زن شیعه زرنگ
#ماه_رجب
#داستان_حکایت_رمان
#نشر_دهید
🕊
♥️⃟🌙 @zibastory👈🕊
📚داستان های زیبا 📚
یاسر +آقا،کاراتاقتون تموم شد... بیزحمت اگه میشه بیایدنگاه آخرروبندازین... با کلافگی سری به معنای تای
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗نمنمعشق💗
قسمت38
مهسو
+مهسومطمئنیهمهچیوجمعکردی؟
_وااااایطنازازوقتیمهیاروسایلموآوردهیکسرهداریاینومیپرسی...کچلمکردیپلانگتون
+خبچهکنم استرس دارم،دست خودم که نیست...اه..
دستش رو گرفتم و به سمت آشپزخونه بردمش....
_الان یه لیوان آب خنک بخور تا بهترشی...
آب رو یک نفس سر کشید ....
+آخییییش،خداخیرت بده ها...
صدای زنگ آیفن اومد...لیوان ازدست طناز رها شد
_چتهههه تو...ای واویلاااا...برو درروبازکن،من اینوجمع میکنم...
+باشه...
به سمت در دویید
روی زمین نشتم و مشغول جمع کردن خورده شیشه ها شدم....
_آخخخخ،لعنتی....
یه تیکه شیشه نسبتاکوچیک رفت توی دستم...
دستی دستمو گرفت...
سربلندکردم و یاسررو دیدم...
حواسش کامل به شیشه ی توی دستم بود...
درش آورد و روش دستمال گذاشت
_پاشو ،پاشو بیا بشورش
بدون سوال و جواب از سر جام بلندشدم و به سمت سینک رفتیم ،دستم رو که شست...ازجعبه ی امداد روی یخچال چسب زخم گذاشت روی بریدگی دستم وگفت
_اولاسلام...دوما اینجورمراقب خودتی؟
+سلام...چیزی نشده که..یه بریدگیه ساده است...
_بخاطرهمین بریدگی ساده مهیار سر منو جدامیکنه....بله پس چی....
خنده ای کردم و نگاهش کردم....
حس میکردم بعداز دوروز بهم اکسیژن رسیده....
اونم با لبخندمحوی خیره نگاهم میکرد...
+وسایلت آماده است؟
_آره..
تک سرفه ی کاملا مصنوعی زد و باکلافگی گفت
_خب برو وسایلتو بیار که دیرمون شده...خونتونم باید بریم...