eitaa logo
📚داستان های زیبا 📚
2.3هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
3هزار ویدیو
8 فایل
ارتباط با ادمین پیشنهاد،تبلیغ وتبادل👇 @yamahdi_1403 https://eitaa.com/joinchat/4221632789C0d32769a76
مشاهده در ایتا
دانلود
ایستادن اجبار کوه بود رفتن سرنوشت اب افتادن تقدیر برگ صبر پاداش ادمی صبر اوج احترام به حکمت خداست... 📘داستان وحکایت زیبا📕👇 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺
شاگرد عمل باش نه استاد سخن ... 📘داستان وحکایت زیبا📕👇 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺
✍🏻💎 عجیب‌ترین معلم دنیا بود ، امتحاناتش عجیب‌تر... امتحاناتی که هر هفته می‌گرفت و هر کسی باید برگه‌ی خودش را تصحیح می‌کرد... آن هم نه در کلاس،در خانه... دور از چشم همه اولین باری که برگه‌ی امتحان خودم را تصحیح کردم سه غلط داشتم... نمی‌دانم ترس بود یا عذاب وجدان، هر چه بود نگذاشت اشتباهاتم را نادیده بگیرم و به خودم بیست بدهم... فردای آن روز در کلاس وقتی همه ی بچه‌ها برگه‌هایشان را تحویل دادند فهمیدم همه بیست شده‌اند به جز من... به جز من که از خودم غلط گرفته بودم... من نمی‌خواستم اشتباهاتم را نادیده بگیرم و خودم را فریب بدهم... بعد از هر امتحان آنقدر تمرین می‌کردم تا در امتحان بعدی نمره‌ی بهتری بگیرم... مدت‌ها گذشت و نوبت امتحان اصلی رسید،امتحان که تمام شد ، معلم برگه‌ها را جمع کرد و برخلاف همیشه در کیفش گذاشت... چهره‌ی هم کلاسی‌هایم دیدنی بود... آن ها فکر می‌کردند این امتحان را هم مثل همه‌ی امتحانات دیگر خودشان تصحیح می‌کنند... اما این بار فرق داشت... این بار قرار بود حقیقت مشخص شود... فردای آن روز وقتی معلم نمره‌ها را خواند فقط من بیست شدم... چون بر خلاف دیگران از خودم غلط می‌گرفتم؛ از اشتباهاتم چشم پوشی نمی‌کردم و خودم را فریب نمی‌دادم... زندگی پر از امتحان است... خیلی از ما انسان‌ها آنقدر اشتباهاتمان را نادیده می‌گیریم تا خودمان را فریب بدهیم ... تا خودمان را بالاتر از چیزی که هستیم نشان دهیم... اما یک روز برگه‌ی امتحانمان دست معلم می‌افتد... آن روز چهره‌مان دیدنی ست... آن روز حقیقت مشخص می‌شود و نمره واقعی را می گیریم... تا می‌تونی غلط‌های خودت را بگیر قبل از این که غلطت را بگیرند. 📘داستان وحکایت زیبا📕👇 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺
♦️ولادت امام رضا نزدیکه 🥰🎊 ❤️بیا اینجا انواع استیکر مناسبتی وشیک رو انتخاب کن😍 استیکر دلخواه شما را رایگان میسازیم 👇👇😇 کلبه استیکر @kolbesticker @kolbesticker
🔔تست شخصیت شناسی نحوه ی قفل کردن انگشتان دست‌هایتان کدام شکل بالاست؟! 🧩👤❓🧩👤❓🧩👤❓ 🔹۱- شست چپ را رو قرار می دهید شخص عاقل و منطقی ای هستید. شما هیچوقت هیچ تصمیمی را از سر احساسات و فکر نشده نمی گیرد. قبل از نتیجه گیری، معایب و مزایای مسأله را می سنجید. حس شوخ طبعی خاص شما در جمع های اجتماعی، دیگران را مثل آهنربا جذب می کند. 🔹۲- هر دو شست را در یک ردیف کنار هم قرار می دهید شما از آن دست آدم هایی هستید که اعتقاد دارند جزئیات بسیار مهم هستند. شما فرد کمال گرایی هستید و همین میزان از خودگذشتگی و تمرکز را از دیگران هم توقع دارید. رهبری در خون شما است و همیشه سرمشقی برای دیگران هستید. اما این بدان معنی نیست که شما نیازها و شرایط دیگران را در نظر نمی گیرید. رک گویی و صداقت از خصایص بارز شماست. 🔹۳- شست راست را رو قرار می دهید پس شما هوش هیجانی بالایی دارید. شما می توانید احساسات دیگران را درک کنید، حتی اگر سعی داشته باشند احساسات واقعی خود را پنهان کنند. این توانایی منحصر به فرد کمک می کند دیگران با شما احساس راحتی کنند. توانایی شما در درک احساسات عمیق و ایجاد صمیمیت، دیگران را به شما جذب می کند. 📘داستان وحکایت زیبا📕👇 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺
اســتانداری مراســم برگــزار کرده بــود و قســمتی از چهارباغ را قــرق کرده بودنــد. بــزرگان شاهنشــاهی میخواســتند بیاینــد و از مراســم، ســان ببینند. ســربازی ایســتاده بود اول چهارباغ و اجازۀ عبور و مرور به هیچ ماشینی نمیداد. جنــاب صمصام که با اســب ســفیدش آمد، ســرباز خشــکش زد. یکی از دکاندارهای چهارباغ به ســرباز گفت:با اینکه خیلی وقت اســت مردم بــرای رفت وآمــد از ماشــین اســتفاده میکننــد اما این حضــرت صمصام فقــط بــا اسبشــان این طــرف وآن طــرف میروند. شــما هــم نمیتوانی بهشان چیزی بگویی. ســرباز امــا قلدرانه رفت جلو و گفت:آقای صمصــام اینجا عبور ممنوع است. چرا شما وارد این منطقه شدید؟ آقــا همچنــان بــه مســیرش ادامــه داد. همینطــور که جلــو می رفتم اســب را بــالا زدو گفــت:»اگــر ناراحتی شــماره اش را بــردارو به مافوقت گزارش بده 📘داستان وحکایت زیبا📕👇 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺
خیییلی قشنگه زوج جوانی به محل جدیدی نقل مکان کردند . صبح روز بعد هنگامی که داشتند صبحانه میخوردند ، از پشت "پنجره" زن همسایه را دیدند که دارد لباس هایی را که شسته است آویزان میکند . زن گفت : ببین ؛ لباسها را خوب نشسته است !!! شاید نمی داند که چطور لباس بشوید یا اینکه پودر لباسشویی اش خوب نیست ! شوهرش ساکت ماند و چیزی نگفت ... هر وقت که خانم همسایه لباس ها را پهن میکرد ، این گفتگو اتفاق می افتاد و زن از بی سلیقه بودن زن همسایه میگفت ... یک ماه بعد ، زن جوان از دیدن لباس های شسته شده همسایه که خیلی تمیز به نظر میرسید ، شگفت زده شد و به شوهرش گفت: نگاه کن !!! بالاخره یاد گرفت چگونه لباس ها را بشوید ... شوهر پاسخ داد: صبح زود بیدار شدم و پنجره های خانه مان را تمیز کردم !!! *** زندگی ما نیز اینگونه است ؛ آنچه را که ما از دیگران می بینیم بستگی دارد به "پاکی پنجره" و "دیدی" که با آن نگاه میکنیم ... *زندگی ما بازتاب ذهن مان است* 📘داستان وحکایت زیبا📕👇 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌷 ❣گویند: روزی خلیفه از محلی می گذشت، ❣دید که بهلول، زمین را با چوبی اندازه می گیرد. ❣پرسید: چه می کنی؟ ❣گفت: می خواهم دنیا را تقسیم کنم ❣تا ببینم به ما چه قدر می رسد و به شما چه قدر؟ ❣هر چه سعی می کنم، می بینم که به من بیشتر از دو ذارع (حدود یک متر) نمی رسد ❣و به تو هم بیشتر از این مقدار نمی رسد. 🌹 🌿 🌾🍂 🍃🌺🍂 💐🌾🍀🌼🌷🍃🌹 📘داستان وحکایت زیبا📕👇 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺
سمت تو آمده ام حال دلم خوب شود ... ✍دکامی
✨﷽✨ 👑پادشاهی جایزه بزرگی برای هنرمندی گذاشت که بتواند به بهترین شکل ، آرامش را به تصویر بکشد. نقاشان بسیاری آثار خود را به قصر فرستادند. آن تابلو ها ، تصاویری بودند از خورشید به هنگام غروب ، رودهای آرام ، کودکانی که در چمن می دویدند ، رنگین کمان در آسمان ، پرندهو قطرات شبنم بر گلبرگ گل سرخ.پادشاه تمام تابلو ها را بررسی کرد ، اما سرانجام فقط دو اثر را انتخاب کرد. ... اولی ، تصویر دریاچه ی آرامی بود که کوههای عظیم و آسمان آبی را در خود منعکس کرده بود. در جای جایش می شد ابرهای کوچک و سفید را دید، و اگر دقیق نگاه می کردند، در گوشه ی چپ دریاچه، خانه ی کوچکی قرار داشت، پنجره اش باز بود، دود از دودکش آن بر می خواست، که نشان می داد شام گرم و نرمی آماده است. تصویر دوم هم کوهها را نمایش می داد. اما کوهها ناهموار بود ، قله ها تیز و دندانه ای بود. آسمان بالای کوهها بطور بیرحمانه ای تاریک بود، و ابرها آبستن آذرخش، تگرگ و باران سیل آسا بودند. این تابلو با تابلو های دیگری که برای مسابقه فرستاده بودند، هیچ هماهنگی نداشت.اما وقتی آدم با دقت به تابلو نگاه می کرد، در بریدگی صخره ای شوم، جوجه پرنده ای را می دید.آنجا، در میان غرش وحشیانه ی طوفان ، جوجه گنجشکی ، آرام نشسته بود. پادشاه درباریان را جمع کرد و اعلام کرد که برنده ی جایزه ی بهترین تصویر آرامش، تابلو دوم است. بعد توضیح داد : 👌آرامش چیزی نیست که در مکانی بی سر و صدا ، بی مشکل و بدون کار سخت یافت شود ، بلکه معنای حقیقی آرامش این است که هنگامیکه شرایط سختی بر ما می گذرد آرامش در قلب ما حفظ شود. 📘داستان وحکایت زیبا📕👇 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺
‌ وجدان که نباشد هر کس خدایی می کند...